نویسنده: عبیدالله نیمروزی

فیلسوف افغانستان؛ سید جمال‌الدین افغان

بخش سی‌ونهم

سه رویداد مهم دوران اقامت در پاریس
از جمله برجسته‌ترین رویدادهایی که در دوران اقامت سید و شیخ محمد عبده در پاریس رخ داد، سه جریان بود:
۱. مأموریت سری برای انقلاب سودان
زمانی‌که سید جمال‌الدین از قانع ساختن حکومت انگلیس برای ترک سودان و اهمیت دادن به انقلاب مهدی مأیوس شد، تصمیم گرفت اقدامی عملی انجام دهد. او محمد عبده را که از مصر تبعید شده بود، به‌طور مخفیانه به مصر فرستاد تا از آن‌جا به سودان سفر کند و به ساماندهی جنبش انقلابی آن کشور بپردازد. بر اساس توافق، اگر این حرکت به پیروزی می‌رسید، سید نیز به آن می‌پیوست و با همکاری عبده، سودان را از چنگال استعمار بریتانیا نجات می‌دادند و حکومتی ملی و مستقل در آن‌جا پایه‌گذاری می‌کردند؛ حکومتی‌که برای مردم مشرق زمین مایۀ افتخار و نشانۀ رهایی از بردگی می‌بود.
با این حال، نمی‌دانیم در این مرحله خطیر و مهم چه روی داد و آیا محمد عبده واقعاً این مأموریت را عملی ساخت یا خیر. چرا که در نوشته‌های سید و عبده، یا حتی یاران‌شان، جز اشاراتی مبهم و گذرا، سند روشنی بر این قضیه به چشم نمی‌خورد.[1]
۲. سفر محمد عبده به لندن و گفت‌وگو با دولتمردان انگلیس
در دومین رویداد، شیخ محمد عبده به دعوت برخی سیاستمداران انگلیسی به لندن رفت. در آن‌جا گفت‌وگوهایی پیرامون اوضاع و آیندۀ مصر انجام شد. از مهم‌ترین این گفت‌وگوها، ملاقاتی با «لرد هرتینگتون» وزیر جنگ بریتانیا بود. لرد از عبده پرسید:
«آیا مردم مصر راضی نیستند که در سایۀ سلطۀ حکومت انگلیس در امنیت و آسایش زندگی کنند؟ آیا نمی‌بینند که حکومت ما بهتر از حکومت ترک‌ها یا فلان پاشا و بهمان پاشا است؟ (هدف‌شان شاه اسماعیل و شاه توفیق بود)»
عبده در پاسخ گفت: «مصری‌ها عرب‌اند و همه مسلمان‌اند. اقلیت غیرمسلمان اندکی در میان آنان وجود دارد، در بین این مردم، همانند ملت انگلیس، کسانی هستند که وطن‌شان را دوست دارند؛ پس در دل هیچ‌یک از آنان گرایشی به آن نیست که بپذیرد زیر سلطۀ حکومتی قرار گیرد که در دین و رنگ با او یکسان نیست. جناب لرد، که به خوبی از طبع و سرشت ملت‌ها آگاه است، نباید چنین میلی را به مردم مصر نسبت دهد یا آن را تصوّر کند.»[2]
جدال اندیشه‌ها: گفتگوهای داغ محمد عبده با لرد هرتینگتون
پس از گفت‌وگوی نخست، لرد هرتینگتون، وزیر حربیۀ بریتانیا، بار دیگر به بحث پرداخت و از محمد عبده پرسید:
«آیا انکار می‌کنی که نادانی و بی‌سوادی در قلمرو مصر شیوع ندارد؟ و آیا عامۀ مردم توانایی تشخیص میان زمامدار بیگانه و ملی را دارند؟ نفرتی که تو از آن سخن گفتی و به حاکمیت بیگانگان نسبت دادی، تنها در میان ملت‌هایی که از فرهنگ و تمدن برخوردارند یافت می‌شود، نه در میان تودۀ ناآگاه!»
عبده، با شنیدن این سخنان، برآشفته و قاطعانه پاسخ داد: «نفرت از سلطۀ بیگانه امری فطری و غریزی است که خداوند در نهاد بشر به ودیعت نهاده است. این امر نیازمند آموزش و تحصیل نیست، بلکه یک شعور وجدانی است که حتی در میان اقوام بدوی و واپس‌مانده نیز آشکارا دیده می‌شود. مگر مردم زولوس را فراموش کرده‌اید؟ آن‌ها چگونه از سرزمین خود دفاع کردند و در مقابل شما ایستادند، و شما چگونه آنان را در رنج و عذاب افکندید؟»
فطرت انسانی یا دانش مکتوب؟ پاسخ روشن عبده به تهمت جهل ملت
او در ادامه افزود: «مسلمانان هرچند از نظر ظاهری، برخی‌شان خواندن و نوشتن نمی‌دانند؛ اما به اصول و فرائض دینی خود آگاه‌اند. خطبه‌های روز جمعه، مواعظ امامان و واعظان مساجد، و تعالیم شفاهی دینی جایگزین آموزش رسمی در بسیاری از مناطق شده و این مردم، از طریق همین آموزه‌ها، یاد می‌گیرند که در برابر دشمنان‌شان سر خم نکنند.
آنان دارای احساساتی شریف‌اند و در میزان عقل و ادراک، از دیگر ملت‌ها عقب نیستند؛ خاصۀ مردم مصر که به زبان عربی تکلم می‌کنند؛ زبانی که زبان دین‌شان است و مفاهیم بلند و اشارات نهفته در آن را درک می‌کنند.
از زمان محمد علی پاشا، در سرزمین مصر، درهای علوم جدید و معارف نوین گشوده شد و این نهضت علمی در مسیری افتاد که امروز در اروپا دیده می‌شود. مردم مصر به اندازۀ توان خود از این علوم بهره گرفته‌اند. در هیچ قریه‌ای در مصر نمی‌توان قریه‌ای یافت که در آن چند نفر باسواد نباشند. مطبوعات عربی اخبار عمومی را به ایشان می‌رسانند و کسانی که قادر به خواندن نیستند، از طریق خوانندگان دیگر از محتوای اخبار باخبر می‌شوند.
بدین ترتیب، دانش دینی و اجتماعی آنان افزایش می‌یابد. محبت به وطن ناشی از تربیت عمومی و تهذیب است، و این دو، گرایش به آزادی و مخالفت با سلطۀ بیگانگان را تقویت می‌کنند. من باور ندارم که مردم ما در این زمینه‌ها از دیگر ملت‌ها عقب مانده باشند.»[3]
فریاد در شمارۀ چهاردهم العروة الوثقی
در شمارۀ چهاردهم مجلۀ «العروة الوثقی»، در پی همین گفت‌وگو، مطلبی با لحنی تند و بیدارگر به چاپ رسید: «کجایند آن عالمان هوشیار و بیدار؟ کجایند نادانان خام و فریب‌خورده؟ کجایند آن مردان بزرگوار که سلطۀ قدرت‌های بیگانه را نپذیرفتند و مقام والای خود را نگاه داشتند؟ کجایند مردمان خموش و بی‌تفاوت، تا چشم باز کنند و عظمت و عزت مردان مشرق زمین را در برابر نمایندگان حکومت انگلیس ببینند؟»[4]
نقاب از چهرۀ استعماری: تهمت جهل و تحقیر ملت
سخنان لرد هرتینگتون، پرده از طرز تفکر استعمارگران برمی‌دارد. او بر این باور بود که جهل و بی‌سوادی در میان مسلمانان ـ به‌ویژه مصری‌ها ـ چنان فراگیر است که آن‌ها حتی از داشتن احساسات انسانی محروم‌اند. آنان را تا جایی پست می‌شمرد که ناتوان از تمییز میان بیگانه و خودی، یا دوست و دشمن‌اند.
این نوع تفکر، برای هر انسان بصیر، هشداری است که نشان می‌دهد چگونه ملت‌های شرق در ذهن استعمارگران به مرتبۀ حیوانات چرنده در صحرا تنزل یافته‌اند؛ موجوداتی که از درک و فهم تنها گرسنگی و عوامل مادی را می‌فهمند. اگر احساسی هم در آنان وجود داشته باشد، صرفاً بدنی و غریزی است، نه فکری و انسانی. از نظر آنان، این موجودات جز خوردن و آشامیدن که مایۀ بقای حیوانی است، چیزی نمی‌دانند و تنها با کسی اُنس می‌گیرند که بر آن‌ها سوار شود، یا در امور شاق از آن‌ها کار بکشد. هنگامی که از کار افتادند، ذبح‌شان می‌کنند تا گوشت‌شان را بخورند!
و این بود تصویر استعمار از ملت‌هایی که خواهان عزت، آزادی و استقلال بودند.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. تاریخ الأستاذ الإمام، ج۱، ص۳۸.
[2]. منبع قبلی.
[3]. حکیم مشرق زمین، ص۸۱.
[4]. منبع: علامه سید جمال‌الدین افغان، العروة الوثقی، شمارۀ چهاردهم.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version