نویسنده: عبیدالله نیمروزی

سیرت امام غزالی رحمه‌الله

بخش نهم

جراحی فلسفه توسط امام غزالی رحمه‌الله: نقد و تقابل با مبانی فلسفی
تحول در مواجهه با فلسفه
تا پیش از امام محمد غزالی رحمه‌الله، مقابله با فلسفه در دنیای اسلام عمدتاً رویکردی تدافعی داشت. متکلمان اسلامی، هرچند تلاش می‌کردند از عقاید دینی در برابر نفوذ تفکرات فلسفی محافظت کنند، اما حملۀ مستقیم به مبانی فلسفه و نقد ریشه‌ای آن کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. فلسفه، به‌ویژه در حوزۀ الهیات، همواره به اصول اسلامی حمله‌ور می‌شد و علمای علم کلام تنها در مقام دفاع برمی‌آمدند، بدون آن‌که خود بنیان‌های فلسفی را به چالش بکشند.
امام غزالی رحمه‌الله نخستین اندیشمندی بود که این معادله را تغییر داد. او نه‌تنها فلسفه را به‌طور عمیق مطالعه کرد، بلکه ریشه‌های آن را به چالش کشید و نشان داد که بسیاری از مبانی آن دچار ضعف، تناقض و استدلال‌های نادرست است. او نخست با تألیف «مقاصد الفلاسفه» به معرفی بی‌طرفانۀ نظریات فیلسوفان پرداخت و سپس با نوشتن «تهافت الفلاسفه»، بزرگ‌ترین نقد بر فلسفه را ارائه داد. این اقدام، نقطۀ عطفی در تاریخ تفکر اسلامی محسوب می‌شود، زیرا برای نخستین‌بار، فلسفه نه‌تنها در مقام متهم قرار گرفت، بلکه اساس آن مورد نقدی عمیق و علمی واقع شد.
۱. مقاصد الفلاسفه: معرفی بی‌طرفانۀ فلسفه پیش از نقد آن
امام غزالی رحمه‌الله برای مقابلۀ مؤثر با فلسفه، ابتدا تصمیم گرفت که فلسفه را آن‌گونه که هست، به شیوه‌ای بی‌طرفانه و دقیق معرفی کند. او در کتاب «مقاصد الفلاسفه»، به‌جای رد کردن فوری فلسفه، ابتدا اصول آن را به‌روشنی بیان کرد. این کار دو هدف داشت:
۱. اثبات اشراف علمی خود بر فلسفه؛
او نشان داد که نقدش بر فلسفه از موضع ناآگاهی یا تعصب نیست، بلکه پس از مطالعۀ عمیق و دقیق انجام شده است.
۲. پیش‌گیری از مغالطات فلسفی؛
فلاسفه مدعی بودند که متکلمان، فلسفه را به‌درستی درک نکرده‌اند و به همین دلیل آن را رد می‌کنند. امام غزالی رحمه‌الله با نگارش مقاصد الفلاسفه این ادعا را باطل کرد.
در این کتاب، او مباحث مهم فلسفه، به‌ویژه در حوزه‌های منطق، الهیات، و طبیعیات را به‌طور خلاصه و بی‌طرفانه توضیح داد. در مقدمۀ این اثر، تصریح کرد که علوم ریاضی به‌خودی‌خود محل نزاع نیستند، اما مسئلۀ اصلی، برخورد فلسفه با الهیات اسلامی است. وی بیان داشت که منطق، اگرچه در برخی موارد دارای اشکالاتی است، اما اختلافات اساسی در حوزۀ الهیات و متافیزیک رخ می‌دهد، جایی‌که فلسفه به‌طور مستقیم با باورهای دینی در تضاد قرار می‌گیرد.
۲. تهافت الفلاسفه: حمله بی‌سابقه به مبانی فلسفی
پس از اتمام مقاصد الفلاسفه، امام غزالی رحمه‌الله اثر بزرگ و بی‌سابقۀ خود، «تهافت الفلاسفه» (تناقضات فیلسوفان) را نگاشت. این کتاب، یک نقطۀ عطف در تاریخ تفکر اسلامی بود، زیرا:
  • اولین اثر علمی‌ای بود که فلسفه را از درون، با مبانی خود، مورد نقد قرار داد؛
  • با لحنی قاطع و مطمئن، فلاسفه را به چالش کشید و نقاط ضعف آنان را آشکار کرد؛
  • حالت تدافعی علم کلام را کنار گذاشت و حمله‌ای مستقیم به فلسفه انجام داد.
در این کتاب، امام غزالی رحمه‌الله بیست مسئلۀ کلیدی در فلسفۀ الهیات و متافیزیک را مطرح کرد و استدلال کرد که در این مسائل، فلاسفه به تناقض‌گویی و خطاهای منطقی دچار شده‌اند. او هم‌چنین نشان داد که بسیاری از ادعاهای آنان، بر حدس و گمان استوار است و فاقد برهان قطعی هستند.
۳. لحن قاطع و بی‌پروا در تهافت الفلاسفه
یکی از ویژگی‌های تهافت الفلاسفه، بیان صریح و قاطع امام غزالی رحمه‌الله در نقد فلاسفه است. او برخلاف بسیاری از متکلمان پیشین، که در مواجهه با فلسفه لحنی محتاطانه و گاه معذرت‌خواهانه داشتند، با اعتماد به‌نفس کامل به نقد فلسفه پرداخت. او نه‌تنها استدلال‌های فلسفی را رد کرد، بلکه با زبانی طعنه‌آمیز، به فلاسفه نشان داد که ادعاهای آنان نه‌تنها خطا، بلکه گاه مضحک و خنده‌آور است.
وی در مقدمۀ کتاب خود می‌نویسد: «در زمان ما افرادی به‌وجود آمده‌اند که فکر می‌کنند دل و دماغ آن‌ها از بقیۀ مردم جدا و ممتاز است و این گروه، احکام و قیود مذهبی را با نگاه حقارت می‌نگرند و انگیزۀ اصلیش این است که این گروه فقط اسامی هیبت‌ناک سقراط و بقراط و ارسطو را شنیده است و در مورد آن‌ها از پیروان‌شان قصیده‌ها و افسانه‌های مبالغه‌آمیز را شنیده‌اند و هم‌چنین شنیده‌اند که آن‌ها در رشتۀ ریاضیات، منطق، طبيعيات و الهيات موشکافی‌های مهمی انجام داده‌اند و احدی در عقل و ذهن در سطح آن‌ها نیست و آن‌ها با این علو فکری و ذهانتی که داشته‌اند منکر مذهب و مسایل مذهبی بودند و از نظر آن‌ها اصول و قواعد مذهبی فرضیه‌هایی مصنوعی می‌باشند، این گروه تقلیداً انکار مذهب را شعار خود قرار داده‌اند و برای اظهار علمی بودن و روشن‌فکر بودن خویش انکار مذهب را اختیار نمودند تا سطح معلومات آن‌ها بالاتر از عوام الناس شناخته شود و آنان را در زمرۀ حکماء و عقلاء بشمارند. بنابراین تصمیم گرفتم در مورد الهیات مسایلی که این حکمای اصطلاحی نوشته‌اند معایبش را افشا کنم و ثابت کنم که بسیاری از مسایل و اصول آنان بازیچه‌ای بیش نیست و بسیاری از اقوال و نظریه‌های‌شان بی‌نهایت خنده‌آور و عبرت‌انگیز است.»[1]
در این کتاب، امام غزالی رحمه‌الله در ابتدا با لحنی قاطع، همراه با طنز و کنایه به نقد فلاسفه می‌پردازد، اما به‌تدریج لحن خود را شدیدتر می‌کند. او در بحث دربارۀ ذات و صفات باری تعالی، به شجره‌نسب عجیب‌وغریب فلاسفه در باب عقول و افلاک اشاره کرده و چنین می‌نویسد: «قلنا ما ذكرتموه، وهي على التحقيق، ظلمات فوق ظلمات لو حكاه الإنسان عن منام رعاه لاستدل على سوء مزاجه.»[2]
ترجمه: این همه مسائلی که بیان شد، صرفاً ادعاها و تحکماتی بیش نیستند، بلکه در حقیقت، تاریکی بر تاریکی‌اند. اگر کسی بگوید که چنین چیزهایی را در خواب دیده است، این خود نشانۀ عدم تعادل مزاج او خواهد بود.
در جای دیگری، وی می‌نویسد: «لست أدرى كيف يقنع المجنون من نفسه بمثل هذه الأوضاع فضلاً عن العقلاء الذين يشقون الشعر بزعم في المعقولات.»[3]
ترجمه: من متعجبم که دیوانگان و مجانین چگونه به سخنان خودساختۀ این گروه قانع می‌شوند؛ درحالی‌که حتی آن‌ها هم‌چنین اعتقاداتی را نمی‌پذیرند. حال چگونه ممکن است که عاقلانی که گمان می‌کنند در معقولات به دقتی شگرف رسیده‌اند، این اوهام را بپذیرند؟
در ادامه، امام غزالی رحمه‌الله با انتقادی تند، بیان می‌کند که تعظیم مبدأ اول (خداوند متعال) در فلسفۀ فلاسفه به حدی مبالغه‌آمیز شده که کلیۀ شرایط و لوازم عظمت الهی را نفی کرده‌اند. او می‌نویسد که بر اساس باورهای فلاسفه، خداوند در فلسفۀ آن‌ها به مرده‌ای تبدیل شده است که هیچ اطلاعی از جهان و آنچه در آن می‌گذرد ندارد. تنها تفاوت او با مردگان این است که وجود خود را درک می‌کند، درحالی‌که مردگان حتی از این توانایی نیز بی‌بهره‌اند.
او سپس با استناد به آیات قرآن کریم، این باورها را به چالش کشیده و می‌نویسد: خداوند متعال چنین افرادی را به همین وضع گرفتار می‌کند، هر کسی‌که از راه خدا منحرف شود و از هدایت فاصله بگیرد، چنین سرنوشتی خواهد داشت.
و در تأیید این مطلب، به آیه‌ای از قرآن اشاره می‌کند: «وَما أَشهَدتُهُم خَلقَ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَلا خَلقَ أَنفُسِهِم.» ترجمه: من این کفار و مشرکین را در هنگام آفرینش آسمان‌ها و زمین، و هم‌چنین در زمان آفرینش خودشان، شاهد و گواه نگرفته بودم.[4]
امام غزالی رحمه‌الله در پایان این بخش، عقاید فلاسفه را نه‌تنها انحرافی، بلکه مضحک و بی‌اساس می‌داند. او تأکید می‌کند که این گروه، با نام «عقل» و «علم» سخنان پوچی را مطرح کرده‌اند که اگر کسی آن‌ها را جدی بگیرد، موجب شگفتی و تعجب خواهد شد.
ادامه دارد…
[1] . امام محمد غزالی، تهافت الفلاسفه، مطبعۀ علامیه مصر، ۱۹۲۷، ص. ۳۳۲.
[2] . منبع قبلی.
[3] . تهافت الفلاسفة، صفحه ۳۲.
[4] . سورۀ کهف، آیه ۵۱.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version