الحاد، آثار، تبعات و پیامدهای بسیار منفی و خطیری دارد که در سطور آتی به آنها اشاره خواهیم کرد:
خروج از فطرت
خداوند متعال برای انسان کرامت و شرافت و جایگاه و مقام بسیار بلندی عنایت کرده و او را اشرف مخلوقات نامیده است. اساس و منشأ این کرامت، آفریده شدن انسان به نحوی است که خالقِ خود را میشناسد و به عبادت و پرستش او احساس نیاز و الفت دارد.
خداوند متعال میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ الله الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ الله ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»؛ [الروم: ۳۰] ترجمه: «پس [با توجه به بیپایه بودن شرک] حق گرایانه و بدون انحراف با همهی وجودت به سوی این دین [توحیدی] روی آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است، باش. برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل] ندارند.»
«صِبْغَةَ الله وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ الله صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»؛ [البقرة: ۱۳۸] ترجمه «اين است نگارگرى الهى و كيست خوشنگارتر از خدا و ما او را پرستندگانيم.»
قالَ النبيُّ صلىالله عليهوسلم: «ما مِنْ موْلودٍ إلا يولَدُ على الفِطرةِ، فأَبواهُ يُهَوِّدَانِهِ أوْ يُنَصِّرَانِهِ أو يُمَجِّسَانِهِ»؛[1] ترجمه: «نبی اکرم ﷺ فرمودند: هر فرزندی بر دین فطری زاده میشود. پس از آن پدر و مادرش وی را یهودی یا نصرانی یا مجوسی میسازند.»
فی حدیث عیاض بن حمار عند مسلم عن النبي ﷺ فيما يرويه عن ربه: «وَإِنِّي خَلَقْتُ عِبَادِي حُنَفَاءَ كُلَّهُمْ، وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِينِهِمْ»؛[2] ترجمه: «نبی اکرم ﷺ از پرودگارش روایت میکند که گفته است: من تمام بندگان خویش را بر دین حنیف آفریدهام و همانا شیاطین نزد آنان آمدند و آنان را از دینشان برگرداندند.»
الحاد در حقیقت به معنای انحراف و خروج از فطرت انسان است. در این صورت، انسان به قدری تنزل مییابد که از مقام حیوانات هم پستتر و پایینتر میشود و مصداق آیات قرآنی زیر قرار میگیرد: «أُولَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ»؛ [البينة: ۶] ترجمه: «آنان خودشان بدترین آفریدگانند.» و «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا»؛ [الفرقان: ۴۴] ترجمه: «نیستند آنان جز مانند چهارپایان بلکه آنان گمراهتر اند.»
پس الحاد چیزی نیست به جز سقوط از انسانیت و رسیدن به اوج پستی و ذلت. آنچه علمای اسلامی در مورد «ریشهی فطری ایمان در روح انسان» استدلال کردهاند، توسط محققان معاصر که عمیقاً در مطالعات ادیان شرق و غرب کاوش کردهاند، تأیید شده است. فراس السواح، محقق سوری در تاریخ ادیان، معتقد است که تعریف انسان که از همه موجودات وی را متمایز سازد پس از تمام مکاشفات امروزی، این است که او «موجود دیندار» است؛ زیرا پدیدهی دینداری از مهمترین پدیدههایی است که گروههای انسانی را از ابتدای شکلگیری آنها، از چیزهای دیگر متمایز میسازد.[3]
بلوتارک، تاریخدان، گفته است: «در تاریخ، شهرهای بدون قلعهها و قصرها و مدارس یافت شدهاند، اما هیچگاه شهرهای بدون عبادتگاهها یافت نگردیده است.»[4]
کارن آرمسترانگ، محقق دین، تعریفی را از انسان اختیار کرد که مشابه تعریفی بود که سواح از انسان داشت. مطالعات تاریخی که کارن از دین داشت، نشاندهندهی اینست که انسانها حیوانات روحانی هستند و باید بحث از تعریف انسان به عنوان عاقل به تعریف او به عنوان متدین و مذهبی تغییر کند. این مسئله وی را به این توجیه نمود که دین به ماهیت دنیویای که به دست پادشاهان و کشیشان دستکاری شده باشد، مرتبط نیست، بلکه چیزی طبیعی برای بشریت است. در حالی که گرایش دنیوی کنونی ما یک تجربهی کاملاً جدید است و در تاریخ بشر سابقه نداشته است.[5]
به دلیل اینکه ایمان به خدا یک امر فطری است، این فطرت در لحظات سخت زندگی که انسان در عالم اسباب به بن بست میرسد، خود را متجلی میسازد.در قرآن کریم، در بیشتر از یک آیه آمده است که مشرکان وقتی با وحشتی مواجه میشوند که طاقت آن را ندارند، خدا را با اخلاص در دین برای کشف آن ضرر و سختی میخوانند. همینطور، ملحدان معاصر وقتی دنیا با وسعتی که دارد بر آنها تنگ میشود، با خضوع به سوی الله ﷻ روی میآورند و از فضل او امیدوار میشوند. در این مورد، موارد مختلف و نمونههای متعددی روایت میشود که منکران وجود خدا در لحظات سقوط طیاره، ابتلا به بیماری لاعلاج یا حادثه و مصیبت دیگری، به خدا رو میآورند. یکی از این نمونهها را خانم «ابله الروینی مصری» روایت مینماید. ابله الروینی، نویسنده و منتقد مصری، در کتاب خود به نام «جنوب» شرح حال شوهرش، شاعر طرد شده امل دونگل (۱۹۴۰-۱۹۸۳م) را نوشته است. امل به دلیل امتناع شیطان از سجده به آدم با ملائکه، او را تمجید کرده و در دل، با خدا دشمنی داشت؛ اما ابله میگوید که در کنار چرخ دستیای که امل را به اتاق عمل میبرد، شنید که او کلمهی شهادت را زمزمه میکرد: «أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمد رسول الله».به همین دلیل، امل در لحظات سختی که در پیش رویش بود، به خدا پناه برده و لباس ایمان را به تن کرد. نویسنده میگوید: «من خندیدم و به او گفتم: “امل، من تو را با ایمان گرفتار کردم،” آرام لبخند زد و با زمزمهای ترسان تکرار کرد: “میترسم که بنگ روی من تأثیر نگذارد.”»[6]
ادامه دارد…
[1] – مختصر صحیح الإمام البخاری (۱/ ۳۹۷). فی «الفتاوى للعلامة ابن تیمیه» ۴/ ۲۴۵: «أما قوله: «كل مولود یولد على الفطرة فأبواه یهودانه أو ینصرانه أو یمجسانه» فالصواب آنها فطرة الله التی فطر الناس علیها، وهی فطرة الإِسلام، وهی الفطرة التی فطرهم علیها یوم قال: {أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى} [الأعراف: ۱۷۲] وهی السلامة من الاعتقادات الباطلة، والقبول للعقائد الصحیحة فإن حقیقة الإِسلام أن یستسلم لله، لا لغیره، وهو معنى لا إله إلا الله .»
[5] – كارین آرمسترونج: الله والإنسان على امتداد ۴۰۰۰ سنة من عصر إبراهیم الخلیل وحتى العصر الحاضر. ص ۱۱. العنوان الأصلی للكتاب هو «The history of The God».