قرن پنجم هجری، یکی از پیچیدهترین و پرچالشترین دورههای تاریخ اسلام بهشمار میرود، در این دوره، امت اسلامی نهتنها با چالشهای سیاسی و اجتماعی مواجه بود؛ بلکه از نظر فکری و عقیدتی نیز دستخوش بحرانهای متعددی شده بود، از یک سو، ورود فلسفۀ یونانی به جهان اسلام و تلاش برخی متفکران برای ترکیب آموزههای فلسفی با مفاهیم دینی، سبب بروز اختلافات گستردهای در میان علما شد، این روند که با ترجمۀ آثار افلاطون، ارسطو و نوافلاطونیان آغاز شده بود، در آثار فیلسوفانی؛ همچون فارابی، ابنسینا و اخوانالصفا به اوج خود رسید، بسیاری از این متفکران، با بهرهگیری از اصول فلسفۀ مشائی و اشراقی، تلاش داشتند تا نظامی معرفتی بر پایۀ عقل بنا کنند که گاه در تعارض با نصوص دینی قرار میگرفت؛ بهویژه نظریههایی همچون قدم عالم، انکار علم جزئیات از سوی خداوند و انکار معاد جسمانی، باعث شد که برخی متکلمان و فقیهان در برابر فلسفه موضع بگیرند و آن را تهدیدی برای اعتقادات اسلامی بدانند.
از سوی دیگر، جنبشهای باطنیه و اسماعیلیه با تأکید بر تأویلگرایی افراطی و باور به باطن اسرارآمیز دین، اصول اسلام را به شکلی دگرگون تفسیر میکردند که موجب تضعیف مبانی شریعت میشد، این گروهها معتقد بودند که ظواهر شریعت برای عوام است و تنها کسانیکه به مراتب بالای معرفت باطنی رسیدهاند، میتوانند به حقیقت دین دست یابند، این تفکر، نهتنها به اختلافات عقیدتی در میان مسلمانان دامن زد؛ بلکه زمینهساز نفوذ افکار غالیانه و تفاسیر نامشروع از دین شد.
امام غزالی رحمهالله، که خود یکی از بزرگترین متفکران و فقهای زمان خویش بود، این چالشهای فکری را بهدقت مورد بررسی قرار داد و پس از طی دورهای از بحران روحی و معرفتی، به مقابله با این جریانهای انحرافی پرداخت، او در ابتدا، نظامیۀ بغداد را که یکی از مهمترین مراکز علمی زمان خود بود، ترک کرد و به انزوا و سلوک عرفانی روی آورد؛ اما پس از چند سال، با بینشی ژرفتر و درکی عمیقتر نسبت به وضعیت فکری و اجتماعی جهان اسلام، به میدان بازگشت و برنامهای گسترده برای مبارزه با افکار انحرافی و احیای علوم دینی تدوین کرد، این اقدامات، او را نهتنها در میان فقها و متکلمان؛ بلکه در میان صوفیه و اهل زهد نیز به شخصیتی برجسته تبدیل کرد.
ابعاد تجدیدی امام غزالی رحمهالله
نقش احیاگرانۀ امام غزالی رحمهالله را میتوان در دو محور اصلی بررسی کرد:
۱. مبارزه با چالشهای فکری و معرفتی:
او در این مسیر، نخست با فلسفۀ یونانی که در آثار فلاسفۀ اسلامی؛ همچون فارابی و ابنسینا ظهور یافته بود، مقابله کرد و در کتاب «تهافت الفلاسفة»، بیست مسئلۀ اصلی را که بهزعم او در آنها فلاسفه به خطا رفته بودند، مورد نقد قرار داد و مهمترین این مسائل، نظریۀ قدم عالم، انکار علم خداوند به جزئیات، و انکار معاد جسمانی بود که وی آنها را انحرافی جدی در تفکر اسلامی میدانست، او همچنین در کتاب «مقاصد الفلاسفة»، بخشهایی از فلسفه را که با اصول اسلامی همخوانی داشت، شرح داد تا نشان دهد که رد فلسفه، به معنای نفی مطلق عقلانیت نیست.
۲. اصلاح جامعه و احیای نظام اخلاقی و معنوی:
امام غزالی رحمهالله دریافت که ضعفهای اخلاقی، دنیاگرایی، ریاکاری و ظاهرگرایی، از عوامل اصلی بحران فکری و اجتماعی در جهان اسلام است. به همین دلیل، در کتاب «احیاء علوم الدین»، نظامی اخلاقی ارائه داد که بر تزکیۀ نفس، اصلاح نیت، و بازگشت به ارزشهای اصیل اسلامی تأکید داشت، او چهار بخش اصلی را برای اصلاح جامعه معرفی کرد: عبادات، آداب و رسوم اجتماعی، مهلکات (صفات ناپسند)، و منجیات (صفات پسندیده).
چرا امام غزالی را مجدد قرن پنجم میدانند؟
امام غزالی رحمهالله نهتنها در زمان خود؛ بلکه در قرون بعدی نیز تأثیری ماندگار بر اندیشۀ اسلامی گذاشت. از دلایل اصلی معرفی او بهعنوان مجدد قرن پنجم هجری میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
نقد عمیق فلسفه و جلوگیری از گسترش افکار انحرافی؛
مبارزه با تأویلگرایی افراطی و تفکرات باطنیه؛
احیای علوم اسلامی و ارائۀ تفسیری متوازن از دین که میان عقل، وحی و عرفان هماهنگی ایجاد کرد؛
اصلاح نظام اخلاقی و معنوی جامعه و تأکید بر سلوک روحی و تزکیۀ نفس؛
تألیف آثاری که قرنها مورد توجه علما و اندیشمندان اسلامی قرار گرفت و بهعنوان منابع مرجع در حوزههای فقه، کلام و تصوف باقی ماند.
جمعبندی
امام غزالی رحمهالله را میتوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ اسلام دانست که با تلاشهای خود، زمینهساز احیای تفکر اسلامی و اصلاح جامعه شد، او با نگرشی متعادل، نهتنها از انحرافهای فکری جلوگیری کرد؛ بلکه نظامی جامع برای بازسازی معرفت اسلامی و اصلاح رفتار فردی و اجتماعی ارائه داد، بررسی آثار و اندیشههای او، همچنان الهامبخش پژوهشگران علوم اسلامی است و جایگاه او بهعنوان یکی از بزرگترین مجددان تاریخ اسلام، همچنان محفوظ است.