نویسنده: ابوعائشه

نشنلیزم (بخش سی‌وپنجم)

پیامدها و آثار منفی پدیدۀ نشنلیزم بر جهان
پیش درآمد: گرچه قسمت گذشته به بیان پیامدها و آثار منفی پدیدۀ نشنلیزم و ملی‌گرایی بر جهان اختصاص داشت، این بخش را نیز به بیان همین موارد اختصاص دادیم؛ زیرا پیامدهای این پدیده آن‌قدر زیاد هستند که می‌توان دربارۀ آن‌ها کتاب‌ نوشت. نویسندگان و محققان در این باره، زحمت‌های زیادی کشیده‌اند و تمام ابعاد و جوانب آن را توضیح داده‌اند.
نکتۀ قابل تأمل
بهتر است قبل از شروع مطلب و پرداختن به پیامدها و آثار منفی ملی‌گرایی بر جهان، از ملی گرایان که همواره به‌سوی ملی‌گرایی دعوت می‌دهند و آن را برای جوامع اسلامی مفید و سودمند می‌دانند، بپرسیم: ملی‌گرایی که پدیدۀ غربی بوده و است برای مسلمانان چه فوایدی دربر داشته است؟ نتایجی که تا حالا از ملی‌گرایی به‌دست آمده چه است؟ غربی‌ها با ایجاد این پدیده به آرمان و ارزوهای دیرینۀ خود که همانا تفرقه و دوگانگی بین مسلمانان است رسیدند؛ اما مسلمانان چه کار کردند؟ آیا ملی‌گرایی توانسته است مسلمانان را در ابعاد و زمینه‌های مختلف جلو ببرد؟ آیا ملی‌گرایی توانسته است مسلمانان را در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی و تکنولوژی و میادین خودکفایی و خودبسندگی با کشورهای غربی یکسان سازد؟ مسلمانان از ملی‌گرایی چه درس‌هایی در زمینۀ اخلاق و درست کردن زندگی فراگرفته‌اند؟ جواب به این سؤالات صددرصد، خیر خواهد بود؛ زیرا غربی‌ها با ایجاد این پدیده، بیشتر زمینه‌های استعمار و تضعیف کشورهای اسلامی را فراهم ساختند. مسلمانانی را که روزی پیشتاز تمام میادین بودند به جان هم انداختند و چنان تاروپودشان گسسته شد که امروز هیچ مسلمانی درد مسلمان دیگر را درد خودش نمی‌داند.
آثار منفی و پیامدهای سوء نشنلیزم بر جهان
۱. سلطه جویی استعمار و منشأ جنگ
نویسندگان و اندیشمندان متفق‌اند که ملی‌گرایی سبب بروز جنگ‌های بسیار زیادی در قرن نوزدهم و بیستم بوده است. در قرن نوزدهم، ملی‌گرایی موجب بروز معرکه‌ها و ایجاد مستعمره‌های فراوانی گردید، سپس این پدیده، به‌تعبیر یکی از مؤرخان جامعه‌شناس، منشأ و سرآغاز توسعه‌طلبی و تعارض منافع میان دولت‌های مختلف شد؛ فرانسیس کوکر، اندیشمند غربی می‌گوید: «بسیاری از ملی‌گرایان در قرن نوزدهم در پی احساسات ملی‌گرایانۀ افراطی به این باور رسیدند که ملت‌های پیشرفته که از تاریخ و میراث عظیمی برخوردارند و دارای برتری‌های نژادی و ملی و میهنی هستند، سزاوار نیست که توانایی‌ها و قدرت خود را در داخل مرزهای‌شان محصور کنند؛ زیرا وظیفۀ ملی و میهنی تنها منحصر به دفاع از حاکمیت کشور و حفظ استقلال آن نیست، بلکه یک رسالت جهانی وجود دارد که بر آن‌ها بسط نفوذ سیاسی و گسترش تمدن ملی‌شان را بر همۀ کشورهای عقب‌مانده ایجاب می‌کند، هرچند این امر مستلزم به کارگیری زور و خشونت باشد، و این مقتضای مصلحت است.»[1] سخنان این اندیشمند ملی‌گرا نشان می‌دهد که نباید ملی‌گرایان قدرت‌مند، پرتوان و دارای اقتدار به‌حکمرانی در کشورهای‌شان اکتفا کنند، بلکه باید با پایمال کردن ضعیفان زمینۀ اشغال کشورهای‌شان را فراهم سازند. همان‌چیزی که بعدا توسط کشورهای غربی به وقوع پیوست و بسیاری از کشورهای ضعیف اشغال شد.
احساس خودبزرگ‌بینی و برتری، اولویت قایل شدن برای ملت برتر، در استفاده از منابع مادی موجود در جهان و در نظر داشتن منافع مادی ملت خود و بی‌اعتنایی به منافع و مصالح دیگر ملت‌ها، کشورها را به‌سوی سلطه‌جویی و مستعمره‌سازی سوق می‌دهد و از آن‌جا که ناسیونالیسم نظام بسته‌ای دارد، تنها ملت برتر باید ریاست کند و دیگر ملت‌ها مستعمره و زیردست باقی بمانند. هم‌چنین ناسیونالیسم بانفوذ در میان روشن‌فکران کشورهای زیردست و سرگرم کردن آنان با افتخارات خیالی و گذشته‌های موهوم، آنان را در برابر استعمارگران -که مبلغان و حامیان قدرت‌مند ناسیونالیسم هستند- مطیع و رام کرده، دچار نوعی سستی می‌سازد. ازاین‌رو، بسیار دیده می‌شود که نیروهای ملی، چندان رغبتی به مبارزه با استعمارگران نداشته و حتی در برخی موارد، به حمایت از آنان بر می‌خیزند.[2]
این است ذهنیت و رویکرد ملی‌گرایان زورگو و قلدر، آنان که به جز قدرت و هیبت خود چیز دیگری را نمی‌بینند و همواره تلاش‌شان این است که کشورهای ضعیف و عقب‌مانده را زیر پای خود له کنند. پس فواید ملی‌گرایی برای مسلمانان، که حالا جزو کشورهای ضعیف و ناتوان معرفی می‌شوند، چه است؟ و ملی‌گرایی چگونه باعث حفظ استقلال و وحدت کشورهای‌شان می‌شود؟ کاش مبلغین و دعوت‌گران به‌سوی ملی‌گرایی در این باره مقداری می‌اندیشیدند!
دکتر هات، یکی از پیشگامان ملی‌گرایی در قرن نوزدهم، چنین می‌گوید: «اکتفا به حفظ حاکمیت کشور، همه چیز نیست؛ زیرا روگردانی از رقابت اقتصادی سیاسی جهانی به معنای عدم ایفای کامل وظیفه در پاسداری از عظمت و شکوه تاریخی کشور است. پس اقدام نکردن به توسعه‌طلبی به معنای در معرض آسیب قراردادن غرور ملی و نهایتاً مرگ در معرکۀ تنازع بقا میان کشورهاست و البته اقتدار و خطرپذیری و روحیۀ تهاجمی داشتن ضامن استقرار و حفظ غرور ملی ماست.»[3]
آرنست هیگل در مورد ملی‌گرایی و ملی‌گرایان قوی و پرنفوذ چنین می‌نویسد: «-فقط- ملت‌های قوی و مقتدر حق دارند که زندگی کنند، همه چیز را از بین ببرند و ملت‌های ضعیف و عقب‌مانده را نیست و نابود کنند.»[4]
بعد از بررسی نظریات و آرای کسانی‌که جزو پیشگامان این عرصه، شناخته می‌شدند به‌وضوح ثابت می‌شود که خیال‌بافی عده‌ای از مسلمانان که بر اثر تبلیغات غرب، فریب خورده و همواره پرچم دفاع از نشنلیزم را بلند می‌کردند و ادعا می‌کردند که نشنلیزم برای کشورهای اسلامی مفید و سودآورست، در واقع یک فریب بوده و آنان متوجه نبودند؛ زیرا این امر مسلم است که هدف از پدیدۀ نشنلیزم چه بوده و برای اسلام و مسلمانان چه زیان‌هایی دربر خواهد داشت.
شیخ عبدالرحمن حسن حنبکه در کتاب خود «أجنحة المکر الثلاثة وخوافیها…» بعد از بیان اسباب و وسائلی که دشمنان برای برآورده‌ساختن اهداف‌شان به کار گرفته‌اند، چنین می‌نویسد: «بیشتر مسلمانان متوجه این طرح‌ها و دسیسه‌های محکم نشدند تا این که خود را بازیچه‌ای یافتند که چنگال دشمنان خودشان و دشمنان دین‌شان در آن فرو می‌رود.»[5]
این نکته واقعا قابل تأمل و درنگ است. بسیاری از کسانی‌که از تبلیغات متأثر شده و وارد چنین عرصه‌هایی گردیده‌اند بعد از این‌که خود را در معرض از بین رفتن دیده‌اند فهمیده‌اند که مرتکب چه اشتباهی شده‌اند.
اگرچه بینان‌گذاران این مکتب، آن را باعث وحدت و خیزش ملت‌ها در برابر ستم می‌شمارند؛ ولی با گسترش آن در جهان، مردم دنیا شاهد تبعیض، بی‌عدالتی، اختلاف و جنگ‌های خانمان سوزی، مانند جنگ‌های جهانی اول و دوم بودند.[6]
نشنلیزم و ملی‌گرایی، همان‌گونه که از نام آن هویداست، منجر به جنگ‌های نژادی، قومی و قبیله‌ای بین مردم می‌شود؛ زیرا وقتی که قوم و طایفه برای انسان از دین مهم‌تر باشد، برای دفاع از هم‌قوم و قبیلۀ خود دست به هرکاری می‌زند و این همان چیزی است که این روزها شاهد آن هستیم و می‌بینیم که گاهی بر اثر یک درگیری ناچیز چه انسان‌های زیادی از دم تیغ می‌گذرند و خون‌شان ناحق به زمین می‌ریزد و این همان لجن‌زار جاهلیت است که مسلمانان بار دیگر به آن بازگشته و دین خود را پشت سر نهاده‌اند.
ادامه دارد…
[1] . نقوی، محمد نقوی، الإسلام والقومیة، ۱۴۰۴هـ.ق، ص ۲۲.
[2] . شعاعی، محمد علی، ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام، ۱۳۸۴هـ.ش، ص ۴۰.
[3] . نقوی، محمد نقوی، الإسلام والقومیة، ۱۴۰۴هـ.ق، ص ۲۳.
[4] . همان، ص ۲۳.
[5] . حنبکة المیدانی، عبدالرحمن حسن، أجنحة المکر الثلاثة وخوافیها…، ۱۴۲۰ هـ.ق، ص ۳۳۶.
[6] . فیضی سخا، مهدی، مفهوم شناسی و تهدیدات ناسیونالیسم…، ۱۳۹۷ هـ.ش، ص ۹۴.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version