نویسنده: عبیدالله نیمروزی

علامه سید ابوالحسن ندوی رحمه‌الله‌تعالی (بخش شصت‌ودوم)

در حلقۀ ارادت مولانا عبدالقادر رای‌پوری رحمه‌الله
درون‌ها تیره شد، باشد که از غیب                           چراغی برکند خلوت‌نشینی
نه حافظ را حضور از ورد قرآن                                    نه دانشمند را علم‌الیقینی
مولانا ندوی در خاندانی دیده به جهان گشود که اشتغال اصلی آنان تصنیف، سیره‌نگاری و مطالعۀ زندگانی رجال بزرگ و اهل معرفت بود. ایشان نیز از این میان مستثنی نبود و در زمینۀ نگارش سیرۀ مردان اندیشه و اصلاح، سهمی ارزشمند داشت. در نخستین گام از تلاش‌های علمی و قلمی خویش، زندگی پر رمز و راز و حماسه‌آفرین سید احمد شهید را به تحریر درآورد.
با گذشت زمان و تأمل در عمق زندگی صالحان و بزرگان علم و معرفت، شعلۀ عشق و محبت به این شخصیت‌های فرهیخته در قلب ایشان فروزان‌تر شد. دوستی و ارادت به آنان در اعماق وجودش جای گرفت و آرامش حقیقی را در محضر این مردان وارسته می‌یافت.
ای شه عشاق شیرین داستان                             بازگو با ما نشان از بی‌نشان
صرف و نحو و منطقم را سوختی                        در دلم عشق خدا افروختی
یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های وادی عشق و معرفت، حضرت مولانا عبدالقادر رای‌پوری رحمه‌الله بود؛ مردی که با آب زلال معرفت و معنویت، دل‌های مضطرب و پژمرده را نوید حیات و طراوت می‌داد. مولانا ندوی با حضور در مجالس روح‌بخش و ایمان‌افزای این مرشد کامل، نور عجیبی در قلب خود احساس کرد. او به یکی از ارادتمندان این شخصیت والامقام و متواضع تبدیل شد و زندگی معنوی خویش را تحت تأثیر عطوفت و راهنمایی‌های ایشان روز به روز در حال تعالی و پیشرفت می‌دید.
مولانا محمد منظور نعمانی دربارۀ مولانا عبدالقادر می‌نویسد: «ما در زندگی حضرت مولانا مقصد و مغز تصوف را یافتیم و در محضر ایشان، همۀ توجه و اهتمام معطوف به همین مغز بود.»[1]
او ادامه می‌دهد: «حضرت مولانا همواره می‌فرمودند: به اخلاص نیت بسیار اهمیت دهید. این عمل همچون اکسیری است که هر عملی را وسیلۀ عبادت، قربت و وصول إلى‌الله قرار می‌دهد. به نویسندگان توصیه می‌کردند: هرگاه برای نگارش چیزی نشستید، ابتدا به خداوند متوجه شوید، نیت خود را تصحیح کنید و برای صحت و استقامت از خداوند دعا بخواهید. هم‌چنین به مدرسین می‌فرمودند: پیش از آغاز درس، نیت خویش را خالص سازید.»[2]
در سایۀ عنایات چنین مرشدی روحانی و کامل بود که شخصیت مولانا ندوی به تکامل رسید و روز به روز مدارج تعالی و ترقی را پیمود. تربیت این مرد ربانی تأثیری عمیق بر زندگی مولانا ندوی گذاشت و سبب شد تا او در حلقۀ ارادت ایشان وارد شود و از چشمه‌های زلال معرفت این عالم وارسته بهره‌مند گردد.
مولانا محمد منظور نعمانی رحمه‌الله می‌نویسد: «گرچه من پیش از مولانا ندوی در زمرۀ ارادتمندان حضرت مولانا عبدالقادر رای‌پوری رحمه‌الله داخل شدم و حتی خود سبب روی‌آوردن او به این بزرگوار شدم، اما به‌دلیل کمالات و محبتی که مولانا رای‌پوری نسبت به او داشت، مولانا ندوی به مرتبه‌ای دست یافت که مایۀ رشک و غبطۀ بنده بود.»[3]
مولانا ندوی نه‌تنها از فیوضات حضرت مولانا عبدالقادر رای‌پوری بهره‌مند شد، بلکه بسیاری از بزرگان و مردان اصلاح‌گر دیگر را نیز ملاقات کرد و در راه تزکیۀ باطن و خودسازی از آنان الهام گرفت. شخصیت‌های برجسته‌ای چون مولانا اشرف علی تهانوی، حضرت مولانا محمد الیاس، شیخ العرب والعجم مولانا حسین احمد مدنی، حضرت مولانا محمد زکریا کاندهلوی، حضرت مولانا احمد علی لاهوری و دکتر محمد اقبال، هر یک همچون آفتاب تابانی در آسمان معنویت هند و پاکستان بودند.
اما حقیقتی که نباید از نظر دور بماند، تأثیر شگرف و وصف‌ناپذیری بود که شیخ رای‌پوری بر مولانا ندوی گذاشت. چنان‌که خود ایشان در کتاب کاروان زندگی در وصف این مرکز روحانی می‌نویسد: «وقتی به رای‌پور رفتم، این احساس در من پدید آمد که دریای طوفانی مادی‌گرایی و اندیشه‌پرستی همه‌جا را فرا گرفته است و تنها این جزیرۀ کوچک است که در آن جز ذکر و فکر هیچ شغل دنیوی و موضوع گفتگوی دیگری یافت نمی‌شود. اینجا حتی از برگ‌های درختان نیز آواز الله، الله می‌چکد.»[4]
در جای دیگری می‌نویسد: «مرکز رای‌پور در هند از رسوم و قیود متداول کاملاً آزاد بود. حضرت شیخ عبدالقادر به‌شدت از رقابت‌ها و هم‌چشمی‌ها دوری می‌جست و با بزرگان گروه‌ها و طبقات مختلف روابط دوستانه داشت. به همین دلیل، مرکز رای‌پور به مجمعی برای مردان گوناگون از طبقات مختلف جامعه تبدیل شده بود. دانشمندان، سیاست‌مداران، صاحبان مدارس، نویسندگان، تحصیل‌کردگان نظام جدید و قدیم و اقشار مختلف مردم برای زیارت شیخ و بهره‌گیری از فیوضات او به این مرکز روی می‌آوردند و عطش روحی خود را رفع می‌کردند.»
بسیاری از این افراد، کسانی بودند که عمری را در خدمت دین، تبلیغ، تألیف و اصلاح سپری کرده بودند و در محافل علمی و سیاسی هند آوازه‌ای بلند داشتند. هر یک از آنان به‌تنهایی مرجع مسلمانان و مرکز محبت بودند. بااین‌حال، هم‌چنان برای تکمیل اخلاص و ارتقای سطح اخلاق خویش به تربیت و مصاحبت شیخ کامل و طبیب روحی احساس نیاز می‌کردند و همین کمبود، آنان را به‌سوی این مرکز روحانی بزرگ سوق می‌داد.
این احساس نیاز را می‌توان در زبان حال آنان با این بیت از حافظ خلاصه کرد:
تو که کیمیاگری، نظری به قلب ما کن                    که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی[5]
یکی از ویژگی‌های بارز حضرت مولانا عبدالقادر رای‌پوری این بود که حقیقت تزکیه و احسان (تصوف) را با زبانی ساده و روشن تبیین می‌کرد، به‌گونه‌ای که همۀ شکوک و شبهات از اذهان زدوده می‌شد. مولانا ندوی نیز از این دریای بیکران معرفت بهرۀ فراوان برد و در ضمن استفادۀ کامل از فیوضات این مرد ربانی، زندگی‌نامه و سیرۀ ایشان را با بهترین شیوه به نگارش درآورد.
مولانا ندوی کتابی مفصل با عنوان سوانح حضرت مولانا عبدالقادر رای‌پوری تألیف کرد که یکی از ارزشمندترین آثار ایشان محسوب می‌شود. این کتاب حاوی نکات عمیق و برجسته‌ای دربارۀ تزکیه و احسان است و جایگاه ویژه‌ای در معرفی اندیشه‌های این مرشد کامل دارد.
یکی از انگیزه‌های روی‌آوردن حضرت مولانا ندوی به تزکیه، احسان و محبت با صاحب‌دلان و اهل معرفت، جوّ روحی دوران کودکی و تأثیر خاندان پربرکت ایشان بود. مولانا ندوی می‌نویسد: «از همان دوران کودکی با نام بزرگ‌مردانی چون شاه علم‌الله حسنی رای‌بریلی که در زمینۀ معرفت و معنویت گام‌های بلندی برداشته بودند، آشنا شدم. پس از نام خدا و رسول، نخستین نامی که با احترام یاد می‌شد، اسم گرامی ایشان بود. همواره حکایاتی از معنویت، اتباع سنت، زهد، تقوا و مجاهدات ایشان در میان خانوادۀ ما ذکر می‌شد و من در چنین جوی رشد و نمو یافتم.»[6]
حضرت مولانا ندوی بیش از هر کس مدیون شیخ‌الحدیث مولانا محمد زکریا کاندهلوی بود که ایشان را برای بهره‌مندی از محضر مولانا عبدالقادر رای‌پوری تشویق می‌کرد. چنان‌که در نامه‌ای به مولانا ندوی نوشت: «حال، همین یک مغازه باقی مانده است که کالای اخلاص، تعلق‌بالله و تربیت نفس در آن یافت می‌شود و در آنجا جز ذکر و فکر چیز دیگری وجود ندارد.»[7]
مولانا محمد الیاس نیز مولانا ندوی را به‌سوی مولانا رای‌پوری راهنمایی کرد. این طالب صادق، این راه را پیمود و به‌سرعت به مدارج عالی رسید. چنان‌که به گفتۀ خود مولانا ندوی، رابطۀ او با مولانا رای‌پوری مایۀ رشک دیگران بود. مولانا ندوی با اذعان به کاستی‌های خود، این رابطه را بسیار مفید و زادراهی برای سفر تصنیف و دعوت می‌شمرد و در مورد شفقت مولانا رای‌پوری می‌فرمود: «به‌جز شفقت مادری نمی‌توان این محبت را به چیز دیگری تعبیر کرد.»[8]
مولانا رای‌پوری دو بار به دایرۀ حضرت شاه علم‌الله سفر کرد که این امر مایۀ خرسندی فراوان مولانا ندوی گردید. ایشان را در چهار سلسله، به‌ویژه سلسلۀ حضرت احمد شهید، به خلافت مفتخر نمود. در سال ۱۳۶۹ هـ.ق نیز مولانا رای‌پوری مولانا ندوی را با خود به حج برد. در این سفر، کلیددار کعبه، جناب شیبی، مولانا ندوی را همراه دیگر اعضای هیئت، برای ورود به داخل خانۀ کعبه دعوت کرد. مولانا ندوی این افتخار را از برکات همراهی با مولانا رای‌پوری می‌دانست.
به هر تقدیر، مولانا ندوی در سایۀ عطوفت، معنویت و حکمت‌های مولانا رای‌پوری، منازل تزکیه و احسان را پیمود و بر مدارج اعلای آن گام نهاد.
یکی دیگر از رجال فرهیخته و روحانی که مولانا ندوی از محضرش بهره برد، مفسر بزرگ قرآن، حضرت مولانا احمد علی لاهوری بود. ایشان شخصیتی بود که هر لحظه از زندگانی پربارش درس تقوا، زهد، استغنا، توکل و ارتباط با خداوند بود. این از جمله سعادت‌های مولانا ندوی بود که با چنین عارف صاحبدلی همنشین و مونس گردید.
درس تفسیر مولانا احمد علی شهرت بی‌نظیری داشت و همین امر، مولانا ندوی را به دیار او کشاند و زمینۀ استفادۀ عمیق از علوم تفسیری و معنوی برای این شاگرد اهل معرفت فراهم گردید. می‌توان گفت سنگ بنای زندگی معنوی علامه ندوی در محضر این عارف وارسته گذاشته شد و از آنجا شکوفایی مسیر معنوی او آغاز گردید.
مولانا ندوی دربارۀ ارتباط خود با حضرت مولانا احمد علی لاهوری چنین می‌نویسد: «بزرگ‌ترین و مبارک‌ترین لحظۀ زندگی من، روزی بود که با مولانا احمد علی لاهوری رابطه و نیاز حاصل گردید. اگر با مولانا احمد علی ملاقات نمی‌کردم، زندگی کنونی من بسیار متفاوت می‌بود و شاید جز ادب، تاریخ، تصنیف و تألیف، ذوق و گرایش دیگری در من شکل نمی‌گرفت. خداشناسی و راه‌یابی به بارگاه او که مقامی بسیار بلند است، حداقل از مصاحبت مولانا به من منتقل شد. ذوق خداطلبی، حلاوت نام خداوند، محبت با مردان خدا، احساس کاستی‌ها و نواقص خویش و ضرورت اصلاح و تکمیل، در وجودم پدید آمد. برای ما عوام، همین امر دولت و نعمتی بزرگ است؛ بلکه در نظر برخی از حقیقت‌شناسان، همین امر دولت اصلی به شمار می‌آید.»[9]
مولانا ندوی خود را همواره مجموعه‌ای از نیازها و کاستی‌ها می‌دانست. خداوند عزوجل به‌سبب همین حس تواضع و خودکم‌بینی، ایشان را محبوب دل هر صاحب‌دل و عارفی گردانیده بود. مولانا ندوی در قلب مولانا لاهوری جایگاهی عظیم داشت. مولانا لاهوری نه‌تنها برای کامیابی و سعادت ایشان دعا می‌کرد، بلکه ایشان را همچون فرزند خود (حبیب‌الله) بلکه بیشتر از او عزیز می‌داشت و برای ترقی معنوی او دعا می‌کرد.
در یکی از نامه‌های مولانا لاهوری به مولانا ندوی چنین آمده است: «عزتی که شما در قلبم دارید، نیازی به تحریر و نگارش آن نمی‌بینم. در اثر همین عزت و محبت بود که من در شب حج، در مسجد خیف، برای ترقی درجات شما به بارگاه خداوندی دعا کردم و الحمدلله این دعا مورد قبول واقع گردید.»
در نامه‌ای دیگر چنین می‌نویسد: «عزیزالقدر، سعادت‌شعار، شرافت‌مآب، ناشر لدین‌الله، لحصول رضا الله تعالی، مولوی ابوالحسن علی صاحب… چندان خوشی که از خدمات دینی شما حاصل می‌گردد، غالباً در دنیا بدان حد از هیچ کس دیگر حاصل نمی‌شود.»[10]
در دوران شاگردی و مصاحبت مولانا ندوی با حضرت مولانا احمد علی لاهوری، این نکته برای مولانا لاهوری روشن گشته بود که این جوان بااستعداد و پرنشاط، آینده‌ای درخشان خواهد داشت و امید می‌رود که خدمتی بزرگ به جامعۀ اسلامی از ایشان حاصل شود. به همین منظور، وقتی که مولانا لاهوری همراه با مولانا شاه عطاءالله بخاری و دیگر بزرگان در زندان ملتان به سر می‌بردند، در یکی از نشست‌ها، بدون مقدمه فرمود: «شما بزرگواران برای مولوی ابوالحسن دعا کنید.» همگان دست‌ها را بالا بردند و دعا کردند.[11]
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی              که به کوی می‌فروشان دو هزار جم به جامی
شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم            که ز بد خلاص یابم به دعای نیک‌نامی
ادامه دارد…
[1]. سوانح حضرت مولانا عبدالقادر رای پوری، صفحه ۱۶، اثر مولانا ندوی، مجلس نشریات اسلام.
[2]. سوانح حضرت مولانا عبدالقادر رای پوری رحمه الله، صفحۀ ۱۷.
[3]. سوانح حضرت رای پوری، صفحۀ ۲۲.
[4]. کاروان زندگی ۳۵۳/۱، سوانح مولانا عبدالقادر رای پوری، صفحه ۱۲۱، مجلس نشریات اسلام.
[5]. تزکیه و احسان، صفحۀ ۱۱۳-۱۱۴.
[6]. محمد حسنی ندوی، تذکرۀ حضرت سید شاه علم‌الله حسنی رای‌بریلی، ص ۴، مجلس نشریات اسلام.
[7]. سوانح شیخ الحدیث مولانا زکریا، صفحۀ ۲۱۵.
[8]. کاروان زندگی، ج ۱، ص ۳۵۵.
[9]. پرانی چراغ، ج ۱، ص ۱۳۴.
[10]. نذرانۀ عقیدت، ص ۱۳.
[11]. کاروان زندگی، ج ۱، ص ۳۲۵.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version