نویسنده: عبیدالله نیمروزی

فیض‌یافتگان مولانا

شیفتگان مولانا در دنیا آن‌قدر زیاد است که همۀ طرفداران عرفان و فرهنگ اسلامی و حتی فراخ‌تر از آن را صید خود ساخته و در وجودشان حیرت برانگیخته است.
یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب                کز هر زبان که می‌شنوم نا مکرر است

جلال‌الدین را چه کسانی مولانا، نام نهادند؟

بله، از روزگار زندگی با‌برکت جلال‌الدین محمد در بلخ بیشتر از هشت قرن می‌گذرد و محققان عرصۀ تحقیق نسبت به هر شاعر و عارف دیگر در جهت شناسایی و معرفت بیشتر او گام‌هایی استواری برداشته‌اند. فریدالدین سپهسالار، شمس‌الدین افلاکی، سید قاسم انوار از جمله کسانی بودند که این فرزند نام‌آور مشرق‌زمین بلخ را در سال‌های ۸۳۰ هجری، مولانا لقب دادند. مولانا عبدالرحمان جامی و مولانا یعقوب چرخی غزنوی از نخستین محققان و  مولانا شناسانِ بودند که راه پژوهش را در جهت مولوی شناسی برای محققان و دانشمندان شرق و غرب گشودند و آثاری نوشتند. مولانا واعظ‌ کاشفی، اسماعیل انقروی، میر عبدالطیف عباسی، بدیع الزمان فروزان‌فر، چهره‌های شناخته شده‌ای هستند که تألیفات عالی را برای شناخت مولانای بلخی رومی به پژوهش گرفته‌اند. تحقیقات مستشرقان غرب نیز در مورد آثار و افکار مولانا ستودنی است.

شناخت افکارِ مولانا

آثار مولانای بلخی رومی در کل بازتاب‌دهندۀ افکار عارفانه و عاشقانۀ اوست که بعد از ملاقات‌ها و چله‌نشینی‌اش با شمس از تراوش‌های ذهنی بلندبالای او در قیدنظم بازتاب یافته است؛ به‌طور مثال، کتاب مثنوی معنوی او، تفسیری از هیجانات روحانی آن عارف و سالک صوفی است که به نظم بیان داشته و شهرت جهانی کسب نموده است. مولانا معتقد بود مادامی‌که هویت کردار آدمی به رنگ معرفتش در نیاید‌ رستگار نمی‌شود.

ویژگی های خاندان مولانا

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی در یک خانوادۀ منور، دانشمند و عرفانی بلخ باستان دیده به جهان گشود. پدر مولانا، محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان العلما، خطيب و دانشمند بلخ بود که از لحاظ نسب به احمد غزالی رحمه‌الله پیوند دارد، نیاکان‌شان همه از مردمان خراسان بودند.

مولانا در یک کلام!

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی نامی ماندگار، سخنوری شهیر و عارفی والامقام است که آوازۀ شخصیت علمی موصوف مرزهای دوردست را پیموده و حتی سراسر گیتی را در برگرفته است.
بهره‌گیری از بحر بی‌کران اندیشه‌های عرفانی و حقیقت‌جویی آن، روند فیض بخشی است، جاودانه و پایان‌ناپذیر که در زندگی بشریت با پهنای وسیع ادامه داشته و خواهد داشت.
با جایگاه بلندی که او در عرصۀ فرهنگ عرفان اسلامی و حقیقت‌جویی احراز نموده است، می‌توان اذعان کرد که مولانا پیام‌آور بهترین جلوه‌های زیبایی عشق و بارقه‌های معنویت و حقیقت‌جویی انسان اصیل بوده و در آینده نیز آن اندیشه‌های والای انسانی و سروده‌هایش در دل‌های بشریت درخشندگی خواهد داشت.

مژدۀ شیخ فریدالدین عطار به سلطان العلماء

به روایتی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی شش سال و به روایت دیگری حدود سیزده سال داشت که با پدرش، بهاءالدین ولد، مشهور به سلطان العلما و خانوادۀ‌شان از بلخ با کاروانی از شتران که حامل متاع دوست‌داشتنی‌شان کتاب‌ها بود به «نیشاپور» مهاجر کردند. کاروان ایشان از بلخ به نیشاپور رسید که سلطان العلما در آن شهر به جایگاه عارف بزرگ‌مرد، شیخ فریدالدین عطار فرود آمد.
شیخ هنگام دیدار با سلطان العلما با اشارۀ به‌سوی فرزند او گفت: به‌زودی این کودک آتش در دل‌سوختگان عالم خواهد زد، هم‌چنان شور و غوغایی در میان رهروان طریقت پدید خواهد آورد و کتاب اسرارنامه را به وی اهدا کرد که اسرارنامه به‌مثابۀ خاطرۀ دل‌پذیر دورۀ نوجوانی تا پایان زندگانی، همراه جلال‌الدین محمد بود. او از آن بهره‌گیری نموده و برخی از حکایات آن‌ را در مثنوی معنوی بازگو نموده است و مولانا از شیخ عطار با احترام و بزرگواری یاد کرده است.
بعداً سلطان العلما با فرزندش به سراغ مکه رفته مناسک حج را ادا نمود و سپس رهسپار سرزمین‌های شام، دمشق، حلب، روم و سرانجام بعد از گذشت نه سال اقامت در شهرهای مختلف، بنابر دعوت امیر سلجوقی، علاءالدین کیقباد، در روم شرقی (قونیه) مسکن‌گزین گردیدند.

برمسند ارشاد و وعظ

جلال‌الدین محمد از ایام کودکی و نوجوانی نزد پدرش و هم‌چنان نزد سید برهان‌الدین محقق ترمذی که از زمرۀ شاگردان پدرش بود، به فراگیری سواد و دانش پرداخت. هنگام وفات پدرش در سال ۶۲۸ ق، مولانا حدود ۲۴ سال داشت که نظر به علمیت و شایستگی، مریدان و شاگردان پدرش او را بر مسند وعظ و ارشاد بر جایگاه پدر قرار دادند.

وفات برهان الدین محقق ترمزی

یک سال بعد از وفات پدر مولانا که در سال ۶۲۸هـ.ق/ ۱۲۳۱م، رخ داد، سید برهان‌الدین محقق ترمذی که از مخلصان سلطان العلما و از عرفای بزرگ آن روزگار بود، در سال ۶۲۹هـ.ق/۱۳۳۲م، به قونیه سفر کرد و بازهم به مواظبت و پرورش معنوی جلال‌الدین محمد پرداخت. نُه سال را با مصاحبت جلال‌الدین محمد گذرانید که سرانجام در سال ۶۳۸هـ.ق، در قیصریه در گذشت.

مولای روم، بهترین الگو است

مولانا به‌مثابۀ بزرگ‌ترین الگوی پیام‌آور معنویت و والاترین مقام ارزش‌های انسانی نه‌تنها برای فارسی و دری‌زبانان و مسلمانان بلکه برای همۀ بشریت روی زمین، اندیشه‌های موصوف، عرفانی عشق حقیقی و مکتب انسان‌پروری و حقیقت‌جویی است.
مولانا برای انسان و مقام والای انسانیت ارج زیادی نسبت به سایر موجودات قایل است. او در آرزوی انسان اصیل و نایابی است که کمتر می‌توان آن‌را سراغ کرد؛ چنانچه در قسمتی از غزلیاتش در دیوان شمس‌‌ چنین آورده است:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر              کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما                     گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست

ویژگی ملاقات، با شمس تابان

دیدار شگفت‌انگیز مولانا با شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی که به تاریخ ۲۶ جمادی الاخر، سال ۶۴۲هـ.ق، در قونیه رخ داد و مولانای بلخی را به دستیابی حقیقت، یاری رسانید.
موصوف در روح و جان مولانا، طوفان برانگیخت و راه اتصال با هستی مطلق را به وی نشان داد که مولانا از ملاقات و مصاحبت با شمس یکپارچه شور و حال گردیده و بسرایش شعر روی آورد، بساط وعظ و فقاهت را کنار گذاشت، در خانقاه کاینات هم‌خرقۀ آسمان گشت و با شور و عشق بدور آفتاب مجذوب شد.
هم‌نشینی مولانا با شمس تبریزی و دگرگونی حال او موجب رشک و کین مریدان مولانا نسبت به شمس گردیده و سرانجام سبب دو بار غیابت شمس گردید. مولانا در غیابت اول شمس، از فراق او می‌سوخت و سراغش را از هر کس می‌گرفت. دیوان کبیر شمس محصول دوران غیابت اولی شمس از مولانا است که در فراق شمس سروده است.

غیبت اول شمس تبریزی

شمس در بار اول پس از ۴۶۸ روز اقامت در قونیه و تماس با مولانا در سال ۶۴۳هـ.ق، ناگهان ناپدید گردید. مولانا پس از ناپدید شدن شمس از افرادی که مایۀ رنجش شمس شده بود قطع علاقه کرد. شمس به شام رفت و از آنجا نامه‌ای به مولانا نوشت، مولانا هم نامه‌های منظوم به شمس نوشت که چهار نامه از آن نامه‌های منظوم در کلیات شمس باقی است.
آنگاه مولانا پسر خود، سلطان ولد را به شام فرستاد که شمس دعوت مولانا را پذیرفت و به قونیه آمد.
مخالفان سرسختانه‌تر از پیش به دشمنی پرداختند که سرانجام شمس برای بار دوم غایب گردید. گویند در نهایت مخالفین، روز پنجشنبه، پنجم شعبان، سال ۶۴۵هـ.ق، شمس را به شهادت رسانیدند.
به نوشتۀ پسر مولانا، سلطان ولد؛ مولانا دو بار خودش به دنبال شمس به شام سفر کرد گویا از فاجعۀ شهادت شمس خبری نداشت، بعد از مدتی تلاش بی‌نتیجه و عدم دریافت شمس قلب مولانا تا دم مرگ داغ‌دار گردید.
مدتی بعد مولانا به صلاح‌الدین فریدون زرکوب که در قونیه شغل زرگری داشت روی آورد که چنانچه مخالفت‌های علیه او نیز صورت گرفت. مولانا دختر صلاح‌الدین را به عقد نکاح پسرش سلطان ولد درآورد. بعد از مدت اندکی، صلاح‌الدین وفات کرد و مولانا حسام‌الدین چلبی را بجای او برگزید که موصوف از مریدان نخبه و پیروان خاص مولانا بود.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version