نویسنده: سید مصلح الدین

سفارت‌های پیامبر (صلی الله علیه وسلم)

در میان نامه‌ها و سفارت‌هایی که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به نقاط مختلف جزیرة العرب فرستاد، مأموریت‌هایی که به ناحیه‌ی شرقی ارسال شدند با شرایط ویژه‌ای روبرو بودند. از جمله این مأموریت‌ها، اعزام سفیر به ایران بسیار حائز اهمیت بود. سفیر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، عبدالله ابن حذافه سهمی (رضی‌الله‌عنه)، با نامه‌ای از جانب پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به پایتخت ایران، مدائن، رهسپار شد. متن نامه‌ی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به کسرای ایران، طبق روایات تاریخی اسلامی، چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد، پیامبر خدا، به کسری، پادشاه بزرگ ایران. درود بر کسی که هدایت یابد، به خدا و پیامبرش ایمان بیاورد و گواهی دهد که جز خدای یگانه شریک ناپذیری نیست و محمد بنده و فرستاده‌ی اوست. من تو را به آنچه آورده‌ام فرا می‌خوانم؛ زیرا من پیامبری برای همه‌ی مردم هستم تا زندگان را بیم دهم و حقیقت بر کافران آشکار شود. پس اسلام بیاور تا سلامتی یابی، و اگر رویگردان شوی، گناه مجوسیان بر دوش تو خواهد بود».
خسرو پرویز، پادشاه ایران در آن زمان، پس از شنیدن نامه‌ی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، آن را پاره کرد، سفیر را مورد اهانت قرار داد و از دربارش بیرون کرد. سپس به حاکم خود در یمن دستور داد که درباره‌ی محمد تحقیق کند یا او را نزد خود بیاورد و بدین ترتیب، دعوت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را رد کرد. در سال هشتم هجرت (۶۳۰ میلادی)، پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) سفیر دیگری به بحرین فرستاد که علاء حضرمی نام داشت. او نیز، همانند سفیر قبلی، حامل نامه‌ای برای حاکم بحرین، منذر بن ساوی، بود. عمرو بن عاص نیز به عنوان سفیر به عمان رفت و نامه‌ی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را به جیفر و عباد، دو تن از بزرگان قبیله‌ی ازد، تحویل داد. در این نامه، پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به آنان توصیه کرده بود که اسلام را بپذیرند و جزیه بپردازند، مطلبی که در نامه‌های دیگر ایشان وجود نداشت. این دو سفارت به نتایج مثبتی انجامید؛ زیرا هم امیر بحرین و هم امرای عمان به رسالت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ایمان آوردند، اسلام را پذیرفتند و جزیه‌ی زیردستان غیرمسلمان خود را پرداختند.
پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) همچنین سفیری را به سوی حکمران مسیحی یمامه فرستاد. این حاکم با بی‌ادبی پاسخ داد و خواستار شراکت در نبوت و قدرت پیامبر شد تا تنها در این صورت دعوت ایشان را بپذیرد!
در این بیان، به سفارت اعزامی به حبشه اشاره‌ای نکرده‌ایم. این سفارت، تنها مأموریتی بود که به فراسوی دریاها ارسال شد و در پایان سال ششم هجری یا آغاز سال هفتم هجری، همزمان با اعزام سفرای دیگر به نزد قیصر و خسرو، به انجام رسید.
رابطه‌ی میان پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و حبشه و یاران ایشان، پیش از این نیز محکم بود؛ زیرا بسیاری از صحابه که از ظلم قریش گریخته بودند، به حبشه هجرت کرده و تحت حمایت نجاشی، پادشاه آن سرزمین، قرار گرفته بودند. در زمانی که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) سفیران خود را به سوی پادشاهان عرب و غیرعرب می‌فرستاد، عمرو بن امیه ضمری نیز به عنوان سفیر به حبشه اعزام شد. پیامبر دو نامه برای نجاشی نوشت؛ نامه‌ی اول دعوتی بود به سوی اسلام و نامه‌ی دوم درخواستی برای بازگرداندن مسلمانان مهاجر به مدینه. دعوت پیامبر به نجاشی با بیانی خاص و متفاوت از دیگر نامه‌ها صورت گرفته بود، به گونه‌ای که در آن، دیدگاه اسلام در مورد مسیحیت و خلقت حضرت عیسی (علیه‌السلام) را تبیین کرده و او را «روح خدا و کلمه‌ی او که به مریم، دوشیزه‌ی پاکدامن، الهام شد و از این وحی، مریم بارداری عیسی (علیه‌السلام) را آغاز کرد»، معرفی نموده بود.
نجاشی، که مسیحی بود، در دورانی زندگی می‌کرد که مسیحیت از قرن چهارم میلادی در حبشه رواج یافته بود. پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) همچنین در نامه‌ای از نجاشی خواست تا «ام حبیبه»، دختر ابوسفیان، (که شوهرش عبیدالله بن جحش مسیحی و مرتد شده و او را رها کرده بود) و از مسلمانان مهاجر بود، را به نیابت از طرف پیامبر برای او عقد ببندد.
بنا بر تواریخ اسلامی، نجاشی دعوت پیامبر را پذیرفت و مسلمان شد، نامه‌ای به پیامبر نوشت که در آن ایمان خود را ابراز داشت و اعلام کرد که عقد ام حبیبه را به نیابت از پیامبر انجام داده است. سپس او را همراه سایر مسلمانان مهاجر در دو کشتی بزرگ به مدینه فرستاد.
پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به اعزام هیئت‌ها و سفرای خود به پادشاهان و امیران بسنده نکرد، بلکه در فرصت‌های مختلف، هیئت‌ها و نامه‌های دیگری را نیز به سوی برخی از بزرگان محلی جزیره فرستاد. برخی از این مأموریت‌ها با موفقیت انجام شدند و برخی از زعمای آن مناطق نیز به اسلام گرویدند.
سفارت‌ها و نامه‌های پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) نوآوری‌های مهمی در عرصه‌ی دیپلماسی بودند و به نوعی، نخستین اقدامات اسلام در این زمینه محسوب می‌شوند. این اقدامات نمایانگر میزان ایمان و شجاعت پیامبر هستند؛ پیامبری که هنوز از مشکلات ناشی از مخالفت‌های قوم خود رهایی نیافته بود و قدرت نظامی قابل توجهی نداشت، اما با اعتماد به نفس و جسارت، امپراتور روم، پادشاه ایران، و دیگر حاکمان زمان خود را به اسلام دعوت کرد، حتی در حالی که دعوت او هنوز در مراحل اولیه تکامل خود بود.
با این حال، این دیپلماسی ماهرانه در بسیاری از موارد به نتیجه نرسید. پیامبر، که در تلاش برای گسترش دعوت خود در میان قوم و عشیره‌اش بود، انتظار نداشت که پادشاهان قدرتمند مذکور دعوت او را بپذیرند.
اعزام هیئت‌های مذکور نه تنها بخشی از رسالت نبوی بود، بلکه در برابر جهانی قدیمی قرار گرفت که بر پایه‌های لرزان بنا شده بود و در آستانه‌ی سقوط و فروپاشی قرار داشت. ادیان پیشین با انحلال و ضعف مواجه بودند، در حالی که دعوت اسلام با تازگی، قوت و محتوای خود آمادگی برای بحث و مطالعه را داشت. دوراندیشان می‌توانستند پیش‌بینی کنند که پشت این دعوت نوپا، نیرویی نهفته است که آماده انفجار است، و این انفجار در واقع به طور جدی در حال نزدیک شدن بود.
فتوحات اسلامی به سرعت در قلب امپراتوری‌های روم و ایران نفوذ کردند و مسلمانان، به عنوان فرزندان دین جدید و حاملان رسالت پیامبری، با سرعتی شگفت‌آور در ایجاد یک دولت بزرگ اسلامی مشغول بودند.
مورخان غربی نیز در تحلیل‌های خود از زندگی پیامبر، به موضوع سفارت‌های ایشان پرداخته‌اند و اعتماد آن‌ها عمدتاً بر اساس منابع تاریخی اسلامی است. با این حال، برخی از آن‌ها در مورد صحت نامه‌ها و صدور حکم سفارت‌ها توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) تردید دارند. به عنوان مثال، دو مستشرق آلمانی به نام‌های «وایل» و «میلر»، در این زمینه تردیدهایی را مطرح کرده‌اند. «وایل» به این نکته اشاره کرده است که برخی آیات قرآنی در نامه‌های پیامبر (مانند نامه به حکمران مصر) وجود دارند که در زمان ارسال نامه هنوز نازل نشده بودند، که این موضوع می‌تواند نشان‌دهندهی افزوده شدن آن‌ها در دوره‌های بعدی باشد.
«میلر» در این تردید می‌کند که پیامبر اسلام سفیری به سوی «هرقل» اعزام داشته باشد، ولی با این وصف او خلاصه‌ای از حوادث سفارت پیامبر را به همانگونه که در كتب سِيَر آمده است نقل می‌کند.
ولی ما از نظر تاریخی چیزی که موجب شک در صحت سفارت¬های پیامبر گردد نمی‌بینیم؛ بلکه به عکس بسیاری از ادله و قرائن را می‌یابیم که بیشتر وقایع مقرون به آن را تأیید می‌کند.
البته تواریخ اسلامی در بعضی از رویدادها چنان که قبلا گفتیم مبالغه نموده است، ولی تعیین روایت اسلامی برای تاریخ و اشخاص و اماکن و تطبیق آن‌ها بر بسیاری از وقایع، و همآهنگی روایت کلیسا و روایت بیزانسی با بسیاری از آن‌ها مخصوصاً آنچه متعلق است به اعزام سفیر به سوی قیصر و کیروس، در تمام این موارد شواهدی هست که بسیاری از این حوادث دیپلماسی نخستین اسلام را تأیید می‌کند.
به نظر ما شک و تردید متوجه متن و ترکیب نامه‌هاست که تواریخ اسلام ارائه می‌دهد. ظن غالب اینست که بعدها سیره‌نویسان برخی از نامه‌ها را با تغییراتی ثبت نموده باشند.
این را هم باید در نظر داشت که تردید در متن نامه‌های پیامبر، می‌تواند حقایق تاریخی را که ادله و قرائن بر صحت بسیاری از آن‌ها داریم، نادیده بگیرد. باری اعزام سفیر از جانب پیامبر به نزد پادشاهان و امرای عصر خود، یک حادثه بزرگ سیاسی در زندگانی پیامبر اسلام است.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version