نویسنده: سید مصلح الدین

سفارت­‌های پیامبر (صلی الله علیه وسلم)

بدون شک، دیپلماسی در دوران اولیه اسلام شاهد رشد و درخشش چشمگیری نبود؛ زمانی که عصر فتوحات و بنیان‌گذاری حکومت اسلامی بود، فرصت چندانی برای ایجاد روابط سیاسی منظم بین اسلام و مسیحیت فراهم نشد، به جز چند قرارداد و پیمان صلح که پس از فتح مناطقی بسته می‌شد، همانند آنچه در زمان خلافت عمر فاروق در شام و مصر رخ داد. این ارتباطات نوپا بین اسلام و مسیحیت، زمان‌بندی محدود و در جزئیات خود به اختصار برگزار می‌شدند. برجسته‌ترین رویدادهای دیپلماتیک این دوران، نامه‌های پیامبر اسلام به پادشاهان و امرای آن عصر بود که در آن‌ها به اسلام و پذیرش رسالت خویش دعوت می‌کردند.
این مأموریت‌های دیپلماتیک مستقل، در تاریخ به عنوان نمادی از شجاعت و قدرت ایمان پیامبر به رسالت خود ثبت شده است. در آن زمان، اسلام قدرتی نبود که بتوان از آن انتظار داشت تا شخصیت‌های برجسته مانند قیصر و خسرو را به پذیرش دعوت کند.
اما محمد به عنوان فرستاده‌ای برای تمام بشریت مبعوث شده بود تا به آن‌ها بشارت وعده‌های الهی را بدهد و از نافرمانی خداوند برحذر دارد. همانطور که جنگ‌های دفاعی پیامبر راهی برای حفاظت از اسلام و تأیید حقیقت آن بود، سفارت‌های پیامبر نیز وسیله‌ای برای انجام رسالت و ابلاغ پیام ایشان به پادشاهان و امرایی بود که در آن زمان بر دنیای باستان حکمرانی می‌کردند.
در ماه ذی‌الحجه سال ششم هجری (آوریل ۶۲۸ میلادی)، پیامبر نمایندگان و نامه‌های خود را به هشت تن از این حاکمان فرستاد، که شامل «قیصر روم» در قسطنطنیه، «کیروس» حاکم رومی مصر، «حارث بن ابی شمرغسانی» حاکم سوریه از طرف قیصر، «خسرو پرویز» شاه ایران، «نجاشی» پادشاه حبشه، و سه نفر دیگر از حکام محلی جزیره‌العرب، یعنی حاکم یمامه، حاکم بحرین و حاکم عمان بودند. این پادشاهان عرب و غیرعرب در آن زمان بر جزیره‌العرب حکومت می‌کردند یا روابط خوبی با آن داشتند. بی‌تردید مهم‌ترین و بزرگ‌ترین آن‌ها قیصر روم و شاه ایران بودند که در آن دوره، قلمرو جهان باستان را بین خود تقسیم کرده بودند.
قیصر حکومت خود را بر شام و مناطق جنوبی آن تا شمال حجاز گسترش داده بود، و شاه ایران بر شمال شرقی جزیره‌العرب فرمانروایی می‌کرد، و بسیاری از حکام عرب از او پیروی می‌کردند. قیصر به عنوان رهبر ملت‌های مسیحی و خسرو به عنوان پیشوای اقوام مشرک شناخته می‌شدند.
این سفارت‌ها با دقت تنظیم و به شیوه‌های مختلف ارسال شدند، برای هر پادشاهی یک هیئت اعزام یا نماینده‌ای مخصوص فرستاده شد. همراه هر یک از این هیئت‌ها نامه‌ای از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) نیز وجود داشت. برنامه و ماموریت همه سفرا یکسان بود. تواریخ اسلامی نامه‌های پیامبر (صلی الله علیه وسلم) را به دقت نقل کرده‌اند و همگی دارای هماهنگی و یکسانی هستند. در این نامه‌ها، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) پادشاهان زمان خود را به پذیرش رسالت خویش دعوت می‌کرد.
سفیری که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به سوی هرقل، امپراتور روم شرقی فرستاد، دحیه بن خلیفه کلبی بود. نامه‌ای که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) به قیصر نوشت، طبق تواریخ و منابع معتبر اسلامی مانند صحیح بخاری و مسلم، به این شرح است: «از پیامبر خدا به هرقل، امپراتور بزرگ روم، سلام بر کسی که هدایت حق را پیروی کند. اما بعد، من تو را به اسلام دعوت می‌کنم. به اسلام درآی تا در امان باشی. اگر اسلام بیاوری، خداوند به تو دو برابر پاداش خواهد داد، اما اگر از آن رویگردانی، گناه مردم کشورت بر گردن تو خواهد بود. ای اهل کتاب! بیایید به کلمه‌ای که میان ما و شما مشترک است، اقرار کنیم: که جز خدای یگانه را نپرستیم و هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهیم، و برخی از ما برخی دیگر را به جای خداوند نشناسیم. اگر از این سخن رویگردانید، پس بدانید که ما مسلمانیم.»
هرقل در زمانی که هجده ساله بود، زمام امور را در دست گرفت و بر تخت امپراطوری روم نشست. او بیشتر این دوران را در جنگ‌های دشوار با ایرانیان سپری کرد و پس از تلاش‌های مستمر، توانست آن‌ها را از سرزمین‌های تحت تسلط روم شرقی عقب براند و در سال ۶۲۷ میلادی آن‌ها را به طور کامل شکست دهد.
در خزان سال بعد، هرقل برای زیارت بیت‌المقدس رهسپار شد. در آنجا، هیئت اعزامی حاکم بصری (بوسترا) که دحیه کلبی نیز در آن حضور داشت، به ملاقات او رسید. دحیه کلبی نامه‌ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) را تقدیم و مضمون ماموریت خود را اعلام داشت.
طبق تواریخ اسلامی، هرقل سفیر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) را با احترام فراوان پذیرفت و درباره حال و رسالت پیامبر از او پرسش‌هایی کرد. می‌توانیم تصور کنیم که سفارت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) چه تأثیری بر قیصر گذاشته و چگونه احساساتی از انکار و تعجب در او برانگیخته است، هرچند که او سفیر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) را با مجاملات و گفتگوهای دوستانه بدرقه کرد.
وقتی هرقل به پایتختش بازگشت، نامه‌ی دیگری از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) به وی رسید. حکمران او در شام منذر بن حارث غسانی آن­را از دست سفیر پیامبر اسلام گرفت، و برای قیصر فرستاد. در این نامه نیز پیامبر اسلام قیصر را دعوت به اسلام کرده، و از عواقب سوء مخالفت برحذر داشته بود. منذر نامه را برای هرقل ارسال داشت و از وی خواست که خود را برای جنگ با پیامبر اسلام مهیا سازد. ولی هرقل با نظر وی موافقت ننمود، و فرستاده پیامبر اسلام را مانند دحیه کلبی با همان وضع مرموز بازگردانید.
در آن زمان، سفیر دیگری از جانب پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم)، حاطب بن ابی بلتعه (رضی الله عنه)، حامل نامه‌ای از آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) به سمت مصر حرکت کرد و آن را به مقوقس، حاکم مصر، تقدیم داشت. مضمون این نامه چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد، فرستاده خدا، به مقوقس، حاکم قبطیان.» نامه دارای محتوای مشابهی با نامه‌ی ارسالی به هرقل بود، با اندکی تغییرات بر اساس برخی روایات. در این نامه، پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) مقوقس را نیز همانند هرقل به پذیرش اسلام دعوت کرده بود.
در این مقطع، شایسته است که با شخصیت «مقوقس» آشنا شویم، که تواریخ اسلامی او را به عنوان «حاکم قبطیان» می‌شناسند. مصر در آن دوره ایالتی تحت حاکمیت روم بود که به قیصر قسطنطنیه وفاداری می‌نمود و مردم آن از استقلالی برخوردار نبودند. این واقعیت در تاریخ ناشناخته نمانده است؛ زیرا نامه‌ها و مکاتبات پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) نشان می‌دهد که ایشان و صحابه از وقایع و شرایط سیاسی حاکم بر جزیره‌العرب و کشورهای همجوار آگاه بودند.
حاکم رومی مصر در آن زمان، کیروس نام داشت، که هم حکمران مصر و هم پطرک ارشد آن سرزمین بود. براساس تحقیقات معتبر جدید، قوی‌ترین نظریه این است که «مقوقس» در تواریخ اسلامی همان کیروس، حاکم رومی مصر است. دلیلی که این مطلب را تأیید می‌کند این است که سفیر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) برای انجام ماموریت خود به اسکندریه رفت، که در آن زمان مقر حاکم رومی بود.
حاطب بن ابی بلتعه لخمی (رضی الله عنه)، از شرق به غرب مصر سفر کرد و به اسکندریه رفت تا سفارت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) و رسالت آن حضرت را ابلاغ کند. کیروس که در قصر خود با لقب دریا معروف بود، سفیر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) را با احترام پذیرفت و با شکوه از او استقبال کرد. سپس نامه پیامبر (صلی الله علیه وسلم) را دریافت کرد و در مورد محتوای آن با سفیر به گفتگو پرداخت و از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) و موضوع دعوت او سؤالاتی پرسید. پس از آن، حاطب با نامه‌ای از کیروس و هدایایی که در نامه ذکر شده بود، به سمت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) بازگشت. این نامه به نقل ابن عبدالحکم، مورخ قدیمی مصر در دوران اسلامی، به این شرح است: «از مقوقس، حاکم قبط، به محمد بن عبدالله، سلام. نامه‌ات را خواندم و محتوای آنچه نوشته‌ای و دعوتی که کرده‌ای را درک کردم. می‌دانستم که پیامبری باقی مانده که باید ظهور کند و گمان می‌بردم که او از شام بیرون خواهد آمد. فرستاده‌ات را احترام کردم و دو دختر که در میان مصریان از جایگاه بلندی برخوردارند، به همراه پوشاک برای تو فرستادم. همچنین یک اشتری به عنوان هدیه فرستادم تا بر آن سوار شوی. والسلام».
این دو دختر «ماریه» و خواهرش «شیرین» بود، هردو را نزد پیامبر اسلام آوردند. پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) ماریه را برای خود نکاح  نمود، و از وی صاحب پسری به نام ابراهیم شد که در کودکی درگذشت، و شیرین را به یکی از اصحاب نزدیکش بخشید.
بدینگونه بود نتایج سفارت و نامه­هائی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) به قیصر و حکمران وی در مصر و شام ارسال داشت. این نامه­ها بدون شک اثر معنوی عمیقی در دربار روم و کلیسا به جای گذاشت.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version