نویسنده: زید 

مختصری از آثار قدیمی نظام فدرالیزم و یا کنفدرالیزم

در برخی از آثاری که به این موضوع پرداخته‌اند، به واژۀ «ساتراپی» اشاره شده است. این واژه از ریشۀ یونان قدیم برخوردار است و از واژه‌ای دیگری به نام «هخشتروان» گرفته شده است که در زبان فارسی قدیم به معنای «شهربان» به کار می‌رفته است. در زبان لاتینی، این واژه به معنای «حارس و حافظ قدرت» ترجمه شده و در برخی از فرهنگ لغت‌های فارسی به‌عنوان «والی» و «حاکم» تعبیر شده است.
خلاصه این‌که قدرت ساتراپی به معنای حوزۀ تحت مسئولیت ساتراپ بود که به‌طور معمول خارج از حیطۀ عادی امپراطوری قرار داشت. ساتراپ به مانند شاه شاهان، از تمامی اختیارات برای اِعمال آنچه می‌خواست برخوردار بود.

تولد دموکراسی جهت تقویت نظام حکومتی مردمی

از لابه‌لایِ سخنان کارشناسان سیاسی روم باستان و یونان قدیم، چنین برمی‌آید که در آن دوران چیزی به نام دموکراسی نوین و معاصر وجود نداشت؛ اما طبیعت آزادی و خودسرانۀ مردم از همان زمان وجود داشت. آن‌ها برای رشد و شکوفایی آراء و نظرات آزادانۀ خود، قبل از وجود مذهب و کلیسا، این نظام را به‌گونه‌ای به وجود آوردند.
در حقیقت، نظام سیاسی فدرالیزم و کنفدرالیزم در همین دوران و از بطن دموکراسی قدیم سرچشمه گرفت؛ زیرا دموکراسی حق انتخاب را به مردم واگذار می‌کند و نظام فدرالیزم نیز تا حدی بر همین مبنا استوار است.
پایگاه اتحادیۀ خلق می‌نویسد: ظهور مسیحیت و تحولات طولانی بعدی در اروپا و آسیای میانه ناشی از آن، معادلات نوینی را به میان آورد. مذهب طی قرن‌ها در این تمدن‌ها، حاکمیت‌ها را تحت‌الشعاع و زیر سلطۀ خود درآورد.
نخستین گام خلع نظام امپراطوری توسط کلیسائیان و اهل مذهب به وجود آمد که به‌بهانۀ نمایندگی الهی، قدرت امپراطوری را از آن خود ساخت. در سال ۳۱۳ بعد از میلاد، شخصی بنام «کنستانتین کبیر»، بخشنامه‌ای را ایجاد نمود که در آن امضای همۀ قدرت‌مردان آن زمان را گرفت و کلیسا را به‌عنوان یکی از پایه‌های قدرت به رسمیت شناخت.
حوزۀ نفوذ مذهب در قدرت گسترش یافت تا جایی که تمام قدرت را به خود اختصاص داد و این وضعیت تا قرن‌ها ادامه داشت. این بار، به‌جای معاهده و پیمان بین حاکمیت‌های واحدهای مختلف، درجه و میزان وابستگی به کلیسا و گرایش‌های مختلف آن، معیار قرار گرفت.

آیا کلیسا توانست در میان ملت خود محبوب گردد؟

در واقع، مذهب مسیحیت یا کلیسا به‌عنوان پوششی برای پیشبرد تجاوز و حفظ منافع داخلی واحدهای مختلف شناخته می‌شد؛ اما ایدۀ حاکمیت واحدها بر یکدیگر یا پیمان‌های چند واحد با یکدیگر برای حفظ و تقویت موقعیت خود هم‌چنان وجود داشت. به‌تدریج، جنگ قدرت درون مذهب نیز شکل گرفت و درگیری‌های تاریخی به نام مذهب یا گرایش‌های مختلف آن ادامه یافت. اروپا به عرصه‌ای از تضاد و تقابل تبدیل شد و اختلافات بین آن‌ها آغاز گردید.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version