نویسنده: عبدالحمید نوروزی

بشریت در آستانۀ مرگ

بدون تردید، قرن ششم و هفتم میلادی از پست‌ترین ادوار تاریخ بود. از چندین قرن پیش انسانیت رو به سقوط و تنزل نهاده بود و در روی زمین هیچ نیرویی وجود نداشت که دستش را بگیرد و از فروافتادنش جلوگیری کند. گذشت روزها بر شدت ذلّت و حتمی‌شدن سقوطش افزوده بود. در این قرن انسان خالقش را فراموش نموده بود و در نتیجۀ آن از خویش و سرنوشتش نیز غافل شده بود و قدرت تشخیص خیر و شر و خوب و بد را از دست داده بود. مدت‌ها بود که دعوت انبیا را فراموش کرده بود. چراغ‌هایی را که آنها روشن کرده بودند با وزیدن گردبادهای سنگین بعد از آنان خاموش شده بودند و اگر نوری هم باقی مانده بود، آن قدر ضعیف و کم‌سو شده بود که فقط می‌توانست برخی از قلب‌ها را روشن نماید؛ نه خانه‌ها و شهرها را. دین‌داران و رجال دین جهت حفاظت خود از فتنه‌ها و سالم ماندن روحشان و یا به خاطر رسیدن به آرامش و سکون و فرار از مشکلات زندگی یا به علت ترس از نبردی که بین دین و سیاست و روح و ماده پدید آمده بود، از عرصۀ  زندگی فرار نموده و به دیرها، کلیساها و خلوت‌کده‌ها روی آورده بودند. اگر عده‌ای هم از آنها در بین این امواج سهمگین زندگی باقی مانده بودند، لابـد بـا فرمانروایان و اهل دنیا سازش می‌کردند و آنان را در ارتکاب گناه، تجاوز و خوردن اموال مردم به ناحق، یاری می‌کردند.

روش اسلام در اصلاح فرد و جامعه

پیش از بیان اهداف ارزش‌ها و روابط انسانی در تمدن اسلامی بهتر آن است که راه و روشی را بیان کنیم که اسلام در تربیت و اصلاح فرد به کار می‌گیرد تا او انسانی نیک، صالح، متوازن و استوار و هماهنگ شود که حق هر ذی حقی را در زندگی می‌شناسد و ادا می‌کند، این روش اصلاح و توازن دو رکن اصلی دارد:
اول: تربیت ضمیر و نفس درونی؛
دوم: استقامت و استواری بر شریعت خداوندی.
اما چه چیزی ضمیر و درون را تربیت و اصلاح می‌کند؟ بدون شک عقیدۀ زبانی که به عظمت و بزرگی خداوند و ترس و خشیت او در سرّ و علن آگاهی یافته و آن را شعار خود قرار داده است، آن گاه که در نفوس بشری ریشه بدواند، احساس «مراقبه» و خدا را در هر حال حاضر و ناظر دیدن، و احساس مسئولیت را در آن پرورش می‌دهد و این احساس خودجوش و درونی، نفس انسانی را وا می‌دارد که پیش از دیگران، به محاسبۀ خود بپردازد.  از جملۀ محاسن این امر، تقویت ارادۀ درونی و ذاتی فرد مؤمن است و او دیگر پس از آن اسیر هوی و هوس  و شهواتش نمی‌شود، بلکه با احساس تقوا و عامل بازدارندۀ ایمان، خود را منظم و مرتب می‌کند و از آن مهم‌تر به استواری و ثبات عمل و اصلاح و نیکوکردن آن همت می‌گمارد و از این کار اجر و ثواب و پاداش را تنها از خداوند درخواست می‌کند. شکی نیست که انجام و ادای عبادات در وقت خود و التزام و پایبندی به انجام نوافل مختلف و یاد مرگ و آنچه که پس از آن روی می‌دهد و درکِ اهمیت روز قیامت و وضعیت و هراس‌های آن، همه و همه از عوامل تقویت جنبه‌های عقیدۀ ربانی در درون نفس بشری به شمار می‌روند و اینها او را چنان از خوف و ترس و اندیشۀ دنیوی آزاد می‌سازد که در مقابل تمام نیروهای زمینی می‌ایستد و از هیچ سلطان و حکمرانی نمی‌هراسد و در مقابل قدرت پادشاهان و وسوسۀ گمراه‌کنندۀ مال و مقام، احساس خواری و ذلت نمی‌کند و چنین عقیدۀ ربانی و استواری صاحبش را از فتنه‌ها و آزمایش‌های دنیوی و زمینی برحذر می‌دارد و او با این عقیده در بالاترین مکان‌ها می‌ایستد و با سربلندی و تواضع و فروتنی و با عزتی توأم با علاقه و رغبت به هدایت و اصلاح دیگران، به دنیا پرستان و شیفتگان زندگی دنیوی می‌نگرد و دوست دارد که با عزم و تصمیمی استوار آنان را نیز به مقام و درجه‌ای برساند که خداوند او را بدان مفتخر کرده است و آنها را از این زندگی تلخ و ناگواری که در آن گرفتار و ماندگار شده و آزار و شکنجه می‌بیند، بیرون آورَد و رها سازد.

تحولات مربوط به بیداری

تحولات مربوط به بیداری که از اوایل قرن ۱۳ق/۱۹م با کوشش برای سازگارکردن اسلام با تمدن جدید آغاز شد، تا عصر حاضر با طرح آرا و افکار گوناگون دربارۀ حکومت اسلامی و اسلام (به عنوان عقیده‌ای جهان‌شمول و راهنمای عمل) و نیز با تبیین جایگاه اسلام در دنیای جدید ادامه دارد؛ بنابراین، نظراً و عملاً طیف گسترده‌ای از نظریات، اندیشه‌ها و اقدامات و همچنین نهضت‌های متفاوت و گاه متناقض (از اصلاح‌طلب تا انقلابی) را شامل می‌شود.

علل ناکامی بیداری اسلامی

علل ناکامی بیداری اسلامی زیاد است؛ اما به‌طور خلاصه مواردی بیان می‌شود. امید است که برای بیداری‌خواهان مفید واقع شود و برای جبران این کمبودی‌ها دست به کار شوند:
  1. خودباختگی در برابر توسعۀ فنی، علمی و مادی تمدن غرب؛
  2. استیلای نظامی غرب و شرق از طریق تهدید، اشغال یا کودتا و ایجاد حکومت‌های دست‌نشانده و وابسته؛
  3. غلبۀ روحیۀ یأس و ناامیدی بر افکار عمومی مسلمانان و از میان‌رفتن اعتماد به نفس آنها در امکان ایجاد تغییر و تحول بنیادین؛
  4. ایجاد و غلبۀ روحیۀ سازش با حکومت‌های جائر در میان مسلمانان؛
  5. رسوخ و نفوذ تفکرات مادی و مکاتب سرمایه‌داری غرب و کمونیستی شرق در جوامع اسلامی؛
  6. نبود رهبران قوی، آگاه و مردمی که بتوانند در آحاد جامعه وحدت و انسجام به وجود بیاورند.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version