نویسنده: زید

خالد رضی‌الله‌عنه در رویارویی با سپاه بزرگ «اردشیر» کسرَی و پادشاه ایران

در بخش گذشته بحث شد که به محض مطلع‌شدن «هرمز» از لشکر حضرت خالد رضي‌الله‌عنه، به اردشیر نامه‌ای فرستاد و از او طلب کمک نمود؛ چنانچه باوجود امداد و مساعدت از سوی اردشیر پادشاه ایران؛ بازهم لشکر تادندان مسلحِ «هرمز» شکست خورد.
در این بخش از موضوع می‌خواهیم پیرامون برخورد و عملکرد خود «اردشیر» با حضرت خالد رضي‌الله‌عنه بحث نماییم.
شیخ ابوزید شلبی رحمه‌الله‌ می‌نویسد: وقتی نامه‌ی هرمز به دست اردشیر رسید و از آمدن خالد باخبر شد، لشکری به فرماندهی شخصی به‌نام «قارن پسر قریانس» به کمک او فرستاد، قارن از مداین خارج شد، وقتی به منطقه‌ای به‌نام «مذار» رسید دید که لشکر «هرمز» شکست خورده است و فراریان لشکرش به دور او گرد آمدند.
قارن با لشکر خود و فراریان «هرمز» گفت‌وگو نموده و برای هجوم و حمله‌ی دیگری برنامه‌ریزی کرد و به منطقه‌ی «مذار» لشکر خویش را سوق داد.

حمله‌ی خالد رضي‌الله‌عنه به‌سوی مذار

هنگامی‌که حضرت خالد رضي‌الله‌عنه از این نقشه مطلع شد، با آمادگی کامل به‌سوی آنان حرکت کرد و با آنان روبه‌رو شد، ایرانیان با خشم و کینه‌ی شدید، با همه‌ی توان جنگیدند، قارن به مبارزه‌طلبی پرداخت، حضرت خالد رضي‌الله‌عنه و معقل ابن اعشی هر دو به‌سوی او رفتند، معقل زودتر به او رسید و بلافاصله قارن را از پا درآورد، بعد از آن ایرانیان شکست خوردند و توان مبارزه را از دست دادند.
حضرت خالد رضي‌الله‌عنه از این جنگ، غنایم بی‌شماری حاصل نمود و به همه‌ی لشکریانش تقسیم نمود؛ طوری‌که برای هر نفر بیش از «سی‌هزار» درهم رسید، ایشان خمس آن غنایم را به دست سعید بن نعمان داد تا آن را به مدینه‌ی منوره ببرد و به خلیفه‌ی مسلمانان تسلیم کند.

فراخوان ایرانیان جهت آمادگی جدید برای جنگ

هنگامی‌که شکست لشکر ایرانیان در «مذار» به سمع اردشیر رسید، او دستور داد تا لشکر بسیار عظیمی‌که متشکل از اعراب، عراقیان و مسیحیان بود، را جهت مقابله با لشکر حضرت خالد رضي‌الله‌عنه آماده سازند.
این لشکر عظیم آماده‌ی هر نوع فداکاری بودند، اردشیر شخصی به‌نام «آندرزغر» را به عنوان فرماندۀ لشکر تعیین نمود. او در عین حال، لشکر دیگری را نیز آماده ساخت و شخصی به‌نام «بهمن جادویه» را به دنبال لشکر اول اعزام داشت.
فرماندۀ لشکر اول «آندرزغر» با سپاه خویش از مداین خارج شد به سرزمین «ولجه» رفت و در آنجا اردو زد. فرماندۀ لشکر دوم «بهمن جادویه» نیز با سپاه خود از مداین خارج شد و به «ولجه» رفت. هر دو لشکر در «ولجه» با هم یکجا شدند و با یک غرور و تکبر خاصی به رژه‌رفتن پرداختند.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version