نویسنده: فضل احمد احمدی

چکیده

بررسی و شناخت ادیان، اعم از اینکه سماوی باشند یا بشری، امروزه یکی از عمده‌ترین مباحث پوهنتون‌ها و مراکز علمی کشورها به شمار می‌رود؛ تا جایی‌که بسیاری از این نهادهای تحصیلی، واحدهای معین و مشخصی را به‌خاطر واکاوی این بحثِ میان رشته، اختصاص داده‌اند.
 آیین بودایی نیز به عنوان یک دین، در حال حاضر دارای عادات و رسوم خاص خود است و در میان انبوهی از مردم در آسیا، به ویژه آسیای شرقی و جنوب‌شرقی، جای گرفته است؛ ازاین‌رو، نیاز است برای خوانندۀ فارسی زبان منبعی در دسترس باشد؛ با توجه به این مطلب، سوال اساسی این است که «بودائیسم» چگونه آیینی است و در طول تاریخ چه تحولاتی بر سر این آیین آمده است؟ در این تحقیق برای پاسخ به سوال فوق با استفاده از روش توصیفی-تاریخی و با کمک از منابع کتاب‌خانه‌ای موجود، به این یافته‌ها دسترسی پیدا کردیم که بودا یک شخص عادی و یک شهزاده بود و بعد از دیدن ناملایمات و رفتارهای ناخردمندانة قبیله‌اش، از رفتار افراد عادی و اشرافیان قبیله، دوری جست و در گوشۀ عزلت، به ریاضت پرداخت و بعد از بازگشت، مردم را به پیروی از گفته‌های خویش دعوت کرد که سرانجام بعد از مرگش، گفتارهای او تحت عناوین مختلف جمع آوری شد و آهسته آهسته به یک دین، که امروزه تعداد زیادی از آن پیروی می‌کنند، تبدیل شد.
کلیدواژه‌ها: بودا، آیین، پیروان، دعوت و اولوهیت.

مقدمه

تحولات، تأثیر و تأثر ادیان، مهم‌ترین بحث تاریخ بشر را تشکیل می‌دهد. شاید بتوان مدعی شد که هیچ گروه و طبقۀ اجتماعی از انسان‌ها نیست که دارای باورهای دینی و یا حداقل دارای باورهای بشری که سرانجام به یک جایی و یک امر مافوق تکیه می‌خورد، نباشد؛ ازاین‌رو، بررسی و شناخت ادیان، امروزه یکی از عمده‌ترین مباحث پوهنتون‌ها و مراکز علمی کشورها به شمار می‌رود، تا جایی‌که بسیاری از این نهادهای تحصیلی واحدهای معین و مشخصی را به خاطر واکای این بحثِ میان رشته اخصاص داده‌اند.
اهمیت این گونه تحقیقات از همان عنوان و یا تأثیر ادیان بر جامعۀ بشری مشخص می‌شود؛ چنانکه هیچ سخنی و باوری در طول تاریخ مانند باور و عقیده به ادیان، در جوامع بشری تأثیرگذار نبوده است و بیشتر تحولات و جنگ‌های بزرگ دنیای بشری، ناشی از یک باور دینی و یا دین‌ستیزانه بوده است؛ بنابراین، تحقیق و تفحص در زمینۀ ادیان، نیاز همۀ جامعه‌ها است و هر فرد جامعه باید از ادیان و باورهای آنان آگاهی داشته باشد.
در زمینۀ ادیان، به ویژه ادیان بزرگ جهان، تحقیقات گسترده‌ای صورت گرفته است، تا جایی‌که به هر زبان و فرهنگی ده‌ها کتاب و مقاله موجود است که بحث‌های متفاوت ادیان را واکاوی نموده است و تعداد اندکی از این منابع، در فهرست منابع مقالۀ حاضر نیز یاد شده است؛ اما نکتۀ اساسی‌ای که در این مقاله بیشتر به آن توجه شده، این است که سبک و سیاق توضیح و شناخت کلی و بنیادین «بودائیسم» را مورد توجه قرار داده؛ موردی که در سایر نوشته‌ها دیده نمی‌شود و یا حداقل از نظر نویسنده دور بوده است.
با توجه به مطالب فوق، سوال اساسی این است که «بودائیسم» چگونه آیینی است و در طول تاریخ چه تحولاتی بر سر این آیین آمده است؟
تحقیق حاضر که به پاسخ این سوال پرداخته، با کمک از منابع کتاب‌خانه‌ای و با استفاده از روش توصیفی-تاریخی به این یافته‌ها دسترسی پیدا کرده که بودا یک شخص عادی و یک شهزاده بود و بعد از دیدن ناملایمات و رفتارهای نابخردمندانۀ قبیله‌اش از رفتار افراد عادی و اشرافیان قبیله دوری جست و در گوشۀ عزلت به ریاضت پرداخت و بعد از بازگشت، مردم را به پیروی از گفته‌های خویش دعوت کرد و سرانجام بعد از مرگ بودا، گفتارهای او تحت عناوین مختلف جمع‌آوری شد و آهسته آهسته به یک دین، که امروز تعداد زیادی از آن پیروی می‌کنند، تبدیل شد.

۱. آیین بودا (Buddhism)

بنابر سنّت، «سیدارته گئوُتَمَه»، بینان‌گذار آیین بودا، در حدود ۴۴۶ سال قبل از میلاد به عنوان اولین پسر «شوُدودَنَه شاه» از قبیلة شاکیَه در «دژِکَپیلَه وَستوُ» واقع در مرکز قلمرو قبیله، در نپال کنونی به جهان آمد. [سمیث، 2007: 137] و به عبارت دیگر، «سودانا» یکی از قبایل اشرافی هند بود؛ از زنِ این شخص، طفلی به نام «سیدارتا»، که همان «بودا» باشد، متولد شد. (برخی از دانشمندان تاریخ تولد «بودا» را یک قرن پیش از تاریخ مذکور می‌دانند)
 این شاهزاده، از همان اوان کودکی دارای فکری بلند بود؛ کتاب‌های مقدس و مذهبی را با کمال دقت مطالعه می‌کرد؛ ولی از عملیات نظامی، که مورد علاقۀ شدید قبیله‌اش بود، خوشش نمی‌آمد! ازاین‌رو، بیشتر اوقاتش را به فکر می‌گذراند. موضوعاتی که بیشتر وی را مشغول می‌داشت فقر، مرض، پیری و ضعف و بالآخره مرگ بود؛ «بودا» دایم فکر می‌کرد و در پی چاره‌جویی بود تا علاج آن‌ها را بیابد.
هرچند که سال‌های آغازین عمر «بودا» در ناز و نعمت می‌گذشت، اما خشنود نبود؛ او نگرانِ مشکل همۀ انسان‌ها بود و در ۲۹ سالگی در پی یافتن پاسخ این مشکل، از خانه به بی‌خانگی رفت؛ پس از شش سال ریاضت‌کشی، در «بوداگایا» زیر درختِ بو، بودا شد (کسی‌که چشمش به حقیقت باز شده یا همان نور و روشنی) از آن پس، تا زمان مرگش در کوُشینارا در هشتاد سالگی، به سراسر هند مرکزی سفر کرد و معرفتش را بشارت داد و به نامِ افتخار‌آمیز شاکیَه موُنی (دانای خاموش یا مقدس قبیلۀ شاکیَه) معروف شد. [ناکامورا، بی‌تا: ۲۳۸ الساموک والشمری، بی‌تا: ۴۱ والحمد، ۱۴۳۳: ۷۱].

 ۲. ارتباط بودائیسم و هندوئیسم

عده‌ای از هندوشناسان بر این نظراند که گوتمه بودا، هندو به دنیا آمد و هندو از دنیا رفت و تفاوت اساسی میان اندیشه‌های او و آراء و عقاید دینی هندوها و متفکران هندو مذهب، در این است که بودا، گرایشی انسان‌دوستانه (اومانیستی) داشت و این گرایش، آیین وی را از آنچه هندویی تقلی می‌شد، متمایز نمود؛ ولی با این همه، گاهی گفته می‌شود دین «بودا» نه فقط وارث مبانی مهم کیش برهمنی است، بلکه رنگ معنوی و ماهیت دینی آن هم متأثر از معنویت هندویی است، و برخی دیگر دین بودایی را شاخه‌ای از دین هندویی به شمار می‌آورند. [زروانی، بی‌تا: ۱۰۴ و سمیث، ۲۰۰۷: ۱۳۶].
با توجه به مطالب پیشین، نظریات چنین می‌نماید که عناصر اصلی آیین بودایی نباید با اصول و مبادی کلی آیین هندویی ناسازگار و در تعارض باشد، درحالی‌که چنین نیست؛ حتی بودایی‌گری در آغاز، از سوی هندوها به عنوان نوعی الحاد تلقی شد؛ زیرا به دو اصل اساسی «هندوئیزم» یعنی به اعتبار و سندیت آسمانی وداها و اعتقاد به وجود خدایان ودایی و برهمنی نه تنها بی‌اعتقاد بود؛ بلکه آن‌ها را انکار می‌کرد.
بودا بر خلاف همۀ مکتب‌های فکری و مذاهب هندویی، به هیچ حقیقت ثابتی قایل نبود و جهان را همچون جریانی گذران از عناصر ناپایدار و لحظه‌ای، می‌شناخت و تنها سازگاری میان دین بودایی و هندوئیسم، چنانکه اشاره شد، قانون علّی و معلولی «کرمه» یا اصل عمل و نتایج عمل و نیز قبول اصل زایش و مرگ پی در پی یا «سمساره» است. و اگر این دو اصل را ملاک هم‌سویی آیین بودا با هندوئیسم بدانیم، تقریباً تمامی ادیان هندی ماهیت واحد خواهد داشت و امتیاز میان آن‌ها تنها به نام‌های مختلف آن‌ها مربوط خواهد بود.
در واقع، دین بودایی معرف نظامی کاملاً متفاوت با اصول هندویی است؛ با این حال موضوع رنج آدمی در عالم، علت آن و ضرورت نجات و رهایی از رنج و چگونگی این رهایی در این آیین، با آنچه در «هندوئیسم» مورد نظر و اعتقاد است، متفاوت می‌باشد؛ بنابراین، دین بودایی، حداقل در دوره‌های اولیه، یک دین کاملاً انسانی بود؛ یعنی هیچ‌گونه الوهیّت در آن نمی‌توان یافت. [زروانی، بی‌تا: ۱۰۵ والحمد، ۱۴۳۳: ۷۴]

۳. بودا به عنوان افسانه

تعدادی از دانشمندان، «بودا» را افسانه‌ای بیش نمی‌دانند. کرن (Kern) دانشمند هالندی، با استفاده از شرح زندگانی افسانه‌ای بودا که در شمال «نپال،تبت و چین» در لولالی تاویستا را منتشر کرده است، عقیده دارد که بودا شخص افسانه‌ای بیش نیست و از لحاظ تاریخی، از کریشنا ارزش کمتری دارد.
سنارت (Senart) هند‌شناس فرانسوی، در کتاب خود موسوم به «بررسی دربارة افسانۀ بودا» از بودا قهرمان افسانه‌ای خورشیدی را می‌سازد: «همان طوری که خورشید از تاریکی و جهل بیرون می‌آید، بودا نیز از مایا یعنی تصور و خیال متولد می‌گردد، مادرش مانند ظلمت است که پس از طلوع آفتاب ناپدید می‌گردد (مدتی پس از تولد بودا می‌میرد)، همان طوری که خورشید بر ابرهای زیادی پیروز می‌گردد و چرخ درخشان خود را در آسمان می‌گرداند، بودا نیز شیطان را از خود دفع می‌کند و پیروز می‌گردد و چرخ قانون را به کار می‌اندازد؛ بودا مانند خورشید غروب می‌کند و به سمت افق پایین می‌رود، شعله‌های هیزم مخصوص سوزاندن اجساد، وجود وی را به پایان می‌رساند، همان‌طوری که انوار آخرین اشعة خورشید در مغرب، خورشید را از نظر ناپدید می‌سازد».
«سالن رناک» به شوخی می‌نویسد: «در این صورت می‌توان «ناپلئون» را هم یک قهرمان افسانه‌ای خورشیدی تصور کرد که در یک جزیره متولد می‌شود و در جزیره‌ای دیگر می‌میرد؛ وی دارای دوازده مارشال است که هر یک نشانۀ یک ماه است و داوزده ماه سال را تکمیل می‌کند».
«الدنبرک»، بودا را شخصیتی تاریخی می‌داند؛ زیرا اولاً: بین بودا و اولین انجمن علمای مذهبی که عقاید و متون قبلی را پذیرفته‌اند، یک قرن بیشتر فاصله نیست؛ ثانیاً: آثارِ بودا در دین، چین مذکور است؛ ثالثاً: محل تولد بودا را یافته‌اند که از روی سنگی که در آنجا است معلوم می‌شود و در قرن سوم، قبل از میلاد، پادشاه بزرگ بودایی (آسکا) آن را تجلیل کرده است. [خدایار محبی، بی‌تا: ۴۹ و ۵۰ و سعید، بی‌تا:۶].
ادامه دارد…
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version