نویسنده: ابو جریر

مقدمه

    الحمدلله رب العلمین والعاقبة للمتقین والصلاة والسلام علی سیدنا محمد وعلی آله واصحابه اجمعین وعلی من قام بدعوته الی یوم الدین. اما بعد:
    اسلام، نام دینی است که توسط جبرئیل علیه‌السلام برای حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم در مدت 23 سال برای هدایت بشریت به سوی رستگاری دو جهان، نازل گردید. این دین، ارتباط انسان با خالقش را توسط عقاید و عبادات؛ و ارتباط وی با خویشتن را توسط اخلاقیات، مأکولات و ملبوسات؛ و ارتباط او با سایر انسان‌ها را توسط معاملات و عقوبات، برقرار می‌سازد.
    اسلام، روش معینی برای اجرا، حفاظت و پیشبرد این ارتباطات در نظر گرفته است؛ همان طوریکه در ساختار دستورات خود، برای برقراری روابط، انسان‌ها را سلب اختیار نموده و به آن‌ها اجازه نمی‌دهد تا مطابق میل خویش، روشی جز آنکه شریعت اسلام گفته باشد، اختیار نماید. نباید دلسوزی برای ایمان آوردن کفار و یا اتهامات ایشان نسبت به اسلام، باعث تغییر حکم الله متعال یعنی روش مشخص آن گردد.
    ولی متأسفانه بعد از اینکه مسلمانان به انحطاط گراییدند، با مشکلات روزافزون فکری و عملی گرفتار شدند و بسیاری از آموزه‌های اسلامی در مقابل آن‌ها بیگانه شد، خصوصاً در بخش تحکیم اسلام در زندگی خویش و دیگران؛ زیرا از وقتی که اسلام جایگاه واقعی خود را از دست داد، حاکمیت آن بر زندگی مسلمانان و تبلیغ آن به دیگران، کم‌رنگ و ضعیف شد. بنابراین، تعدادی حاکمیت اسلام را در پذیرفتنِ نظام‌های جمهوری، دموکراسی، اشتراکی، سرمایه‌داری و… دیدند. اما تعدادی دیگر، حاکمیت را در استدلال‌های غیرشرعی از قبیل ارائه‌ی دلایل منطقی و عقلی برای احکام شرعی، دانستند.
    حتی این اواخر، نه تنها حکمت‌گرایی در احکام شرعی را یکی از ادلّۀ شرعی دانسته، بلکه به عنوان یکی از راه‌های دعوت به اسلام آن را به حساب آوردند؛ لذا، بنده بر آن شدم تا در این موضوع در حد توان خویش، توضیحاتی را ارائه کنم.

حکمت در احکام

    حکمت در لغت بر معانی چون: سخن کوتاه، پند و موعظه، خِرَد و علم آمده است. و در اصطلاح عبارت از: نتیجه و حاصل اعمال است، که هدف شارع از تشریع شریعت، آن می‌باشد. و حکمت شریعت را شارع به دو صورت بیان کرده است:
1- حکمت عموم شریعت؛ شارع، حکمتِ عموم شریعت را رحمتی برای عالمیان ذکر کرده است. الله متعال دربارۀ بعثت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» [أنبياء: 107] (وما تو را نفرستاديم مگر رحمتی برای جهانيان.)
    و همچنین دربارۀ قرآن کریم می‌فرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ» [إسراء: 82] (و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می‌کنیم.)
    پس رحمت بودن پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و شفا و رحمت بودن قرآن، این را می‌رسانند که شریعت به عنوان رحمتی برای جهانیان آمده است.  
2- حکمت احکام خاصی از شریعت؛ همانطور که شارع هدف خود را از عموم شریعت بیان کرده است، به همین صورت هدف خود را از تشریع بسیاری از احکام، به طور مشخص، بيان نموده است. مثلاً: راجع به حج فرموده‌اند که: «هدف از تشريع حج آنست که مردم منافع خود را مشاهده کنند.» بنابراین، فرمودند: «لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ» [حج: ۲۸] (تا شاهد منافع گوناگون خویش [در این برنامه حیات‌بخش] باشند.)
    همچنین هدف خداوند از آفرينش جن و انس آنست که وی را عبادت کنند؛ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» [ذاریات: ۵۶] (من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.) و پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «صُومُوا تَصِحُّوا» [تخريج الإحياء” (3/87) . “تذكرة الموضوعات” (70) . “الموضوعات” للصغاني (72) حدیث بسیار ضعیف موضوع گفته شده است] (روزه گيريد سالم شويد.)
    البته از این نکته نباید غافل شد که اگر خداوند متعال حکمت یک عملی را بیان می‌کند، این بدان معنا نیست که حتماً و باید آن حکمت حاصل شود؛ بلکه آن خبری است از جانب خداوند متعال، و خبر از تحقق حتمی آن نیست بلکه گاهی محقق می‌شود و گاهی نمی‌شود. مثلاً: الله متعال دربارة حج می‌فرماید: «لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ» (تا شاهد منافع گوناگون خویش باشند.) حالانکه میلیون‌ها انسان در حج شرکت کردند ولی منافع خویش را ندیدند! و پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرماید: «صُومُوا تَصِحُّوا» (روزه گيريد سالم شويد.) اما با وجود اینکه بسياری از مردم روزه گرفتند، اما سالم نشدند! بلکه برعکس، بسياری از مردم هنگام روزه گرفتن دچار ضرر شدند. اين دلایل دلالت می‌کنند که تحقق حکمت، ضروری نیست.
از توضیح فوق، بطلان سه نکته روشن می‌گردد. 
۱. وجود حکمت، دلیل ثبوت عقائد، احکام و دعوت به حاکمیت آن نیست؛
۲. نمی‌توان به وسیله‌ی عقل، برای احکام حکمت ساخت؛
۳. بیان حکمت احکام، راه دعوت به اسلام نیست.
توضیح این سه مورد
۱. وجود حکمت، دلیل ثبوت عقائد، احکام و دعوت به حاکمیت آن نیست؛
 عقیده: عقيدة اسلامی عبارت است از: ایمان آوردن به خدا، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، پيامبران و روز قيامت.
ایمان: ايمان عبارت است از: تصديق جازم و قطعی که مطابق واقع بوده و ناشی از دلیل باشد؛ بنابراین، اگر دلیلی نداشته باشد، جزم و يقین در آن نیست، و تنها تصديق به خبری از اخبار تلقی می‌شود.

دلیل بر دو نوع است: عقلی و نقلی.

    دلیل عقلی عبارت از: استدلال بر واقعیت محسوس، برای موضوعی که واقعیت آن از درک عقل، خارج نباشد. بر خلاف دلیل فلسفی و قیاس‌های منطقی، که مجموعه‌ای اوهام و قیاس‌های غیر محسوس بر محسوسات می‌باشند. و اگر واقعیت، خارج از درک حواس باشد، دلیل ثبوت آن نقلی می‌باشد. و آن دو نوع است: ۱. قرآن؛ ۲.حدیث.
    بنابراین، عقیدۀ اسلامی از لحاظ استدلال بر ثبوت و دعوت، دو نوع می‌باشد. نخست: باورهایی که تنها با دلیل عقلی ثابت می‌شوند؛ مانند: اثبات وجود الله سبحانه وتعالی، ضرورت ارسال رسل، ضرورت نزول کتب سماوی.
    دعوت به پذیرش این بخش از عقیدۀ اسلامی، از طریق استدلال عقلی می‌باشد نه ارائه‌ی دلیل نقلی، فلسفی یا منطقی؛ زیرا این مباحث از طریق حواس درک می‌شوند؛ بنابراین، لازم است که دلیل عقلی آورده شود. و اگر کفار باوجود آوردن دلائل عقلی، نپذیرند، ما مجبور به قبولاندن اسلام به آنان نیستیم؛ همانطوری که آن‌ها مجبور به پذیرش اسلام نیستند.
    دوم: باورهایی که ثبوت آن‌ها فقط با آوردن دلیل نقلی ممکن است؛ مانند: وجود ملائکه، جنیان، رسالت انبیاء گذشته، ثبوت کتب آسمانی گذشته، جنت و دوزخ، عذاب قبر و سایر چیزهایی که حقیقت آن‌ها از طریق عقل، فهمیده نمی‌شود.
    منظور از دلیل نقلی در بخش عقاید، دلائل قطعی‌الثبوت و قطعی‌الدلالة می‌باشد؛ مانند: قرآن و سنت متواتر. پس احکام عملی که با این دلایل ثابت شدند، از عقاید می‌باشند و جائز نیست برای ثبوت آن‌ها از دلایل عقلی استدلال شود.

احکام شریعت

    احکام، جمع حکم است و حکم شرعی عبارت است از: دستوری که شارع راجع به افعال بندگان صادر کند؛ مانند: اخلاقیات، عبادات، مأکولات، ملبوسات، معاملات، عقوبات و… .
احکام شرعی پنج نوع هستند: ۱. فرض یا واجب؛ ۲. حرام یا محظور؛ ۳. مستحب یا سنّت؛ ۴. مکروه؛ ۵. مباح.
    ولی از لحاظ ثبوت، به دو نوع تقسیم می‌شوند:
    اول: احکام قطعی؛ که توسط دلایل نقلی قطعی‌الثبوت و قطعی‌الدلالة، ثابت می‌شوند؛ بنابراین، برای مسلمانان در آن‌ها مجال اختلاف وجود ندارد. مانند تعداد رکعات نمازهای پنجگانه، روزه، جهاد، قصاص و… .
    دوم: احکام ظنی؛ که توسط دلایل قطعی‌الثبوت ظنی‌الدلالة و یا ظنی‌الثبوت ظنی‌الدلالة، ثابت می‌شوند؛ که اجتهاد مجتهدین حکم آن را ظاهر می‌گرداند، مانند جزیه.
    و وظیفة عقل در احکام، تنها تمییز (تشخیص) است نه اثبات آن‌ها؛ به همین خاطر، کفار به عقاید و احکامی که نقلاً ثابت می‌گردد دعوت نمی‌شوند؛ زیرا این احکام با دلایل نقلی ثابت می‌شوند نه عقلی و کفار دلیل نقلی را قبول ندارند.
    از آن جایی که اسلام حاکمیت غیر خود را قبول نمی‌کند؛ آن دسته از کافرانی که در جوامعِ اسلامی زندگی می‌کنند، به عنوان شهروند، ملزم به پرداخت جزیه و اجرای قوانین شهروندی هستند و هیچ اختیاری در این زمینه ندارند. حتی در صورت عدم انقیاد، باید با آن‌ها جهاد شود و اموال‌شان به عنوان غنیمت ضبط شده و فرزندان‌شان به عنوان برده و کنیز، باقیماندة عمر خود را سپری کنند.
(ب) نمی‌توان به وسیله‌ی عقل، برای احکام حکمت ساخت؛ از آنجایی که بشر مقصد شارع از تشریع احکام را نمی‌داند، نمی‌تواند به‌ وسیلۀ عقل خویش برای احکام، حکمتی را ساخته و به خداوند نسبت دهد. همانگونه قبلاً تذکر داده شد، ثبوت احکام توسط چهار دلیل شرعی: «کتاب الله، سنت رسول الله، اجماع اصحاب و قیاس» صورت می‌گیرد و حکمت احکام در هیچ کدام داخل نیست؛ زیرا حکمت، نتيجه‌ای است که الله سبحانه وتعالی آن را قصد کرده و در اثر اجرای احکام، به‌دست می‌آید. بنابراین، لازم است که خود شارع آن را بیان کند نه کسی دیگر؛ لذا، در این زمینه اجتهاد هیچ مجتهدی کار آمد نیست، بلکه مجتهدین، مسایلی که به مرور زمان به وقوع می‌پیوندند را از دلایل تفصیلی، با اجتهاد خود حل می‌کنند. امّا حکمت از احکام نیست بلکه نتیجه و حاصل اعمال است و هیچ ارتباطی با حوادث و قضایای جدید ندارد.
    زمانی بر مقاصد شرعی، این لفظ اطلاق می‌شود که از طرف شریعت ثابت شده باشند. بنابراین، گذشتگان در متون فقهی خویش، اصلاً از حکمت‌ احکام بحث نمی‌کردند، برخلاف علمای امروزی که کتاب‌های خویش را پُر کردند از بیان حکمت مسایل، حتی بعضاً در مواردی که حکمت بیان نشده، خود جرأتمندانه به بیان حکمت مسایل پرداخته و آن را به اسلام نسبت می‌دهند و کتاب‌های خود را تحت عنوان فلسفة عبادات، فلسفه اخلاق و… تألیف کردند و در آن‌ها مسایلی مانند: هدف از نماز خواندن، جلوگیری از فحشا و منکرات و هدف از زکات، اضافه شدن مال و هدف از روزه، سلامتی جسم و هدف از حج، منافع تجارتی و هدف از خلقت انس و جن، عبادت و… را نوشتند! و حتی گاهی حکمت‌های غیرشرعی را بیان داشتند مانند: هدف از نماز را تمرین اجتماع و دوستی، وظیفه شناسی، پاکی ظاهری، پاکی باطنی و… بیان داشتند و هدف از روزه را تقویت روح، ساختن محیط اجتماعی برای تربیت، اطلاع یافتن از روزگار مستمندان، صیقل دادن انسان و… دانستند و هدف از زکات را ایجاد صمیمیت و برادری، جلوگیری از انحراف و ارتکاب جرائم و… گفتند و هدف از حج را مشق و تمرین، تشکیل یک انجمن جهانی و… نوشتند و هدف از حرمت گوشت خنزیر را وجود میکروب و جراسیم در آن دانستند.
    آن‌ها برای اثبات حرف خود از آیاتی که هیچ ارتباطی به این موضوع ندارد، استدلال کردند؛ به طور مثال الله متعال فرموده است: «ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» [نحل: ١٢٥] (با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما.)
    هیچ مفسری حکمتی که در این آیه مذکور است را به معنی جستجوی حکمت در احکام شرعی و عقلی ندانسته‌اند. علامه سیدمحمدحسین طباطبائی می‌گوید: «حکمت طوری که در «مفردات» آمده به معنای اصابت حق و رسیدن به آن به وسیلۀ علم و عقل است.» [تفسیر المیزان، 12/ 536]
    عبدالرئوف مخلص می‌نویسد: «بالحکمة یعنی: با بیان محکم و استوار و نیز مراد از حکمت، حجت‌های یقین‌آور است.» [تفسیر انوارالقرآن، 3/ 372]
    اولاً: چنانچه قبلاً تذکر داده شد، ثبوت احکام توسط چهار دلیل شرعی صورت می‌گیرد و دلیل پنجمی به نام حکمت وجود ندارد. البته نباید این اعتراض را مطرح کرد که قیاس، دلیل عقلی یا جستجوی حکمت است. زیرا قیاس وقتی صورت می‌گیرد که  بین مقیس و مقیس‌علیه، علت مشترک وجود داشته باشد و در آن نیز تأکید شده باشد، که علت باید شرعی باشد نه عقلی؛ حالانکه، علت چیزی سوای از حکمت است. پس ساختن چنین دلیلی اتهام بر شریعت اسلامی می‌باشد.
    دوماً: گرچه احکام شریعت مخالف عقل انسان نمی‌باشد، ولی چون مبتنی بر عقل نیستند، بسیاری از آن‌ها در تناقض با عقل به نظر می‌رسد، که این موضوع می‌تواند برای تازه مسلمانان خطر و چالش بزرگی باشد؛ زیرا او اسلام را بدان خاطر پذیرفته که دینی سراسر حکمت و موافق عقل است؛ لذا در قبول تمام احکام، عقل خویش را حَکَم قرار می‌دهد، و وقتی که در اکثر احکامی که حکمت آن درک نمی‌شود و ظاهراً در تناقض با عقل هستند، قرار می‌گیرد، اسلام را دین مخالف با عقل دانسته و احکام آن را متناقض با یکدیگر می‌بیند و در نتیجه، از اسلام خارج می‌گردد.
    بدون شک اصلی‌ترین دلیل این عملکرد آنان انحطاط فقهی و فکری بوده که نتوانستند در مقابل این پدیده‌ها ایستادگی کنند و این دو دلیل داشت که عبارتند از:
    یک: حملات انتقام‌‌جویانة مستشرقین، دشمنان اسلام و مسلمانان که به صورت ایجاد شبهات و اتهامات، علیه اسلام و احکام آن هجوم آورده و با ایراد وارد کردن و افترا بستن بر آن پرداختند؛ حتی برخی از احکام اسلام را که مشکلات زندگی را بشکل صحیح حل می‌کرد، به باد انتقاد گرفته به تقبیح و تشنیع آن پرداختند.
    دوم: حاکم شدن فضای منفعت‌گرائی؛ که زاییده‌ی نظام‌های ساخته بشر بود و حق را در نفع و سعادت را در به دست آوردن بیشترین منافع جهان می‌دید.
    این پدیدة شوم، نو مسلمانان را به حدی متأثر نمود، که آنان متهم بودنِ اسلام را پذیرفته و به دفاع از آن پرداختند؛ و چونکه احکام اسلام مبتنی بر عقل نبود و کفار نیز دلائل نقلی را قبول نداشتند، این عمل، آنان را وادار کرد که غیرمستقیم با معیار کفار (هر آنچه نفع دارد حق است وگرنه باطل می‌باشد) در احکام، به جستجوی منفعت، فلسفه و حکمت‌ با عقول خویش بپردازند تا بدینوسیله به شبهات و اتهامات انتقام‌جویانۀ دشمنان پاسخ دهند، درحالیکه جلوگیری از اتهامات آنان جز با شمشیر ممکن نبود و این عمل آنان، نه تنها دشمنان را متوقف نکرد، بلکه مسلمانان را نسبت به احکام شرعی دچار شک نموده و مقیاس اعمال را، که عبارت بود از حلال و حرام، نزد آن‌ها تغییر داد. مثلا: امروزه نماز برای آن خوانده می‌شود تا جلوی منکرات گرفته شود و روزه برای آن گرفته می‌شود تا تندرستی حاصل شود. اما اگر این منافع و حکمت‌ها متحقق نشوند، نه تنها عوام، بلکه خواص هم در مورد درستی نماز و روزه شک کرده و فتواهای عجیب و غریبی صادر می‌کنند.
    اما درگذشته، مسلمانان بدون سؤال از اینکه وضو،  نماز، وفا، صداقت، حجاب، قطع دست دزد، جهاد، قصاص، کذب، سود و… دارای چه منفعت و ضرری هستند، تنها با اینکه اوامر و نواهی الله متعال هستند، اقدام به انجام و یا ترک آن اعمال می‌کردند. ولی مسلمانان امروزی، هنگام اقدام به اعمال و یا ترک آن، به ندرت از حلال و حرام بودن آن، سؤال می‌کنند؛ بلکه برعکس، دنبال نفع و ضرر آن‌ها هستند؛ و گاهی بدون در نظر داشتن حلال و حرام، با معیار نفع و ضرر، اقدام به انجام و ترک اعمال اسلامی می‌کنند؛ که این عملکرد منجر به ترک بسیاری از اوامر و ارتکاب بسیاری از مناهی گردیده و ارتباط اعمال مسلمین را با عقیدة اسلامی قطع نموده و خطر نفاق را در میان آن‌ها به وجود آورده است.
    (ج) بیان حکمت احکام، راه دعوت به اسلام نیست؛ حکمت گرایان، تنها به بیان حکمت‌های شرعی و غیرشرعی، و دلیل قرار دادن آن برای اثبات عقاید و احکام، اکتفا نکردند؛ بلکه این روش را به عنوان راه و روش دعوت به اسلام برگزیدند. این پندار آن‌ها کاملاً اشتباه بود؛ زیرا آنان در مجالس، کنفرانس‌ها، رسانه‌ها و یا از طریق اخبار، مجلات و نشریات به شرح حکمت‌ها پرداخته یا پاسخ سؤالات مستشرقین را می‌دادند، درحالیکه جواب آنان فقط با شمشیر ممکن است. یا اینکه کفار را به عقیده‌ی اسلامی دعوت می‌دهند، درحالیکه مقاصد احکام با نقل ثابت می‌شوند و طریقة قناعت دادن کفار بر عقیده، فقط با استدلال عقلی ممکن است. از این بدتر، گاهی اگر حکمتِ حکمی توسط شارع بیان نشده باشد، آن را خود اختراع نموده و به الله و رسول صلی‌الله‌علیه‌وسلم نسبت می‌دهند، درحالیکه شعار تابعیت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم را سر می‌دهند.
    آن‌ها روش، هدف و مراحل دعوت پیامبر را در نظر نمی‌گیرند؛ حتی اگر این مسایل برای‌شان توضیح داده شوند برای آنکه مسیر دعوت خویش را باز نگه داشته باشند، تغییر روش را به دلیل تقاضای شرایط، قبول نموده و اتباع رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم، هدف و مراحل دعوت وی را در نظر نمی‌گیرند. حالانکه، اتباع رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بر مسلمین واجب بوده و هیچ وقت شرایط، دلیل تغییر احکام نمی‌شود؛ برعکس اسلام برای آن آمده تا شرایط را تغییر داده و بر آن حکم‌فرمایی کند؛ لذا، باید شرایط خراب و فضای فاسد، توسط ایدیولوژی اسلامی تغییر داده شود نه اینکه ایدیولوژی اسلامی توسط شرایط و فضای حاکم تغییر کند.

روش درست دعوت

    قرآن کریم، هدف عمده‌ی بعثت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و نزول کتاب را، حکم کردن در میان مردم و غلبه بر همۀ ادیان قرارداده است و می‌فرماید: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَا كَ اللهُ ۚ» [نساء: 105] (ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی.)
    و نیز فرموده: «وَالَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» [صف: 9] (او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همة ادیان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.)
    اگر هدف عمومی ایدیولوژی اسلام، حاکمیت در حیات بشر و غلبه بر همۀ ادیان بوده، راه و روش آن چگونه است؟ روش اسلام در مسایل دیگر بدین صورت است که برای تحقق یک حکم، حکمی دیگری را روش آن قرار داده است و ترک آن روش را حرام دانسته. به طور مثال: در احکام نمازها، زکات، حج، رجم، تازیانه، قطع دست سارق و… روش انجام آن را توضیح داده، که تخلف از آن جواز ندارد. به همین شکل برای حاکمیت و غلبۀّ اسلام، فریضه‌ی دعوت را توضیح داده که باید طبق روال شرعی آن صورت گیرد؛ و همچنین چگونگی پیشبرد دعوت را در زندگی رسول خود صلی‌الله‌علیه‌وسلم به نمایش گذاشته و به او دستور داده تا طبق روش مشخص، در دعوت خویش عمل نموده و از دنبال‌روی هوای دیگران بپرهیزید. «فَلِذَٰلِكَ فَادْعُ ۖ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ ۖ» [شوری: 15] (پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شده‌ای استقامت نما، و از هوس‌های آنان پیروی مکن.)
    همچنین وقتی که ابوطالب تقاضای نمایندگان مشرکین مبنی بر ترک روش دعوت را مطرح نمود، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم در جواب فرمود؛ «به خدا سوگند اگر آن‌ها خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بدهند تا که من این کار را ترک کنم؛ من آن را هرگز ترک نخواهم کرد تا که الله متعال این کار را موفق سازد و یا من در این کار کشته شوم.» این سخنان نشان می‌دهند که ترک و یا تغییر طریقة دعوت در اسلام جایز نیست. پس اگر به سیرت مراجعه نماییم درخواهیم یافت که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم طی سه مرحله (تثقیف ،تفاعل ،طلب نصرت) به اسلام دعوت نموده و آن را به حاکمیت رسانید. الله متعال ما را نیز در چگونگی پیشبرد دعوت اسلام به آن مأمور ساخته و می‌فرماید: «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» [هود: 112] (پس همانگونه که فرمان یافته‌ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو به‌سوی خدا آمده‌اند [باید استقامت کنند] و  طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند.) و نیز پیروی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم را بر امتش در تمام امور فرض گردانیده و فرموده: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» [آل عمران: 31] (بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید! تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد؛ و گناهان‌تان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.) «قُلْ أَطِيعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ ۖ» [آل عمران: 32] (بگو: از خدا و فرستادة [او]، اطاعت کنید). علاوه بر آن، این روش را به عنوان بهترین روش، و پیامبر را به عنوان بهترین اسوه، برای ما معرفی نموده: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللهَ كَثِيرًا» [احزاب: 21] (مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن‌ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.)
    ایدیولوژی اسلامی روش مشخصی را برای اجرا، حفاظت و رساندن تفکر مشخص نموده و آن را از جمله‌ی احکامی قرار داده که ترک آن حرام می‌باشد. اما اگر چنین گمان شود که از آنجاییکه اسلام دعوت را به امت فرض گردانیده و برای دعوت خویش، روشی را بیان نکرده، پس لازم است برای تحقق این فریضه، روشی از نظام‌های ساختة بشر، همچون جمهوری، دموکراسی، اشتراکی، سرمایه‌داری و… جُست؛ و یا با عقل خویش روشی را یافت، بدون شک فکر غلط، خطا و یک زعم باطل است؛ زیرا اسلام یک دین تئوریک نیست؛ بلکه 1250 سال، طبق روش بالا جهان را دعوت داده است؛ و این گمان باطل کامل بودن اسلام را زیر سؤال برده و مخالف فرمان قرآن می‌باشد. الله سبحانه وتعالی فرموده: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ۚ» [مائده: 3] (امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم.)
    همچنین این گمان (اختیار دلیل و روش از غیر اسلام) پیروی از هوای نفس خویش و دیگران می‌باشد نه از شریعت! درحالیکه تابعیت از هوا در شریعت ممنوع و حرام است. رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یَکُونَ هَوَاهُ تَبَعًا لِمَا جِئْتُ بِهِ» [| التخريج : أخرجه ابن أبي عاصم في ((السنة)) (15)، والخطيب في ((تاريخ بغداد)) (4/368) واللفظ لهما، والبيهقي في ((المدخل إلى السنن الكبرى)) (209) باختلاف يسير حکم حدیث صیحیح] (هیچ یک از شما مسلمان [کامل] نمی‌گردد تا اینکه خواهشاتش تابع و پیروی آنچه که من [از قوانین اسلامی] آورده‌ام نگردد.)

نتیجه گیری

    ایدیولوژی اسلامی، که دارای تفکر و روش مشخصی می‌باشد، برای استغنای عقلی و اطمینان قلبی انسان‌ها نسبت به این دین، روش استدلال برای ثبوت عقیدة اسلامی را متمایز با نحوه‌ی استدلال در ثبوت احکام آن، بیان داشته است. به این صورت که پیروان اسلام، هنگام استدلال برای ثبوت عقاید، باید بین عقاید تفکیک کرده و انواع و احکام آن را دانسته، سپس معیار شریعت را در استدلال خویش مد نظر بگیرد. و برای حاکمیت و اجرای اسلام در زندگی بشر، و همچنین برای غلبه بر تمام ادیان، فریضه‌ی دعوت را طبق منهج و روش پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم لازم دانسته است.
    تا زمانیکه مسلمانان گرفتار انحطاط فکری و فقهی نبودند، به این مبدأ متمسک بودند و مشکلات خویش را توسط راه‌حل‌های اسلام حل نموده و تحت قیادت یک امیرالمؤمنین، اسلام را به عنوان رسالت جهانی از طریق دعوت و جهاد حمل می‌کردند؛ و درصورت بروز وقایع و حوادث جدید، راه‌حل و حکم آن را در شریعت جستجو می‌کردند.
    اما بعد از ورود فلسفه و منطق در استدلالات مسلمین، بند شدن باب اجتهاد، دخول اندیشه‌های هندوئیزم و گوشه‌نشینی در غارها به بهانه‌ی تزکیه و سپس جنگ‌های فکری، نظامی و فرهنگی غربی و شرقی، مسلمانان از حمل دعوت، جهاد و حمایت دولت‌شان شانه خالی کردند؛ که درنتیجه، نظام‌شان سقوط کرد. اما بعداً دوباره افرادی پیدا شدند تا از این وضعیت جلوگیری کنند، اما به دلیل نداشتن علم به عوامل انحطاط نظام‌شان و ارتباط نداشتن مشکلات و قضایای جدید، به مبدأ اسلام، دلایل و روش‌های عجیب و غریبی را، یا با تقلید از نظام‌های کفار و یا از عقول خویش، اختراع نمودند که نه تنها جلوی عقب‌ماندگی را نگرفت، بلکه خود باعث طولانی شدن عمر انحطاط و عامل عقب‌ماندگی گردیدند.
    بنابراین، وضعیت امروز امت برمی‌گردد به تمسک نجُستن به عقیده‌ی اسلامی؛ لذا تا زمانیکه مسلمانان به این مبدأ متمسک نشوند، به ترقی و پیشرفت دست نخواهند یافت. و بدون شک حالت فعلی امت اسلامی تغییر نخواهد کرد مگر به آنچه اولِ آن تغییر نمود.
    پس برای تغییر وضعیت فعلی و تمسک مسلمانان به مبدأ اسلام، لازم است که مسلمانان با حفظ وحدت و ایجاد و حفاظت از نظام اسلامی که اجرا، حفاظت و تبلیغ دعوت را از طریق جهاد به تمام جهان برساند و مشتِ کوبنده‌ای بر دهان اتهام کنندگان اسلام بزنند.
ومن الله التوفیق
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version