امام ابن کثیر رحمهاللهتعالی در تاریخ خویش مینویسد: بعد از اینکه حضرت سیدنا خالد رضياللهعنه به امراء و وزیران کسری (پادشاه ایران) که در سرزمین مدائن مستقر بودند، نامهای نوشت که متن آن به این شرح است: «من خالد بن الوليد إلى مرازبة أهل فارس، سلام على من اتبع الهدى، أما بعد فالحمد لله الذي …. سلب ملككم ووهن كيدكم، وان من صلى صلاتنا واستقبل قبلتنا وأكل ذبيحتنا فذلكم المسلم الذي له مالنا وعليه ما علينا، أما بعد فإذا جاءكم كتابي فابعثوا إلي بالرهن واعتقدوا مني الذمة، وإلا فوالذي لا إله غيره لأبعثن إليكم قوما يحبون الموت كما تحبون أنتم الحياة»؛ «از طرف خالد بن ولید به سوی نمایندگان و والیان اهل فارس، سلام خدا بر کسی باد که از هدایت پیروی میکند؛ اما بعد، شکر و سپاس مخصوص آن خدایی است که پادشاهی شما را گرفت و سلب نمود و مکر و فریبتان را سبک قرار داد، همانا کسیکه همانند نماز ما نماز بخواند و جهت عبادت الله متعال، روبهروی قبلهی ما رخ کند و ذبیحهی ما را تناول کند؛ پس آن شخص مسلمان است به این وصف که هرچه به فائدهی ما باشد به نفع او نیز میباشد و هرچه به ضرر ما باشد به ضرر او نیز میباشد؛ اما بعد از آن، ای امیران و وزیران ایران! هرگاه این نامهی من به سوی شما آمد و رسید؛ پس شما به سوی من رهن و ضمانتی بفرستید و از من ذمه و امان بگیرید (و در مقابل آن جزیه پرداخت کنید)، اگر این کار را نکردید؛ پس قسم به آن ذات پاکی که هیچ معبودی جز او نیست، آن چنان لشکری را به طرف شما خواهم فرستاد که مرگ را دوست دارند، همانطوری که شما زندگی را دوست میدارید.»
هنگامیکه والیان و وزیران کسرا در مدائن آن نامه را خواندند، بسیار متعجب و حیران شدند [و برای رویارویی با حضرت خالد رضياللهعنه اقدامات جدی را گرفتند].
حضرت امام مغیره ابن عیینه، قاضی شهر کوفه میفرماید: بعد از فرستادن آن نامه، حضرت خالد رضياللهعنه لشکرش را در مسیر راه عراق به سه دسته تقسیم نمود و هیچ یکی از آنها از یک راه نرفتند؛ بلکه همه از راههای مختلفی وارد عراق شدند.
حضرت خالد رضياللهعنه این لشکر را به سه دسته تقسیم کرده بود، فرماندهان و راهنمایان هوشیار و زیرکی را در آنها گماشته بود و هر یک از گروههای سهگانه را پشت سر هم به فاصلهی یک روز به راه انداخت؛ چنانچه حضرت مثنی را امیر فریق اول گماشت و راهنمای راهش شخصی به نام ظفر بود، این گروه دو روز قبل از دیگران به راه افتادند.
حضرت عدی ابن حاتم را امیر فریق دوم گماشت و راهنمای راهش شخصی به نام مالک ابن عباد بود، این گروه یک روز بعد از فریق اول و یک روز قبل از دیگران راهی عراق شدند.
حضرت عصام ابن عمرو را به عنوان امیر فریق سوم قرار داد و راهنمای راهش شخصی دیگر به نام سالم ابن نصر بود، این گروه بعد از دو گروه دیگر به راه افتادند.
و در اخیر، خود حضرت خالد رضياللهعنه، بعد از همه به راه افتاد و راهنمایش شخصی به نام رافع بود، همه با هم راه را طی نموده بودند و در نزدیکی عراق، در جایی به نام حفیر با هم جمع میشوند و از همانجا مسیر دشمن را مسدود نموده و نمیگذارند که فعالیت کنند.
نامهی اختصاصی خالد رضیاللهعنه به «هرمز» نمایندهی کسری در عراق
بعد از آن، حضرت خالد رضياللهعنه نامهای به «هرمز» فرماندهی جنگی کسری در آن سرزمین نوشت و او را برای جنگ اطلاع داد، او نیز به پسر کسری که «شیری» نام داشت و به پسر شیری که «اردشیر» نام داشت، نامهای نوشت و از آنها طلب کمک و نیرو نمود، آنها نیز به او لشکر بسیار عظیمی را تحویل دادند؛ لذا دوروبر «هرمز» افراد بسیاری جمع شد، او همه را گرفته و به منطقهای به نام «کاظمه» رفتند.
سمت راست «هرمز» شخصی به نام قباذ و سمت چپ او مردی دیگر به نام «انوشجان» قرار داشتند که هر دوی آنها از خاندان پادشاهی کسرا بودند، او تمام سپاه خویش را با سلاسل (زنجیرهای محکم) احاطه نمود تا کسی از آنها از میدان جنگ فرار نکند.
هرمز در میان خاندان سلطنتی کسرا مقام شامخی را به خود اختصاص داده بود، طوری که در قانون حکومتی کسری این بود که هر فردی که دارای شرف و منزلت به نزد کسرا باشد، به او زیورآلات زیادی داده میشود و هرگاه مقام و رتبهاش بالاتر رفت، جواهرات بیشتری به او عطا میگردد، او نیز از این خصوصیت برخوردار بود و چنان تاج با ارزشی داشت که قیمت آن به «صدهزار درهم» میرسید.