نویسنده: ابو رائف

استعمار در طول تاریخ خود ادوار مختلفی را پشت سرگذاشته است، یکی از ادوار مهم آن، که استعمار کهن و قدیم بود، را بررسی کردیم. در ادامه، قصد داریم در این مقاله نمونه‌ی جدید و نوین استعمار، که جهان امروزی تحت سیطره‌ی آن قرار گرفته را بررسی کنیم.
     این نوع از استعمار، که به نام‌های «استعمار نو» و «فرانو» شناخته می‌شود، مانند هیچ‌کدام از انواع گذشته‌ی استعمار نیست؛ زیرا در استعمار نو، کشور استعمارگر به‌صورت مستقیم و فیزیکی به کشور استعمارشده هجوم نمی‌آورد و برای آن حاکم تعیین نمی‌کند، بلکه به‌صورت غیرمستقیم و از راه دور، با تغییر در نوع باورها، فرهنگ، بینش‌های سیاسی و نوع حکومت‌داری، بر آن سلطه پیدا می‌کند.
     متأسفانه این استعمار، امروزه بر جهان اسلام سیطره حاصل کرده است و بسیاری از سرزمین‌های اسلامی مستعمرة فکری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و تجاری کشورهای اروپایی و غیر اسلامی قرار گرفته‌اند.

استعمار نو، به دو روش تأثیر خود را می‌گذارد:

۱. فرستادنِ افراد تحصیل کرده‌ای که در کشورهای استعمارگر تربیت شده و از نظر فکری و عقیدتی، کاملاً با آنان همسو هستند؛ برای مثال می‌توان از «جمال عبدالناصر» و «طه‌حسین» در مصر،  «ضیاءگوک آلپ» و «کمال آتاترک» در ترکیه، «خاندان پهلوی» در ایران، و «امان‌الله خان» در افغانستان، نام برد.
این افراد بدون توجه به فرهنگ اسلامیِ کشورهای خویش، در صدد تزریق اندیشه‌های غربی، در جهان اسلام بودند. مثلاً: جمال عبدالناصر، رهبر مصر، در سخنان خود مصر را کشوری «مستقل» و «غیر دینی» می‌دانست و می‌گفت: «ما به‌دنبال طرح‌ریزی فرهنگ و تمدن جدیدی هستیم که بر اساس آزادی، اتحاد و کمونیسم خواهد بود. در این فرهنگ، دینِ اسلام یکی از ادیان مصر خواهد بود، نه دین رسمی آن.»
وی دانشگاه الأزهر را از افکار سنتی دور کرده و افکار نوین را در آن جای داد؛ دادگاه‌ها و قضاوت‌های دینی را لغو کرد؛ در مدارس، آموزش مختلط را اجباری کرد؛ رقص و موسیقی را گسترش داد. خلاصه اینکه او قصد داشت تا آموزه‌های اسلامی را از فرهنگ مصریان خارج کرده و به جای آن فرهنگ غربی را بیاورد.
     طه‌حسین، نویسنده و ادیب مصری، با وجود اینکه حافظ قرآن بود و کتاب‌های بی‌شماری در زمینه‌ی ادب و ادبیات عربی نوشته بود؛ اما صراحتاً به سوی فرهنگ غربی فرا می‌خواند. او لازم می‌دانست که ملت مصر، خود را بخشی از اروپا بدانند و در فرهنگ و تمدن و نوع زندگی، از آنان پیروی کنند. وی در کتاب «مستقبل الثقافة في مصر» می‌نویسد: «احمقانه است اگر مصر را بخشی از شرق بدانیم و اندیشه و عقلانیت مصری را عقلانیتی شرقی مانند عقلانیت هند و چین بدانیم.»
     وی در جای دیگری می‌نویسد: «لازم است مانند اروپایی‌ها زندگی کنیم و راه آن‌ها را به‌پیش ببریم تا بتوانیم در همه‌ی امور هم‌سطح و هم‌طراز با آنان باشیم و شریک فرهنگی آنان قرار بگیریم؛ خواه در امور خوب باشد یا بد، در شیرینی‌ها باشد یا تلخی‌ها؛ تا اروپایی‌ها بفهمند که ما نیز مانند آنان فکر می‌کنیم و اشیا را مانند آنان مورد بررسی و واکاوی قرار می‌دهیم.»
     در ترکیه، ضیاءگوک آلپ، نظریه‌ی تقلید از غرب و مستعمره‌ی آن ملت شدن را تبلیغ و ترویج می‌کرد. وی از اولین کسانی بود که انگیزه‌ی تقلید از فرهنگ غرب و لزوم رشد و نمو مملکت و ملت ترکیه را با تبعیت از فرهنگ غربی سر داد. وی سازنده‌ی اندیشه‌های «آتاترک» و استادِ فکری و فرهنگی وی به‌حساب می‌آید. او همواره می‌گفت: «بر ما لازم است یکی از این دو راه را انتخاب کنیم: یا تمدن غربی را قبول کنیم؛ یا برده‌ی نیرو و توان غرب باشیم. پس لازم است بر تمدن غربی سیطره و سلطه حاصل کنیم تا بتوانیم از آزادی و استقلال خود دفاع کنیم.»
     علامه سیدابوالحسن ندوی در مورد وی می‌نویسد: «ضیاءگوک آلپ، جایگاه بلندی در میان سازندگان ترکیه‌ی جدید دارد؛ چونکه او اساس فکر و اندیشه‌ی نوینی که دولت و جامعه‌ی جدید ترکیه بر آن بنیان‌گذاری شد را تقدیم اهل فکر کرد.»
     همین مورد را استاد «نیازی برکس» در مقدمه‌ی «مجموعة مقالات» خود نوشته است که: «اندیشه‌ی ضیاءگوک آلپ کماکان بر اصلاحات جدید در ترکیه سیطره دارد.» وی می‌نویسد: «با وجود این‌که ضیاءگوک آلپ در مرحله‌ی ابتدایی پیشرفت انقلابی آتاترک فوت کرد، اما در نوشته‌های وی، اندیشه‌هایی یافته می‌شود که به‌عنوان پایه‌های این اصلاحات به‌حساب می‌آیند؛ و اندیشه‌های وی در زمینه‌ی اصلاحاتِ امور اسلامی، باعث به‌وجودآمدن سکولاریسمِ بی‌مهاری شد که شروع آن بعد از فوت وی بود؛ با این وجود معتقد هستم که اگر زنده می‌ماند، حتماً با سیاست آتاتورک و موقف وی می‌توانست خود را اقناع کند.» 
     پس از وی، مصطفی کمال آتاترک، فرهنگ و تمدن اسلامی را در ترکیه ریشه‌کن کرد. او وقتی از زیبایی‌های فرهنگ غربی سخن می‌گفت چشمانش برق می‌زد و روشنایی عمیقی بر صورت وی ظاهر می‌شد.
     او خلافت اسلامی را لغو کرد و تمام ارتباطات با امپراتوری عثمانی را قطع کرد. دیگر اسلام دین رسمی نبود و دین از سیاست جدا شده بود. قانون شرعی و دادگاه‌های شرعی را لغو کرد. قوانین مدنی، سیاسی و تجاری را از کشورهای اروپایی کپی و لازم‌الاجرا کرد. حجاب را ممنوع کرد. روابط نامشروع و اختلاط مرد و زن را آزاد کرد. لغت عربی را لغو کرد و حروف لاتین را جایگزین آن قرار داد.
     وی به شهروندان خود می‌گفت: «بر ما لازم است لباس‌های مردمان متمدن و پیشرفته را بپوشیم؛ لازم است به جهانیان ثابت کنیم که ما امت بزرگ و پیشرفته‌ای هستیم. نمی‌گذاریم افرادی که هنوز ما را نشناخته‌اند، به ما و فرهنگ‌ قدیمی‌مان بخندند. می‌خواهیم با زمان و جهش آن حرکت کنیم.» 
     در کل، وی به دین و ایمان پایبندی و اعتقادی نداشت و پوشش غربی را با شدت و حِدّت در ترکیه، لازمی قرار داد. تنفر بالایی نسبت به امور دینی و اعتقاد به قضا و قدر داشت. به کسی اجازه نمی‌داد نزد وی از خدا و امور دینی و قضا و قدر سخن بگوید.
     در ایران، «رضاشاه پهلوی» و خاندان وی تغییر فرهنگ و رسوم دینی و فرهنگی ایران را با اصطلاحی به‌نام «اصلاحات» آغاز کرد. در این راه، قدم‌های بزرگ و سرنوشت‌سازی برداشت که در جامعه‌ی ایرانی تأثیر عمیق و دور منظری گذاشت. وی کوشید ایران را در زمینه‌ی تعلیم و اجتماع، مطابق عصر جدید قرار دهد. به همین دلیل، در سال ۱۹۲۷م. اجرای قانون اساسی فرانسه را در ایران تصویب کرد. این کار وی سبب به حاشیه راندن دادگاه‌های دینی و ایجاد موضوع «جدایی دین از سیاست» شد.
      موارد و مضامین دینی را در مدارس ابتدایی غیر ضروری اعلام کرد. مباحث قومی و ملی را بسیار مهم دانست. به ورزش و اماکن ورزشی اهمیت ویژه‌ای داد. پوشش شرقی را ممنوع اعلان کرد و لباس اروپایی را جانشین پوشش ملی ایرانی کرد. به زنان اجازه‌ی کار در ادارات داد. اختیار طلاق را به زن داد. حجاب را ممنوع کرد و تلاش کرد تا زبان فارسی را از اصطلاحات و لغات عربی دور کند.
     در افغانستان، که دارای جامعه‌ای مؤمن، متدین و پایبند به سنّت و رسوم ملی خود بود، امان‌الله خان تلاش کرد تا فرهنگ، نوع زندگی، تفکر و اعتقاد غرب را گسترش دهد و جایگزین فرهنگ اسلامی و ملی بکند.
     وی لقب «امیر» را از خود دور کرد. نقش علما و روحانیت را در جامعه ضعیف و سست کرد.  از سقوط «خلافت عثمانی» در ترکیه حمایت کرد و آن را برای پیشرفت کشورهای اسلامی لازمی دانست. کارکردها و نقش اجتماعی علما را تضعیف کرد و آنان را از دادگاه‌ها و قضاوت دور ساخت، «نظام‌نامه‌ها» را تأسیس کرد. در مورد زنان احکام جدید صادر نمود و برای آنان «انجمن حمایت از نسوان» تأسیس کرد. ازدواج دختران کوچک را ممنوع اعلام کرد و زنان را تشویق کرد علیه شوهران‌شان به محکمه شکایت کنند. شوهر نمی‌توانست بدون دلیل همسرش را طلاق بدهد بلکه مورد بررسی قرار می‌گرفت.
     وی پس از بازگشت از سفر معروف خود به کشورهای اروپایی، دستورهای زیادی که عمدتاً مخالف اسلام و فرهنگ و سنّت ملی بود، صادر کرد. مواردی مانند: تعطیلات پنج‌شنبه به جای جمعه، ممنوعیت بیرون‌شدن با برقعه، الزام‌ پوشیدن دریشی، ممنوع بودن سلام با دست و زبان و به جایش مانند فرنگی‌ها کلاه از سر برداشته شود، ممنوعیت ازدواج با بیش از یک زن، رفع حجاب و… از مهم‌ترین فرمان‌های وی بود.
     تفکر و نوع اندیشه‌ی این افراد، درگیری فکری و نبرد پیچیده و سهمگینی را در ممالک اسلامی ایجاد کرد و باعث به‌وجود آمدن تضاد اندیشه و نوع دیدگاه فرهنگی، دینی و اسلامی در میان توده‌ی اندیشمندان اسلامی شد.
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version