نویسنده: عبدالحی لیان

الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهم‌الصلاةو‌السلام

بخش شصت‌وهفتم

آموزۀ هشتم: کینه و حسد میان برادران، سبب نیرنگ و قطعِ رابطۀ خویشاوندی
تصمیم برادران یوسف علیه‌السلام برای آن‌که بدون آن‌که او گناهی کرده باشد، برایش نیرنگ بسازند، در حقیقت نوعی بریدن از رحم و قطع پیوند خویشاوندی بود. قطع رحم سبب نپذیرفته شدن اعمال انسان می‌شود. کسی‌که صلۀرحم می‌کند، خداوند با او پیوند برقرار می‌کند، و کسی‌که قطع رحم کند خداوند او را قطع می‌کند. از ابوهریره رضی‌الله‌عنه روایت است که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: «خداوند همۀ مخلوقات را آفرید و وقتی خلقت پایان یافت، رحم برخاست و گفت: این جایگاه کسی است که از قطع رحم به تو پناه می‌آورد. خدا فرمود: آیا راضی نیستی که من پیوند برقرار کنم با هرکس که با تو پیوند کند و قطع کنم از هرکس که تو را قطع کند؟ رحم گفت: بلی. خداوند فرمود: این حق برای تو ثابت است.»[1]
از آنچه گذشت روشن می‌شود که کینه و حسد سبب آن گناهان بزرگی شد که برادران یوسف علیه‌السلام مرتکبش شدند. شیطان آنان را وسوسه کرد و از راهی که پدرشان آنان را بر آن تربیت کرده بود یعنی راستگویی، نیکی به والدین و صلۀرحم منحرف ساخت.
با آن‌که یعقوب علیه‌السلام فرزندانش را بر اخلاق نیکو و صفات پسندیده تربیت کرده بود، اما دشمنی شیطان با انسان باعث شد آنان به راه نادرست کشیده شوند.
با این حال، لازم است به این نکته توجه شود که پدران و مادران باید فرزندان‌شان را از کودکی به اخلاق نیکو عادت دهند و از صفات زشت و ناپسند دور نگه دارند، تا کودکان بر اخلاق کریمانه رشد کنند و از رفتارهای زشت و ناپسند دوری نمایند. پس لازم است والدین خودشان الگوی عملی برای فرزندان باشند؛ چون اگر چیزهایی را به فرزندان توصیه کنند که خودشان به آن عمل نمی‌کنند، سخنان‌شان هیچ اثر و فایده‌ای نخواهد داشت.
آموزۀ نهم: مربی باید هوشیار باشد و هر گریه یا شکایتی را فوراً باور نکند
گریۀ انسان همیشه دلیل بر صدق و راستگویی او نیست؛ چون ممکن است گریه ساختگی و تصنّعی باشد، همان‌گونه که برادران یوسف علیه‌السلام گریۀ ساختگی کردند.
این موضوع به ما می‌آموزد که قاضی یا مربی یا پدر و مادر نباید تنها با شنیدن سخن یک طرف، فوراً حکم کنند؛ بلکه باید سخنان هر دو طرف را بشنوند؛ زیرا بعضی از مردم توانایی عجیبی دارند که حق را باطل و باطل را حق جلوه دهند. به همین دلیل خداوند متعال می‌فرماید:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ”[2] ترجمه: ‏ای كسانی‌كه ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید دربارۀ آن تحقیق كنید، مبادا به گروهی (بدون آگاهی از حال و احوال‌شان و شناخت راستین ایشان‌) آسیب برسانید و از كردۀ خود پشیمان شوید.
همچنین در حدیث صحیح که بخاری و مسلم روایت کرده‌اند (و لفظ روایت از مسلم است) از امّ‌سلمه رضی‌الله‌عنها آمده که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: «وقتی هیاهوی دو طرفِ دعوا را در برابر حجرۀ خود شنیدند، بیرون آمده و فرمودند: من (نیز) انسان هستم. (ازاین‌رو،) نزد من دعواکنندگان می‌آیند و ممکن است بعضی از آن‌ها در بیانِ سخن، تواناتر و چیره‌دست‌تر از دیگری باشد و من گمان کنم حق با اوست و به نفع او حکم کنم. اما هر کس که من به سود او و به زیان برادر مسلمانش، چیزی را حکم کنم که حق او نیست، در حقیقت قطعه‌ای از آتش برایش می‌بُرم؛ پس اوست که باید تصمیم بگیرد آن را بگیرد یا رها کند.»[3]
آموزۀ دهم: مشروعیت مسابقه و سرگرمی برای کودکان و بزرگسالان
شریعت‌های الهی، مسابقه و بازی را برای کوچک و بزرگ مباح دانسته‌اند؛ با این شرط که انسان را از یاد خدا و نماز غافل نسازد و مخالف شریعت پاک اسلام نباشد.
ابن العربی می‌گوید: مسابقه در شریعت، حکمی مقرر و عادتی نیکو است و کمکی برای آمادگی جنگی به شمار می‌رود. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم دوبار با عایشه رضی‌الله‌عنها مسابقۀ دویدن داد.[4] در مسابقۀ اول عایشه رضی‌الله‌عنها از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم پیشی گرفت؛ اما وقتی کمی چاق‌تر شد و دوباره مسابقه دادند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم بر او پیشی گرفت و فرمود: این یکی در برابر آن یکی.[5]
آموزۀ یازدهم: لزوم استفادۀ والدین و مربیان از داستان حضرت یوسف علیه‌السلام در تربیت نسل‌ها بر عفت و پاکدامنی
بر پدران، مادران، مربیان و دعوت‌گران لازم است که فرزندان دختر و پسر را با معنای عفت آشنا سازند، آن را در دل‌های‌شان ریشه‌دار کنند و داستان حضرت یوسف علیه‌السلام را به عنوان بهترین الگو در پاکدامنی معرفی کنند.
باید برای آنان توضیح دهند که چگونه زنِ عزیز مصر او را به گناه دعوت کرد؛ اما او با اینکه همۀ انگیزه‌های گناه فراهم بود، با قدرت از آن دوری جست و درخواست او را رد کرد.
از جمله انگیزه‌هایی که یوسف علیه‌السلام با وجود آن‌ها باز هم عفت را برگزید عبارت‌اند از:
  • جوان و در آستانۀ بلوغ بود.
  • در سرزمین غربت و دور از خانواده به سر می‌برد.
  • بنده‌ای در خانۀ عزیز مصر بود.
  • زنِ عزیز مصر بود که او را به سوی خود دعوت کرد، در حالی‌که معمولاً زن خواهان نیست، بلکه خواسته می‌شود.
  • آن زن صاحب مقام و زیبایی بود.
  • خانه خلوت بود و کسی جز آن دو در آنجا نبود.
  • درها را بست تا امنیت کامل فراهم شود و نفس انسان رغبت بیشتر پیدا کند.
  • زیبایی‌های خود را کاملاً در برابر او آشکار کرد.
با وجود تمام این جاذبه‌ها (که معمولاً مقاومت‌کردن در برابر آن برای انسان سخت است) حضرت یوسف علیه‌السلام در اوج جوانی و زمان شدت غریزه، و در حالی‌که در خانه همان زن و زیر قدرت او بود، و اگر مخالفت می‌کرد ممکن بود آزار ببیند، همچنان به پاکدامنی چنگ زد.
از جانب دیگر، اگر تسلیم می‌شد، هیچ‌کس از آن آگاه نمی‌شد، زیرا:
  • زنِ عزیز خودش خواهان بود،
  • مراقبان را دور کرده بود،
  • درها را بسته بود،
  • یوسف علیه‌السلام غلام خانه بود و آمد و رفتش طبیعی بود.
با این حال، یوسف علیه‌السلام با قاطعیت همه را رد کرد و با صدای بلند گفت: «مَعَاذَ اللّهِ». این شعاری بود که پدرش او را بر آن تربیت کرده بود؛ تربیتی بر حذر دارنده از شیطان، پناه جوینده به خدا، گریزان از گناه و نزدیکی به طاعت. او علاوه بر عفت، وفاداری را نیز نشان داد و گفت: «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَای»؛
یعنی: «این مرد (عزیز مصر) به من نیکی کرده، من چگونه خیانت کنم؟
سپس زن را نصیحت کرد تا از این کار زشت دست بردارد و از عاقبت ظلم بترسد، اما او گوش نداد و در گمراهی خود ادامه داد.
این صحنۀ نورانی (عفت، وفاداری و سربلندی یوسف علیه‌السلام در برابر گناه) باید همیشه در ذهن مربیان و جوانان حاضر باشد؛ در ذهن مربیان تا آن را به نسل‌ها منتقل کنند و در ذهن جوانان تا هرگاه شیطان خواست آنان را به زشتی‌ها بیاراید، به یاد یوسف علیه‌السلام بیفتند و خود را نگاه دارند.
امروزه نیز وقتی جوان تصویری تحریک‌کننده در مجله‌ای می‌بیند، در تلویزیون می‌نگرد، یا با صحنه‌ای نامناسب روبه‌رو می‌شود، باید الگوی یوسف علیه‌السلام را به یاد آورد.[6]
همچنین نباید فراموش کرد که تمام این عفت و پاکدامنی، نتیجۀ نظارت الهی بود؛ همان احساسی که یوسف علیه‌السلام را از گناه بازداشت.
این‌کار او تنها به رد درخواست زنِ عزیز محدود نشد، وقتی او با زنان شهر هم‌دست شد و همۀ آنان یوسف علیه‌السلام را تهدید کردند که اگر تسلیم نشود او را زندانی می‌کنند، باز هم با سربلندی روی گرداند و گفت: «پروردگارا، زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه مرا به سویش دعوت می‌کنند.»
این شعارِ هر داعی و هر مسلمان باید باشد؛ وقتی میان نعمت دنیوی همراه با گناه و سختی دنیا همراه با طاعت قرار می‌گیرد، باید راه یوسف علیه‌السلام را برگزیند.
پس هر مسلمان وقتی با چنین آزمونی مواجه شود، باید بی‌درنگ اطاعت خدا را انتخاب کند و با دل و زبان، همانند یوسف علیه‌السلام باشد.[7]
ادامه دارد…

بخش قبلی | بخش بعدی


[1]. أخرجه البخاري، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة، شمارۀ حديث: ۷۰۶۳.

[2]. الحجرات: ۶.

[3]. أخرجه البخاري، كتاب المظالم، شمارۀ حديث: ٢٤٥٨؛ ومسلم، كتاب الأقضية، شمارۀ حديث: ۴۴۵۰.

[4]. محمد بن احمد الأنصاری، القرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۹، ص۱۴۵. 

[5]. رواه أحمد في مسنده، ج۶، ص۲۶۴.

[6]. عبدالکریم، زیدان، المستفاد من قصص القرآن، ج۱، ص۲۹۴. 

[7]. عبدالکریم، زیدان، المستفاد من قصص القرآن، ج۱، ص۲۹۵-۲۹۴. 

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version