الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهمالصلاةوالسلام
بخش شصتودوم
ورود به مصر و سجدۀ شکر
سپس یعقوب علیهالسلام به همراه همۀ خانوادهاش به سمت یوسف علیهالسلام در مصر حرکت کردند؛ هنگامی که وارد شدند، یوسف علیهالسلام پدر و مادرش را در آغوش گرفت و با گرمی از آنها استقبال کرد و گفت:
“ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ”[1] ترجمه: «به سرزمین مصر داخل شوید كه به خواست الله در امن و امان خواهید بود.
یوسف علیهالسلام، پدر و مادرش را بر تخت پادشاهی در کنار خود نشاند و پدر و مادر و برادران باقیمانده در برابر او به سجده افتادند.آنگاه یوسف به پدرش علیهماالسلام گفت:
“وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیای مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا.”[2] ترجمه:« (كاروان داخل مصر گردید و به منزل یوسف وارد شد) و یوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند (و به رسم مردمان آن زمان، در حق سران و امیران و فرمانروایان، جملگی) در برابرش كرنش بردند. یوسف گفت: پدر! این تعبیر خواب پیشین (روزگار كودكی) من است! پروردگارم آن را به واقعیت مبدّل كرد».
سپس یوسف علیهالسلام شروع به شمردن نعمتهای الهی بر خود و خانوادهاش کرد و فرمود:
“وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیطَانُ بَینِی وَبَینَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَكِیمُ* رَبِّ قَدْ آتَیتَنِی مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِی فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ.”[3] ترجمه: «به راستی خدا در حق من نیكیها كرده است، چرا كه از زندان رهایم نموده است و بعد از آن كه شیطان میان من و برادرانم تباهی و جدائی انداخت، شما را از بادیه (شام به مصر) آورده است. حقیقتاً پروردگارم هرچه بخواهد سنجیده و دقیق انجام میدهد. بیگمان او بسیار آگاه (و كارهایش همه) دارای حكمت است. (یوسف رو به خدا كرد و گفت:) پروردگارا! (سپاسگزارم كه بخش بزرگی) از حكومت به من دادهای و مرا از تعبیر خوابها آگاه ساختهای. ای آفریدگار آسمانها و زمین! تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی. (همۀ امور خود را به تو وامیگذارم و خویشتن را در پناه تو میدارم). مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق گردان».
پس از کامل شدن نعمت و رسیدن به اوج قدرت و معرفت، یوسف علیهالسلام دیگر آرزوی دنیوی نداشت و تمام توجه خود را به سوی آخرت معطوف کرد و آرزوی حسن خاتمه و پیوستن به صالحان را نمود.
تحریم سجدۀ تعظیم در اسلام
این نوع سجده (که در داستان یوسف علیهالسلام اتفاق افتاد) در شریعت پیشینیان جایز و مرسوم بود؛ رسم بر این بود که وقتی به بزرگی سلام میدادند، برای ادای احترام برای او سجده میکردند؛ اما خداوند متعال این نوع تحیت (سجده) را در شریعت اسلام حرام کرد و سجده را تنها و منحصراً برای درگاه پروردگار جلّجلاله قرار داد.
در همین راستا، در حدیثی آمده است که حضرت معاذ رضیاللهعنه، پس از بازگشت از شام، مشاهده کرد که مردم آنجا برای اُسقفهای خود سجده میکنند. وقتی معاذ رضیاللهعنه به مدینه برگشت، برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم سجده کرد.
پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمود: «این چه کاری است، ای معاذ؟». معاذ پاسخ داد: «من آنها را دیدم که برای اسقفهایشان سجده میکنند، و شما ای رسول الله صلیاللهعلیهوسلم، شایستهتر هستید که برایتان سجده کنند.»
پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: «اگر قرار بود به کسی دستور دهم که برای شخص دیگری سجده کند، قطعاً به زن دستور میدادم که به دلیل عظمت حق شوهرش بر او، برای وی سجده کند.»[4]
قصۀ یوسف علیهالسلام با پدر و برادرانش، یک حماسۀ جاودان در مورد محبت عمیق و رابطۀ پدر و فرزندی است که خداوند آن را در قرآن، به عنوان «أَحْسَنُ الْقَصَص» ثبت کرده است و آن را عبرتی دائمی برای خردمندان قرار داده است:
“لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِیثًا یفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَتَفْصِیلَ كُلِّ شَیءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ”[5] ترجمه: «به حقیقت در سرگذشت آنان، (یعنی یوسف و برادران و دیگر پیغمبران و اقوام ایماندار و بیایمان، درسهای بزرگِ) عبرت برای همۀ اندیشمندان است. (آنچه گفته شد) یك افسانۀ ساختگی (و داستان خیالی و دروغین) نبوده، و بلكه (یك وحی بزرگ آسمانی است كه) كتابهای (اصیل انبیای) پیشین را تصدیق و پیغمبران (راستین) را تأیید میكند، و (به علاوه) بیانگر همۀ چیزهائی است كه (انسانها در سعادت و تكامل خود بدانها نیاز دارند، و به همین دلیل مایۀ) هدایت و رحمت برای (همه) كسانی است كه ایمان میآورند».