الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهمالصلاةوالسلام
بخش شصتویکم
فاش شدن هویت حضرت یوسف علیهالسلام برای برادرانش
وقتی برادران به این درجه از فروتنی و خضوع در برابر یوسف علیهالسلام رسیدند و حزن و اندوه یعقوب علیهالسلام نیز به اوج خود رسیده بود، یوسف علیهالسلام تصمیم گرفت حقیقت امر و راز پنهانش را برای آنها آشکار کند. او ابتدا با طرح یک پرسش، آنها را آمادۀ این خبر بزرگ ساخت:
“قال هَلْ عَلِمْتُمْ مَّا فَعَلْتُم بِیوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ”[1] ترجمه: «(مِهر برادری در دل یوسف جنبید و خواست خویشتن را به آنان بشناساند. سرزنشكنان بدیشان) گفت: آیا بدان گاه كه (یوسف را به چاه انداختید، و پس از او اذیت و آزارها به بنیامین رساندید و او را در فراق برادر داغدار نمودید)، از روی نادانی (جوانی) نسبت به یوسف و برادرش میدانید چه (عمل زشت و ناپسندی) كردید؟».
با شنیدن این سخن، برادران آگاه و هوشیار شدند، در چهرۀ او دقیق شدند و با حیرت و تردید پرسیدند:“أَإِنَّكَ لَأَنتَ یوسُفُ”[2] ترجمه: «آیا به راستی تو همان یوسف هستی؟».
یوسف علیهالسلام پاسخ داد: “قَالَ أَنَا یوسُفُ وَهَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَینَا”[3] ترجمه:«گفت: من یوسفم و این برادر من است. به راستی یزدان بر ما منّت گذارده است (زیرا كه ما را از بلاها رهانیده و دوباره بهم رسانیده و سلامت و قدرت و عزّت بخشیده است)».
سپس علت این گشایش را بیان کرد: “إِنَّهُ مَن یتَّقِ وَیصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ”[4] ترجمه: «بیگمان هركس (خدا را پیش چشم دارد و از او بترسد و) تقوا پیشه كند و (در برابر گرفتاریها و مصیبتها) شكیبائی و استقامت ورزد (خداوند پاداش او را خواهد داد) چرا كه خدا اجر نیكوكاران را ضائع نمیگرداند».
در آن لحظه، برادران یوسف علیهالسلام به خطای خود در حق او اعتراف کردند و از زبان آنها خطاب به یوسف علیهالسلام آمده است: “قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَینَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِینَ”[5]؛ ترجمه: «گفتند: به خدا سوگند! خداوند تو را (به سبب پرهیزگاری و شكیبائی و نیكوكاری) بر ما برگزیده و برتری داده است، و ما بیگمان (در كاری كه در حق تو و برادرت روا داشتهایم) خطاكار بودهایم».
هنگامی که برادران به اشتباه خود اعتراف کردند، یوسف علیهالسلام با سماحت و صفای یک مؤمن به آنها پاسخ داد: “قال لَا تَثْرِیبَ عَلَیكُمُ الْیوْمَ یغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ”[6] ترجمه: «(یوسف پاسخ داد و) گفت: امروز هیچگونه سرزنش و توبیخی نسبت به شما در میان نیست (و بلكه از شما در میگذرم و برایتان طلب آمرزش مینمایم. انشاءالله) خداوند شما را میبخشاید، چرا كه او مهربانترین مهربانان است (و مغفرت و مرحمت خود را شامل نادمان و توبهكاران مینماید)».
سپس پیراهن خود را به آنها داد و دستور داد که آن را نزد پدر ببرند و بر چهرۀ او بیفکنند تا بیناییاش بازگردد و سپس همگی همراه پدر به مصر بیایند. از زبان یوسف علیهالسلام در قرآن آمده است:
“اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِینَ”[7] ترجمه: «(پس از آن، یوسف از حال پدر پرسید. وقتی كه از اوضاع و احوال او آگاه گردید، بدیشان گفت:) این پیراهن مرا با خود (به كنعان) ببرید و آن را بر چهرۀ او بیندازید تا (نشانی بر پیدا شدن من بوده و روشنی بخش دل و دیدهاش شود و دوباره) بینا گردد (و پردۀ تاریك غم و اندوه از جلوی چشمانش بزداید و خرّم و خندانش نماید) و همۀ خانوادۀ خود را به نزد من بیاورید».
پایان محنت یعقوب علیهالسلام و تحقق رؤیای یوسف علیهالسلام
هنگامی که کاروانی که حامل آذوقه بود (شترانی که غذا را حمل میکردند) از مصر خارج شد، پدرشان (یعقوب) گفت: “إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ”[8] ترجمه: «اگر مرا بیخرد و بیمغز ننامید، (به شما میگویم ) من واقعاً بوی یوسف را میبویم!.
اما کسانیکه نزد او بودند (از نوادگان و دیگران) با تردید گفتند: “تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِی ضَلَالِكَ الْقَدِیمِ”[9] ترجمه: «به خدا قسم! بیگمان تو در سرگشتگی قدیم خود هستی (و بر بال خیالات و خرافات در پروازی)».
آنان صرفاً به این دلیل اینگونه (با پدرشان) سخن گفتند که معتقد بودند یوسف علیهالسلام دیگر درگذشتهاست.[10] ولی بشارتدهنده به سرعت آمد. خداوند قبلاً زمینه را آماده کرده بود و یعقوب علیهالسلام بوی یوسف علیهالسلام را استشمام کرده بود. سپس بشارتدهنده پیراهن یوسف علیهالسلام را بر چهرۀ یعقوب علیهالسلام افکند:
در آن لحظه، یعقوب علیهالسلام به فرزندان و حاضران گفت:“أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ”[12] ترجمه: مگر به شما نگفتم: كه از سوی خداوند (و در پرتو وحی رحمان) چیزهائی میدانم كه شما نمیدانید؟.
آنگاه که حقایق آشکار شد، برادران با اعتراف به گناه خود نزد پدر آمدند:
“قَالُوا یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِینَ”[13] ترجمه: (فرزندان یعقوب) گفتند: ای پدر! (بر ما ببخشا و) آمرزش گناهانمان را برایمان (از خدا) بخواه. واقعاً ما خطاكار بودهایم.
یعقوب علیهالسلام درخواست آنها را پذیرفت و گفت: “قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ”[14] ترجمه: گفت: از پروردگارم، پیوسته برایتان طلب آمرزش (گناهانتان را) خواهم كرد. بیگمان او بخشایشگر مهربانی است.