نویسنده: صلاح‌الدین عمر

اگزیستانسیالیزم

بخش اول

نقد بنیادهای فلسفی اگزیستانسیالیزم و بررسی پیامدهای اجتماعی آن از منظر اسلام
چکیده
در این مقاله به تقابل بنیادین میان فلسفۀ اگزیستانسیالیزم به‌خصوص شاخه آتئیستی آن و جهان‌بینی غایت‌مند اسلامی می‌پردازم. اگزیستانسیالیزم  انسان را موجودی فاقد ذاتِ از پیش تعیین‌شده، محکوم به آزادی مطلق و درگیر اضطراب و پوچی بنیادین در جهان معرفی می‌کند.
در شریعت اسلام آزادی انسان هدفمند، خلافت و بندگی، ماهیت‌دار و مسئولانه است.
اسلام، غایت خلقت (عبادت) معنای وجود را از پیش تأمین می‌کند و ذکر و اتصال به خداوند (سکینه) را جایگزین اضطراب هستی‌گرایانه می‌سازد.
 در نهایت نتیجه می‌گیریم که پیامدهای این مکتب (مانند ترویج انزوای فردی، نسبی‌گرایی اخلاقی و سقوط معنای زندگی) در تضاد مستقیم با احکام الهی قرار دارد و تنها بازگشت به شریعت الهی و عبودیت می‌تواند جوامع را از این بحران‌های ایجاد شده اگزیستانسیالیزم و هرگونه مکتب فکری وضعی بشری دیگر رهایی بخشد.
کلیدواژه‌ها: اگزیستانسیالیزم، آزادی، انسان‌شناسی اسلامی، پوچی، اسلام، عبودیت، هستی‌گرایی.
مقدمه
اگزیستانسیالیزم یا هستی‌گرایی، یکی از تأثیرگذارترین مکاتب فلسفی قرن بیستم بوده و هم‌چنان به ‌عنوان یکی از واکنش‌های فکری به بحران معنای مدرنیته در قرن نوزدهم و بیستم، شناخته می‌شود که جایگاه انسان را در جهانی تهی از قطعیت‌های متافیزیکی بازتعریف کند.
فیلسوفانی چون کی‌یرکگور، نیچه، سارتر و هایدگر، هر یک به‌گونه‌ای بر آزادی، انتخاب و اضطراب وجودی انسان تأکید کردند. در عین حال، این مکتب با نفی ذات ثابت و فطرت ذاتی، انسان را موجودی می‌داند که باید معنا و هویت خود را به‌دست خویش بسازد. چنین نگرشی، در بنیان، به نوعی انقطاع از خدا و ارزش‌های مطلق الهی می‌انجامد.
به این معناست که انسان ابتدا به این جهان “پرتاب” می‌شود فاقد هرگونه هدف یا ذات از پیش تعیین‌شده است. او در طول زندگی‌اش، با انتخاب‌های آزادانه و بدون هیچ رهنمای الهی یا اخلاقی ثابت، ماهیت و معنای خود را ‌بسازد.[1]
در این مطلب ضمن تبیین مفاهیم هستی‌گرایی، به نقد بنیادین این مکتب از منظر اسلام می‌پردازیم و پیامدهای عمیق و مخرب آن را بر جامعه و روح انسان مدرن، در تقابل با نظام اخلاقی و شریعت اسلام است  بررسی خواهیم کرد.
ریشه‌های بحران در اگزیستانسیالیزم
اگزیستانسیالیزم در ذات خود، تلاشی ناامیدانه برای پر کردن خلأ الوهیت در یک جهان پساخدایی  (Post-Theistic)  است. این مکتب، نه یک فلسفه رهایی‌بخش، بلکه فلسفه‌ای ناشی از بحران و شکست معنا است.
الف. انکار حکمت خالق
هستۀ اصلی اگزیستانسیالیزم بر نفی هرگونه قصد، هدف یا برنامه الهی پیش از تولد انسان استوار است. این نفی، انسان را به موجودی «پرتاب‌شده» در جهان بدل می‌کند که هیچ خانه و ریشه‌ای جز انتخاب‌های موقتی خود ندارد. این تفکر، در حقیقت، انکار حکمت خالق و به رسمیت شناختن سرگردانی و حیرت دائمی به عنوان تنها شکل اصیل زیستن است.
ب. قهرمان ناامیدی و اضطراب
فرد اگزیستانسیالیست (Existentialist) خود را موظف می‌داند در برابر پوچی بنیادین هستی (Absurdity) قد علم کند. او مجبور است با ترس و اضطراب ناشی از آزادی مطلق دست و پنجه نرم کند. او بار سنگین تعهد برای کل بشریت را بر دوش خود حس می‌کند، بدون آنکه مبنایی ثابت برای داوریِ درستی یا نادرستی این تعهد وجود داشته باشد.[2]
ج. تبدیل مسئولیت به کابوس
در این مکتب، مسئولیت کابوسی است که انسان نمی‌تواند از آن بگریزد (محکوم به آزادی). این مکتب، با سلب هرگونه حمایت الهی، فرد را به سوی یک فردگرایی بیمارگونه (Pathological Individualism)  سوق می‌دهد که در آن، هرگونه اخلاق ثابت یا ارزش‌های اجتماعی از اصالت ساقط می‌شوند. این مبانی، زمینه‌ساز ایجاد دیدگاه  بی‌دینی و حتی تطبیق دیموکراسی و امثال آن و ناخوشایندی تطبیق نظام سیاسی اسلام گردیده است.                          
ادامه دارد…
بخش بعدی

[1] .Sartre, Jean-Paul. L’existentialisme est un humanisme (Existentialism is a Humanism). Paris: Les Éditions Nagel, 1946. p. 20. (اشاره به اصل “وجود مقدم بر ماهیت”).

[2]. Camus, Albert. Le Mythe de Sisyphe (The Myth of Sisyphus). Paris: Gallimard, 1942. p. 11.

(اشاره به مفهوم Absurdity یا پوچی بنیادین).

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version