نویسنده: عبیدالله نیمروزی

فیلسوف افغانستان؛ سید جمال‌الدین افغان

بخش چهل‌وششم

علمای سوء؛ همان‌که دین را از پای درآوردند
هدف سید از این علما، همان علمای سوء هستند که عبدالله بن مبارک رحمه‌الله دربارۀ آن‌ها گفته است: «ما أفسد الدین إلا الملوك، وعلماء السوء، والرهبان.»[1]؛ دین را چیزی جز پادشاهان (ستمگر)، علمای بدکار و راهبان (منزوی و جاهل) تباه نکرد.
ابن قیم جوزیه رحمه‌الله نیز نظری مشابه دارد و می‌گوید: «دو طایفه، تیشه بر ریشۀ خود زده‌اند؛ یکی علمای سوء که می‌دانند؛ اما به دانستگی خود عمل نمی‌کنند، و دیگر عابدان و صوفیان نادان که شیوۀ صحیح عبادت را نمی‌دانند. این هر دو گروه، خود را تباه کرده‌اند.»[2]
نقد همه‌جانبۀ لطفی منفلوطی بر طبقات جامعه
همچنین مرحوم مصطفی لطفی منفلوطی در تألیفات خود النظرات (دیدنی‌ها) و العبرات (اشک‌ها) انتقاداتی بر اصناف مختلف جامعه وارد کرده است. او می‌پرسد: فضائل را کجا می‌توان یافت؟ تمام اصناف جامعه، از زمامداران گرفته تا نظامیان، تاجران، قاضیان، علما و سایر اقشاری که با مردم سر و کار دارند، با دلایل موجه مورد انتقاد قرار گرفته‌اند، چرا که همه برای خود کار می‌کنند، نه برای اصلاح جامعه؛ مگر اندکی که به راه حق روان‌اند.[3]
خائنان وطن؛ همدستان بیگانه و دشمن ملت
سید بر خائنان وطن نیز خرده می‌گیرد؛ کسانی‌که با بیگانگان هم‌دست و هم‌آواز شده، بر ضد مردم خود گام برداشته‌اند. سید معتقد است که این گروه باید از روی زمین برداشته شوند و به قتل برسند. چنان‌که می‌گوید:
«تا به این کشت و کشتار به یاران پیشین خود بپیوندند و عذاب ذلت و خواری را در برابر آنچه کسب کرده‌اند بچشند.»[4]
فریضه‌ای فراموش‌شده؛ دفاع از وطن و عدالت
سید افغان مسلمانانی را سرزنش می‌کند که یکی از مهم‌ترین فرایض اسلام، یعنی دفاع از وطن و تقویت خود در برابر دشمن را به‌سبب نادانی نادیده گرفته‌اند. آنان از تأمین عدالت در میان رعیت و ملت خود سر باز زده‌اند و مسئولیت‌های بزرگ اجتماعی خویش را به دست فراموشی سپرده‌اند.
ندای پیامبران از دل تاریخ؛ زخم سید افغان
سید افغان خشمگین و دردمند می‌شود. قلم و زبانش آتش می‌گیرد و از پیامبران عهد قدیم علیهم‌السلام یاد می‌کند. گویا از زبان ارمیا پیامبر سخن می‌گوید، با حسرت و اندوه می‌نالد:
«من بر گذشتگان گریه می‌کنم و بر آن‌ها بانگ می‌زنم: کجایید ای گروه رحمت و صاحبان شفقت و مهربانی؟ کجایید ای نشانه‌ها و چراغ‌های فروزان بر فراز راه مروت؟ کجایید ای نیروهای شکست‌ناپذیر؟ کجایید ای یاری‌رسانان سریع‌الوصول در وقت نیاز؟ کجایید ای دستان نجات‌بخش مظلومان در سختی‌ها و تنگناها؟ کجایید ای بهترین امتی که برای هدایت مردم آفریده شدید؟ شما که به نیکی فرمان می‌دادید و از بدی نهی می‌کردید، کجایید ای برپاکنندگان عدالت و گویندگان حکمت؟ کجایید ای مؤسسان امتی نیرومند؟ آیا از درون قبرهای خود نمی‌بینید که اخلاف و بازماندگان‌تان بعد از شما چه کرده‌اند؟ به سر آنان چه آمده؟ چه کسانی راه شما را ادامه داده‌اند؟ بازماندگان‌تان راه و روش شما را گم کرده‌اند، به انحراف افتاده‌اند و گروه گروه شده‌اند. به مرحله‌ای از زندگی رسیده‌اند که دل از تأثر و اندوه آب می‌شود و جگرها از غم می‌سوزد. آنان شکار بیگانگان شده‌اند؛ نه می‌توانند از مرزهای خود دفاع کنند و نه از خانه و آنچه در تصرف دارند. آیا برخی از شما از قبرهای‌تان بانگ نمی‌زنید؟ آیا غافلان را بیدار نمی‌کنید؟ آیا خفتگان را هوشیار نمی‌سازید؟ آیا گمراهان را به راه راست باز نمی‌گردانید؟»[5]
آتشفشان خشم سید جمال‌الدین علیه خائنان و غافلان (اشاره به یوحنای معمدان)
(یوحنای معمدان، پیامبری از قوم بنی‌اسرائیل بود که با شجاعت و صداقت علیه فساد، ظلم و ریاکاری حاکمان و روحانیون عصر خود سخن می‌گفت؛ چنان‌که سید جمال‌الدین نیز، در مقام یک مصلح، با همان صراحت و شجاعت علیه خیانت‌پیشگان و مفسدان اجتماعی زبان به اعتراض گشود.)
سید، بار دیگر مانند یوحنای معمدان، خطاکاران و غافلان را با تیر آتشین خشم خود نشانه می‌گیرد و می‌گوید: «و ملعون – رانده‌شده از رحمت الهی – همان کسی است که در دل بیمار است و به وطن خود خیانت می‌ورزد؛ ملعون همان کس است که مردم خود را در برابر لذت‌های پیش‌پا افتاده می‌فروشد؛ ملعون همان کس است که به بیگانگان زمینۀ مداخله را در خانه و وطنش فراهم می‌کند.
چنین شخص، از انتساب به شرف ملت حنفی (اسلام) بیرون است؛ او می‌کوشد تا سخن هم‌وطنش شنیده نشود، اما سخن استعمارگر به مرحلۀ اجرا درآید.
ملعون، همان کسی است که در ضمیر و وجدانش، این اندیشه خطور می‌کند که عار و ننگی را به ملت خود پیوند دهد و در برابر آن، لذت ناقصی را برای خود کامل گرداند…
دور باد، دور باد!
آیا این بیمارِ وجدان و ضمیر، آزاد گذاشته خواهد شد تا این منکر را جامۀ عمل بپوشاند؟
آیا او گمان دارد که می‌تواند از آنچه کرده، بهره‌ای ببرد؟»[6]
«العروة الوثقى»: طوماری که بذر آزادی را در دل‌ها کاشت
طومار «العروة الوثقى»، پس از مبارزه‌ای سرسختانه، تلخ، ناگوار و مردانه‌وار، و پس از آن‌که در دل‌های مشرق زمین، بذر آزادی و روحیۀ مبارزه را کاشت و در ضمایر و روان‌های آنان اثر نیکویی بر جای گذاشت – اثری که پیش از آن، هیچ واعظ و مبلغی به آن دست نیافته بود – اینک به‌عنوان نمونه‌ای روشن از اثرگذاری عظیم خود در خاطره‌ها ماندگار شد.
و چه سخنی گویاتر از آن‌چه سید محمد رشید رضا، یکی از بزرگ‌ترین متأثران این نهضت، بیان می‌کند؛ سخنی که می‌خواهیم این فصل را با آن – که تصویری عاطفی، صادقانه و عبرت‌آموز از عقلیت آن عصر است – به پایان ببریم:
کشف جادویی در میان یادداشت‌های پدر
«روزی به‌طور تصادفی، یادداشت‌های پدرم – که رحمت الهی شامل حال او باد – را ورق می‌زدم، که دو شماره از «العروة الوثقى» را در میان آن‌ها یافتم.
من با اشتیاقی فراوان و علاقه‌ای خاص، هر دو شماره را خواندم. آن دو نوشته، در من تأثیری سحرآمیز گذاشتند.
در صدد شدم دیگر شماره‌ها را بیابم. چند شماره را نزد پدرم یافتم و بقیه را نزد استادم، شیخ حسین جسر طرابلسی. همه را گرد آوردم و یکی پس از دیگری خواندم. این مطالعه، شیوۀ جدیدی از شناخت دین اسلام را به من آموخت. به این نتیجه رسیدم که دین اسلام، تنها دین روحانیت و آخرت نیست؛ بلکه دینی است که جسم و روح، دنیا و آخرت را توأمان در بر می‌گیرد؛ و در رأس اهداف آن، این اصل بنیادین جای دارد که مسلمان باید بر زمین، به حق حکومت کند و نمایندۀ محبت و عدالت الهی باشد.»[7]
«این فهم جدید، در کنار دیدگاه قبلی‌ام در خصوص هدایت مسلمانان، مرا به بینشی تازه رساند.
پیش از آن، باور داشتم که وظیفه‌ام این است که عقاید مسلمانان را اصلاح کنم، آنان را از محرمات باز دارم و به زهد و پارسایی در دنیا تشویق نمایم.
هرجا که می‌رفتم، بر این موضوع تأکید داشتم؛ حتی در اوقات فراغت که به روستاهای لبنان می‌رفتم، کتاب «الزواجر عن اقتراف الکبائر» را همراه می‌بردم تا در سخنرانی‌هایم بهره‌ ببرم.
اما پس از آشنایی با «العروة الوثقى»، باورم تغییر کرد. فهمیدم که مسلمانان باید با تمدن آشنا شوند، از سرزمین‌شان دفاع کنند، با کشورهای پیشرفته در علوم و فنون رقابت نمایند و در صنعت و شئون زندگی، جایگاهی درخور بیابند.»[8]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. ابن عبد ربه، أحمد بن محمد. العقد الفريد. ج ۱، ص ۴۷. تحقیق: مفید محمد قميحة. بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۰۴هـ/۱۹۸۳م.
[2]. ابن القیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر. إغاثة اللهفان من مصائد الشیطان. ج ۱، ص ۸۲. تحقیق: محمد حامد الفقی. بیروت: دار المعرفة، ۱۴۲۱هـ/۲۰۰۰م.
[3] . منفلوطی، مصطفى لطفی. النظرات: ج ۱، ص ۱۱۵–۱۱۱۸. قاهره: دار المعارف، ۱۹۶۵م.
[4] . حکیم مشرق، ص۹۷.
[5] . حکیم مشرق زمین، ص۹۸.
[6] . حکیم مشرق زمین، ص۹۸.
[7] . تاریخ الأستاذ الإمام، ج۱، ص۸۴.
[8] . همان.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version