نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمه‌الله

بخش دوازدهم

برغواطة؛ بدعتی مجوس‌گونه در برابر تیغ اصلاح مرابطون
مرابطون جهاد علیه این طوایف را نه‌تنها ضروری؛ بلکه برترین نوع جهاد می‌دانستند، پس از آنکه ابن یاسین کار منطقه «تامسنا» را به پایان رساند، خبر رسید که در سواحل آن، قبائل برغواطة در شمار بسیار و با عقایدی الحادی حضور دارند، این قبائل که به باور منابع تاریخی، نه‌تنها مسلمان نبودند؛ بلکه به آئین‌های مجوسانه و بدعت‌آمیز پایبند بودند، همواره در فهرست دشمنان فکری و دینی مرابطون قرار داشتند، ابن یاسین نیز کاملاً به انحراف آن‌ها واقف بود و برای مقابله با آنان، زمان و تجهیزات مناسب را تدارک می‌دید.
 وصف برغواطة به‌عنوان کافران مجوس:
در کتاب «الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصى» آمده است که قبائل برغواطة دینی ساختگی و شریعتی خودپرداخته داشتند که بر پایه باورهای مجوس، مانوی و برخی انحرافات باطنی شکل گرفته بود، آن‌ها پیامبری به نام «صالح بن طريف» داشتند و قرآن مخصوص به خود را ترویج می‌دادند، بسیاری از فقها و مورخان از جمله ابن خلدون نیز آن‌ها را خارج از اسلام دانسته‌اند[1].
برغواطة؛ بدعت‌پیشگانِ تامسنا در آستانه رویارویی با مرابطون
ابن عذاری در البيان المغرب نقل می‌کند که زمانی‌که عبدالله بن یاسین پس از گذراندن دوره‌ای هفت‌ساله از تحصیلات خود در اندلس، به مغرب اقصى بازگشت، از منطقه «تامسنا» عبور کرد، او در آن‌جا با اقوام و قبایلی بی‌شمار روبه‌رو شد که بیشترشان تحت سلطهٔ فرمانروایان «برغواطة» بودند. در آن زمان، قدرت نظامی این طایفه بالغ بر سه هزار جنگجو بود و با پیوستن دیگر قبایل هم‌پیمان، این نیرو به بیش از بیست هزار نفر سواره و پیاده می‌رسید.[2]
بدیهی‌ست که ابن یاسین با مشاهده چنین وضعیتی و با توجه به شناختی که از این سرزمین در دوره پیشین خود داشت، جهاد علیه برغواطة را از مهم‌ترین و فوری‌ترین وظایف خود دانست؛ به‌ویژه که او نسبت به ترک نماز جماعت توسط مسلمانان حساسیت شدیدی داشت، پس چگونه ممکن بود در برابر جامعه‌ای که تمام بنیان‌های دینی آن با فساد فکری و اخلاقی درهم تنیده شده بود، ساکت بماند؟!
در همین‌جا مناسب است نگاهی اجمالی به تاریخچهٔ برغواطة و باورهای انحرافی آن‌ها داشته باشیم.
برغواطة؛ بدعتی با ریشه‌ای در جهل و سحر
در مورد خاستگاه برغواطة و مذهب منحرف‌شان، دیدگاه‌های متعددی در منابع تاریخی آمده است، از جمله ابن ابی زرع روایت می‌کند که برغواطة مجموعه‌ای از قبایل گوناگون بودند که نسب واحدی نداشتند، بلکه ترکیبی از اقوام بربر بودند که در دوران خلافت هشام بن عبدالملک به مردی به نام «صالح بن طریف» پیوستند، وی در منطقه تامسنا ادعای پیامبری کرد، گفته می‌شود او اصالتاً از ناحیه‌ای به‌نام «برناط» در اندلس بود و پیروانش را ابتدا «برناطي» می‌نامیدند، سپس اعراب آن را به «برغواطي» تغییر دادند و این نام بر این فرقه باقی ماند. [3]
صالح بن طریف، مردی حیله‌گر و یهودی‌تبار بود که در اندلس پرورش یافت، سپس به مشرق رفت و در آنجا به یادگیری سحر و جادو پرداخت، با برگشت به مغرب، در سرزمین «تامسنا» اقوامی از بربر را دید که در جهل و نادانی غوطه‌ور بودند، او با نقاب زهد و ادعای دیانت، آن‌ها را فریب داد و با سخنان فریبنده و سحرآمیز خود آنان را جذب کرد و پس از جلب اعتمادشان، چنین گفت: «من همان صالح المؤمنین هستم که خداوند در قرآن از او یاد کرده است: ﴿فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ [سوره تحریم: ۴] ترجمه: «همانا سرپرست او خداوند است و جبرئیل و صالحِ مؤمنین».
او با تکیه بر این تأویل باطل، در حدود سال ۱۲۵ هجری، ادعای پیامبری کرد.
صالح بن طریف شریعتی مستقل و ساختگی برای پیروانش بنا نهاد که مجموعه‌ای از بدعت‌ها و خرافات بود: روزه ماه رجب را واجب دانست و رمضان را لغو کرد، ده نماز واجب در شب و روز قرار داد، در وضو شستن شکم و پهلوها را واجب شمرد و نمازها را بدون سجده و تنها با اشاره انجام می‌داد، در امور ازدواج نیز انحرافاتی وارد کرد، مانند اجازه ازدواج با هر زنی جز دخترعمو! همچنین خوردن سر حیوانات را حرام و ذبح خروس را ممنوع دانست و کسی که خروسی را ذبح می‌کرد باید برده‌ای را آزاد می‌کرد!
شگفت‌آورتر اینکه پیروانش را به تبرک جستن به آب دهان حاکمان‌شان دعوت می‌کرد و مدعی بود که بر او وحی نازل می‌شود و قرآن خاصی دارد که شامل هشتاد سوره با نام‌هایی همچون سوره آدم، نوح، الأسباط، بنی‌اسرائیل، و غرائب‌الدنیا بود! هر کسی در این ادعاها شک می‌کرد، کافر شمرده می‌شد.[4]
صالح بن طریف سپس ناپدید شد و وعده داد در دوران حکومت «هفتمین نفر از نسلش» بازخواهد گشت پیش از رفتنش، فرزندش «الیاس بن صالح» را جانشین کرد؛ اما الیاس چندان علاقه‌ای به آیین پدر نداشت، پس از او، نوه‌اش «یونس بن الیاس» به قدرت رسید و برخلاف پدر، با تعصب دینی شدید، هر که را از آیین او سر باز زد، کشت، او حتی برخی از روستاهای «تامسنا» را آتش زد و در محلی به نام «تالوكالات» بیش از هفت هزار نفر را قتل‌عام کرد.[5]
یادآوری تاریخ، هشدار امروز
چه انتظاری از دشمنان دین می‌توان داشت وقتی قدرت به‌دستشان می‌افتد؟ بدعت‌گذاران بسیاری همچون صالح بن طریف، تاریخ امت اسلامی را آلوده‌اند؛ آن هم با سوءاستفاده از جهل توده‌ها و غفلت خواص، اینان همان درهایی هستند که دشمنان اسلام از آن وارد می‌شوند و چون تسلط یافتند، عزت و کرامت ملت را پایمال می‌کنند.
چنانکه خداوند متعال فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ، بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ، وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ، إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ [سوره مائده: ۵۱] ترجمه: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! یهود و نصارا را دوست و یاور خود مگیرید، آنان خود دوستدار یکدیگرند و هرکس از شما با آن‌ها دوستی کند، بی‌تردید از آنان خواهد بود. و همانا خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند»
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] الناصري، الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصى، ج ۱، ص ۱۵۰، دار الكتاب، ۱۹۹۷م.
[2] ابن عذاری، البيان المغرب، ج ۴، ص ۱۰.
[3] ابن ابی زرع، روض القرطاس، ص ۸۲.
[4] . ابن ابی زرع، روض القرطاس، ص ۸۲ – ۸۴.
[5] . الناصري، الاستقصا، ج ۲، ص ۱۶.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version