لیبرالیزم از موضوعات مشهوری است که مفهوم آن برای بسیاری از افراد مجهول مانده است؛ حتی آنهایی که تصور میکنند لیبرالیزم را خوب درک کردهاند، یا از آن اطلاع کمتری دارند یا درک غلطی از آن دارند. بسیاری از سیاستمداران مخالفان خود را به اتهام لیبرال نبودن تحقیر میکنند و خود را به عنوان لیبرال معرفی میکنند؛ اما در واقع موضوع لیبرالیزم را فقط به عنوان برچسب (شعار و تشریفات) به کار میبرند.
لیبرالیزم موضوعی است که بخش اعظم مباحث علوم اجتماعی و انسانی و مسائل فرهنگی را تحت چتر خود قرار میدهد و این اندیشه با آثار «جان لاک» تولد یافت و در قرون ۱۸ و ۱۹ به مرحله تکامل رسید، کلمه لیبرالیزم که یک واژه اسپانیایی است، در قرن ۱۹ به تاریخ تفکر اجتماعی وارد شد، این واژه برای اولین بار توسط «آدام اسمیت» با عنوان «واردات و صادرات لیبرال» به کار رفت. از دانشمندان بزرگی که به موضوع لیبرالیزم پرداختهاند، میتوان از جان لاک، دیوید هیوم، آدام اسمیت، جان استوارت میل، اسپنسر و فردریک باستیا نام برد.
با گسترش ایدئولوژی سوسیالیزم و فاشیزم در نیمه اول قرن ۲۰، از اهمیت لیبرالیزم کاسته شد. در سال ۱۹۴۷ میلادی، ۳۹ اندیشمند به دعوت «هایک» در قصبه مونت پلرین سوئیس جمع شدند. اندیشمندان بزرگی چون پوپر، پولانی، فریدمن و روپک نیز در اجتماع مذکور حضور پیدا کردند، آنان نگرانیهای خود را در مورد پارهای از ارزشهایی که در حال از بین رفتن بودند، مطرح ساختند، چرا که از یک طرف، ایدئولوژیهای جدید (سوسیالیزم و فاشیزم) ارزشهای مذکور را تهدید کرده و بخش عمدهای از جوانان را طرفدار خود کرده بود و از طرف دیگر اعتقاد به مالکیت خصوصی و تجارت آزاد که از ضرورتهای جوامع آزاد میباشد، ضعیفتر شده بود، روشنفکران مذکور به اصول اندیشههای خود با توجه به مقتضیات زمان نظم جدیدی بخشیده و مصمم به تقویت آنها در عرصههای فکری شدند.
قابل یادآوری است که لیبرالیزم به عنوان یک جنبش سیاسی در چهار سدهی اخیر سیطره داشته است، گرچه واژه لیبرالیزم به عنوان ارجاع به این مکتب تا سدهی نوزدهم رسمیت نیافته بود. شاید اولین دولت مدرنی که بر پایه اصول لیبرالی بنیان نهاده شد، ایالات متحده آمریکا بود که در اعلامیه استقلال خود اعلام کرد: تمام انسانها برابر آفریده شدهاند و توسط خالقشان از یک سری حقوق بهرهمند شدهاند، از جمله این حقوق: زندگی، آزادی و پیگیری سعادت و خوشبختی است که یادآور این عبارات جان لاک است که از اهمیت بالایی در نظریههای وی برخوردار بودند: زندگی، آزادی و مالکیت.
چند سال بعد، این بار انقلاب فرانسه بود که بر میراث اشرافیگری این کشور با شعار آزادی، برابری و برادری غلبه کرد و تبدیل به اولین کشور در تاریخ شد که حق رأی فراگیر برای همه مردان قائل شد.[1]
اعلامیه حقوق مردم و شهروندان اولین بار در فرانسه در سال ۱۷۸۹ تدوین شد و بعدها تبدیل به سندی بنیادین هم برای لیبرالیزم و هم برای حقوق بشر شد.[2]
جعل حقایق
زندگی دنیا جز با مادیات و زندگی آخرت جز با عقیده و عبادت، سامان نمییابد، همانطور که ماده را به صورت طلا و نقره و پول جعل میکنند و در ظاهر چنان به اصلش شبیه میسازند که اگر پولشناسان و جواهرشناسان ماهر نبودند، زندگی مردم رو به ویرانی میرفت، عقاید و افکار و اخلاق نیز به همین صورت است، شاید شخصی چنان برای خود ثروت (جعلی) جمعآوری کند که مردم او را از بزرگان و ثروتمندان بدانند؛ اما با بیان تقلبی بودن آنچه دارد، ورشکست میشود.
سختترین وضعیت برای نفس بشری، ادامه دادن به کار یا روش جعلی است، چرا که درون انسان تغییر و تحول از حالی به حال دیگر را به سختی و مشقت میپذیرد و بلکه در برابر تغییر تکبر و عناد میورزد، مگر درون پاک و هوشیار که کمیاب است.
نفس انسان اگر بر خطا خو گیرد و مدتی طولانی بر این حال بماند، سخت و غیر منعطف میشود آنقدر که در برابر تحول سختتر از سنگ میگردد، چنانکه الله تعالی درباره بنیاسرائیل میفرماید: “فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ” ترجمه: «پس (زمانه و عمر و) انتظار بر آنان به درازا کشید و دلهایشان سخت شد و بسیاری از آنان فاسقند.»[3]
و آنکه دلش سخت شود حق را به یاد نمیآورد؛ مگر وقتی که وعید را به چشم ببیند: “فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا” ترجمه: «پس به (سزای) آنکه دیدار این روزتان را از یاد بردید عذاب را بچشید.»[4]
همانطور که صفات حرص و طمع و بخل در مورد مال وجود دارد، در مورد عقیده و فکر نیز مصداق دارند و عقل زیر سایهی طمع به قتلگاه خود میرود. الله تعالی دربارهی رسوخ بخل در نفس بشری می فرماید: “وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَ” «و بخل در نفوس حضور دارد.»[5]
ابن جریر طبری از حضرت علی رضي الله عنه، از حضرت ابن عباس رضی الله عنهما روایت کرده که گفت: «شح یعنی خواستن چیزی که به آن حرص داشته باشد.»[6]
نگاه مادی به زندگی همان آبی است که حرص و طمع را رشد میدهد، به همین دلیل است که الله متعال هرگاه در کتاب خود سخن از حقوق مردم بر یکدیگر به میان میآورد، بسیاری اوقات پس از آن به عبادت امر میفرماید؛ زیرا عبادت باعث یادآوری دنیای دیگر و خالقی میشود که انسان را برای عفو و گذشت گرامی میدارد و این باعث توازن میان طبع فطری (بخل) و وحی میگردد و در نتیجه دو کفهی ترازوی زندگی برابر میشود.
الله متعال درباره حقوق زن و شوهر میفرماید: “وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ ﴿۲۳۶﴾ وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلا أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلا تَنسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ الله بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۲۳۷﴾” ترجمه: «و آنان را به طور پسندیده بهرهمند کنید، توانگر به اندازهی توانایی خود و تنگدست به اندازهی (وسع) خود؛ این کار شایستهی نیکوکاران است و اگر پیش از آنکه با آنان نزدیکی کنید طلاقشان دادید، در حالی که برای آنان مهریهای معین کردهاید، پس نصف آنچه را تعیین نمودهاید به آنان بدهید، مگر آنکه خود ببخشند یا کسی که پیوند نکاح به دست اوست ببخشد و گذشت کردن شما به تقوا نزدیکتر است و در میان یکدیگر بزرگواری را فراموش نکنید؛ زیرا الله به آنچه میکنید بیناست.»[7]
این همان چیزی است که اندیشههای مادی مانند لیبرالیزم و غیره به آن اعتراف نمیکنند؛ اندیشههایی که [در مورد حقوق] با محاسبه و مطالبه آغاز و با آن به پایان میرسند.
[1] ـEmil J. Kirchner, Liberal Parties in Western Europe, “Liberal parties were among the first political parties to form, and their long-serving and influential records, as participants in parliaments and governments, raise important questions… “, Cambridge University Press, ۱۹۸۸, ISBN ۹۷۸-۰-۵۲۱-۳۲۳۹۴-۹.
[2] ـ . Budziszewski, The nearest coast of darkness: a vindication of the politics of virtues, Cornell University Press, ۱۹۸۸ .