نویسنده: مفتی عبیدالله نورزهی

بحران‌های لیبرالیزم در جهان معاصر

بخش پنجم

عقل لیبرال
عقل لیبرال آنچه را خود انجام می‌دهد درک می‌کند؛ اما غالباً از درک کارهای دیگران عاجز است و بنابر همین می‌خواهد اندیشه و اعتقادش صرفاً بر اساس آنچه خود می‌گوید و انجام می‌دهد مورد حکم و کنکاش قرار گیرد؛ اما اعتقاد و درستی کار دیگران تا وقتی که خودش نگوید و انجامش ندهد به او ربطی ندارد که این جهل در اصول اندیشه‌ها و عقاید است و این بزرگترین مانعی است که میان آنان و فهم بنیان‌هایشان قرار دارد؛ بنیان‌هایی که تحت آن مجموعه‌ای از کارها و سخنان و عقاید قرار دارد، آنچه از دیگران صحیح می‌داند به یک اساس برمی‌گردد؛ همان بنیانی که کارها و سخنان خودشان را صحیح قرار داده است.
صحیح و فاسد و قوی و ضعیف اندیشه‌ها را نمی‌توان تشخیص داد، مگر با مقایسه‌ی آن‌ها با یکدیگر، چرا که معانی با مقارنه و مقایسه شناخته می‌شوند، از عجایب سنت‌های جهانی پروردگار این است که اگر دو چیز همانند به یکدیگر کوبیده شوند هر دو شکسته می‌شوند، مانند کوبیدن دو شیشه و دو سنگ همسان؛ اما اگر استحکام یا شکل آن دو متفاوت باشد آنچه ضعیف‌تر است شکسته می‌شود و قوی‌تر باقی می‌ماند؛ عقاید و اندیشه‌ها نیز چنین است.
بر این اساس، اندیشه‌ی «لیبرال» ضد قاعده‌سازی و اصول‌سازی است، نتیجه‌ی این رویکرد این است که هیچ نویسنده یا نظریه‌پرداز مقدس و بزرگی نزد آنان وجود ندارد که از چارچوب نظریه‌اش خارج نشوند، آنچه وجود دارد، عقل فرد است و کارها و گفته‌ها حول محور آن می‌چرخد، همین باعث شده که بسیاری از مردم، لیبرالیزم را درک نکنند و در تفسیر آن به اشتباه بیفتند یا تنها به دنبال یک شکل از اشکال «لیبرالیزم» بروند و دیگر شکل‌های آن را نادیده بگیرند.
این تزلزل مانعی است که باعث می‌شود لیبرال‌ها از شناخت معیار درست و خطا ناتوان بمانند و شهوات، شبهات، خواسته‌ها و منافع شخصی و ملی‌شان، آنان را به هر سو ببرد؛ حتی برخی از آنان اصول جامع این اندیشه که همه اجزایش تحت آن می‌گنجد را نمی‌دانند، چرا که به هیچ چیزی معتقد نمی‌شوند؛ مگر با عقل خاص خود و مسئله‌ی خارج از عقل گوینده‌اش، هر کس که باشد، برایشان اهمیتی ندارد و بلکه باطل است. آنان معتقد به رهایی از هر امر مقدسی هستند که صورت امر و نهی به خود گیرد، ولو خفیف، تا جایی که برخی از آنان از آغاز سخن با «بسم الله الرحمن الرحیم» در کتاب‌ها و نامه‌ها ابا دارند تا به زعم خود از کنترل امر مقدس بیرون آیند؛ بنابراین، نام صحیح و مطابق لیبرالیزم همانی است که در قرآن آمده یعنی: «سُدَویزم» (بی‌هدف‌گرایی ــ رهاشدگی) چنانکه می‌فرماید: “أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى” «آیا انسان گمان می‌کند که بی‌هدف رها می‌شود؟».[1]
امام شافعی رحمه الله می­گوید: «عالمان به قرآن تا جایی که من می­دانم در این باره اختلافی ندارند که «سُدی» کسی است که امر و نهی نمی­شود». مانند این را بیهقی از مجاهد بن جبر نقل کرده است.[2]
چرا که آنان آزادی از هرگونه امر و هر امر کننده‌ای را اصل خود قرار داده‌اند و جاهایی که نمی‌شود انکار کرد را تأویل می‌کنند یا از محتوا تهی ساخته و ثمره‌اش را الغا می‌کنند.
مردم غالباً به چیزی جز محقق ساختن اهداف شخصی خود فکر نمی‌کنند و به دیگر قضایایی که مردم زیر چتر «لیبرالیزم» خواهانش هستند توجهی نشان نمی‌دهند؛ زیرا عموم مردم اهل عمل هستند نه اهل نظریه‌پردازی و اندیشه، اوج چیزی که هر یک از آنان می‌خواهد، محقق شدن خواسته‌اش، اشباع غریزه و بازگشت حق زیر پا گذاشته شده‌اش است، در این هنگام نمی‌توانند با فهم مجموع نتایج، «لیبرالیزم» به اصول آن پی ببرند؛ بلکه تنها هر کس نیاز خود را (با تکیه بر لیبرالیزم) مطالبه می‌کند و می‌گیرد. این به یکی از فلسفه‌های منطق لیبرال برمی‌گردد که «تحلیل مادی عقلی امور، آزادی، مساوات و خوددوستی» است و نمی‌توان عقاید و اندیشه‌ها را فهمید مگر با فهم همه مبانی و نتایج آن که از همین مبادی ترکیب یافته است.
بسیاری اوقات انسان نیاز خود را می‌داند و همینطور مبانی و اصولی که باعث شد نیازش را محقق گرداند و در نتیجه برای این اصل و این اندیشه که او را برای رسیدن به نیازش یاری رسانده شاد می‌شود و از آن طرف‌داری می‌کند؛ اما از این غافل می‌ماند که شناخت مبانی و قواعد یک اندیشه صرفاً از طریق مصلحت یک فرد به دست نمی‌آید، اگر چنین بود، همه سیستم‌ها و قوانین و اصول قضایی در جهان و در همه‌ی قرون بر اساس مصلحت فرد تشکیل شده‌اند، ولی این چه از منظر عقل و چه از نگاه شرع، برای مشروعیت آن کافی نیست.
فطرت انسان مصلحت شخصی او را بزرگ می‌بیند و این مصلحت شخصی از دو حالت خارج نیست:
نخست: بازگرداندن نعمتی که چه به حق و چه به ناحق از وی سلب شده، مانند سلب مال یا سلب آزادی عمل (گفتار یا کردار).
دوم: به دست آوردن نعمتی جدید، مانند مال و فرزند و دیگر دستاوردها، بیشترین موردی که دل انسان را به خود مشغول می‌سازد و بر وی تأثیر می‌گذارد، همین نوع اول است. در مورد هر کسی که نعمت سلب شده‌اش را به وی بازگرداند، در دل احساس منت می‌کند، اگرچه از راه باطل باشد، همینطور اندیشه‌ها و سیستم‌هایی که منادی این بازگرداندن هستند، قلب انسان را با خود همراه می‌سازند و هنگام شنیدن چنین دعوت‌هایی جز دینار سلب شده و صدای گرفته شده خود به چیزی نمی‌اندیشد، دیده‌ام که انسان کسی را که دینار سلب شده از راه ظلم و اجبارش را به وی باز گرداند بیشتر از کسی دوست دارد که چند برابرش را به او هدیه دهد. اگر شخصی یک میلیون دینار داشته باشد و صد هزارش را از وی به زور بگیرند، دل و ذهنش بیش از حفظ استفاده از نهصد هزار باقی مانده به صد هزار سلب شده مشغول می‌شود؛ زیرا غریزه انسان بیشتر از نعمت‌ها به مصیبت‌ها می‌پردازد. برای همین الله متعال در قرآن وی را «کَنود» نامیده است. ابن جریر از حسن بصری نقل کرده که دربارۀ آیه “إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودُ” گفت: «بسیار پروردگارش را سرزنش می‌کند، مصیبت‌ها را می‌شمارد و نعمت‌ها را از یاد می‌برد.»[3]
به همین سبب اندیشه­‌هایی که به نعمت‌­های سلب شده می­‌پردازد و درباره‌ی آن سخن می‌­گوید در ذهن مردم به شکلی غیر متوازن پذیرفته می‌­شود و باعث نوعی سرمستی و ناآگاهی و بی­‌دقتی و عجله در فهم آنان می‌­شود: “خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ” ترجمه: «انسان از عجله آفریده شده؛ به زودی آیاتم را به شما نشان می‌­دهم، پس (عذاب را) به شتاب از من نخواهید.»[4]
انسان دوست ندارد که چیزی از وی گرفته شود و اگر چنین شود توازن خود را از دست می‌دهد، مثلاً شاید یک انسان به اختیار خود بیش از یک یا دو ساعت در روز حرف نزند؛ اما اگر حرف زدن او را محدود کنند که بیش از یک ساعت در روز سخن نگوید، این برایش از سخن نگفتن اختیاری چند سال هم دشوارتر خواهد بود.
اساس شکل‌گیری «لیبرالیزم» بازگرداندن همه‌ی انواع غرایز سلب‌شده است؛ چه این غریزه درست باشد یا نادرست، صحیح باشد یا منحرف؛ در نتیجه، لیبرالیزم از همه جهات با غریزه و از برخی جهات با اندیشه در توافق است، اندیشه‌ها بر حسب موافقت خود با غرایز و تأمین نیازهای آن در طول دوران‌ها شکل می‌گیرند، چه رسد به اینکه حکومت‌هایی قدرتمند پشتیبان یک اندیشه باشند و هرچه در توان دارند را از طریق ترغیب و تهدید برای نشر آن هزینه کنند، چیزی که در مورد «لیبرالیزم» صدق می‌کند.
لیبرالیزم یکی از اندیشه‌هایی است که بدون هیچ چارچوبی شکل گرفته و نویسندگان و نظریه‌پردازان وابسته به آن بی‌هوده سعی می‌کنند برایش چارچوبی قرار دهند. این اندیشه همچنان در حال حرکت است و مرزی ندارد جز پایان غریزه و تسلیم در برابر وسوسه نفس. برای همین است که خالق متعال چارچوب‌هایی برای نفس انسان قرار داده که باعث صلاح دین و دنیای اوست و پیامبرانی فرستاده تا عقل‌های شاد و منحرف را هدایت کنند.
نفس هر انسانی خواهان محقق شدن خواسته‌ها و غرایز و نیازهای اوست؛ اما موانعی از عقل و فطرت و دین جامعه در برابر او قرار دارد، اساس لیبرالیزم از بین بردن این موانع است.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] ـ سوره قیامة،  آیه: ۱۳۶.
[2] ـ السنن الکبری،  ج ۱،  ص ۱۱۳،  چاپ المعارف هند.
[3] ـ تفسیر ابن جریر طبری،  ج ۲۴،  ص ۵۶۷.
[4] ـ سوره أنبیاء،  آیه: ۳۷.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version