نویسنده: مفتی عبیدالله نورزهی

بحران‌های لیبرالیزم در جهان معاصر

بخش سوم

تندروی و بی‌بندوباری
بسیاری از مردم از ترس افتادن در دام تندروی یا بی‌بندوباری، از بسیاری از اندیشه‌ها، عقاید، گفتار و کردار پرهیز می‌کنند، در حالی که تعریف این دو واژه در عقل انسانی مرز مشخصی ندارد، ممکن است شخصی به زشت‌ترین اعمال مانند لواط و لختی مبادرت ورزد و خود را بی‌بندوبار نداند و دیگری تمامی کارهای پاکیزه مانند ازدواج و خوردن گوشت حلال را بر خود حرام کند و این را تندروی نپندارد؛ بنابراین، تنها زمانی می‌توان ارزش کامل موجودات را شناخت که عقل، توانایی شناسایی داشته باشد و از دیگر عوامل تأثیرگذار مستقل باشد. بسیاری از کسانی که اندیشه‌ها و عقاید را نقد و بررسی می‌کنند، نتایج ارزیابی خود از اشخاص و عقاید را تحت تأثیر عوامل آشکار یا پنهانی قرار می‌دهند که ممکن است قوی یا ضعیف باشد؛ زیرا هر کس هنگام بیان یا نوشتن درباره موضوعی، افراد، رویدادها، منافع و مضراتی را در نظر دارد که قلبش روزگاری به آن‌ها مشغول بوده است و همین یادآوری‌ها به طور ناخودآگاه بر زبان و قلم او تأثیر می‌گذارد، دلیل تغییر نظر بسیاری از نویسندگان و سخنرانان در ارزیابی‌هایشان همین است و هر آنچه که بر ذهن انسان می‌گذرد، هرچند سریع مانند پلک زدن باشد، بر تصمیمات او تأثیر می‌گذارد، به همین دلیل است که پیامبرﷺ در هنگام قضاوت و حکم، از خداوند می‌خواهد که او را به خودش واگذار نکند: “اللَّهمَّ لا تكلني إلى نفسي طرفة عين” «خدایا، مرا لحظه‌ای به خودم واگذار نکن.» [1] و در بیان اثر نفس بر شناخت حقایق می­فرماید: “إِنَّكَ إِنْ تَكِلْني إلى نفسي تُقَربني إلى الشَّرِّ وتُباعِدْني من الخیر” «چرا که اگر مرا به خودم واگذاری به شر نزدیکم ساخته‌ای و از خیر دورم کرده‌ای.»[2]
افراد عاقل که به قوانین منطق و عقل آگاه هستند، وقتی می‌خواهند بر دیگران تأثیر بگذارند، اطلاعات را به گونه‌ای ارائه می‌دهند که حواس و درک مخاطبان را کاملاً در بر می‌گیرد، در نتیجه، اندیشه‌ای که مورد نظر است در ذهن آن‌ها جای می‌گیرد و حقایق مخالف، هرچقدر هم که محکم و استوار باشند، در برابر این اندیشه‌ی جدید محاصره می‌شوند، کسی که در این ارائه توانمندتر باشد، تأثیر بیشتری دارد، حتی اگر پیام او بر باطل استوار باشد، همانطور که گفته شده است: «زیاده‌روی در مشاهده‌ی باطل، نور حق را از دل می‌زداید». به همین دلیل است که حاکمان و پادشاهان، هنگامی که قصد فساد دارند، می‌توانند آن را به شکل خیر، تمدن، اخلاق و پیشرفت جلوه‌گر سازند و برای این کار، کافی است که از رسانه‌ها بهره ببرند.
نهایت خردمندی آن است که انسان عقل خود را در دست بگیرد و دنبال رهبری دیگری نگردد؛ بنابراین، اگر کسی بخواهد با ارائه‌ی مکرر باطل بر عقل فرد تأثیر بگذارد، فرد باید با همان میزان بی‌توجهی پاسخ دهد تا اندیشه به حجم واقعی خود (قبل از بزرگ‌نمایی) بازگردد؛ زیرا کسی که امروز مالک قلب خود است، فردا ممکن است صاحب آن نباشد و این یک رویکرد عاقلانه است که تنها خردمندترین افراد و خواص به آن پی می‌برند.
بسیاری از سخنان باطلی که مردم تکرار می‌کنند در واقع سخن یک نفر است و دیگران آن را از روی ترس، امید، دوستی به گوینده یا کینه به مخالف او تکرار می‌کنند، بسیار نادر است کسانی که سخنی را به خاطر خود آن سخن بیان می‌کنند، هرچند همه ادعای چنین کاری را دارند، تنها دانشمندی عاقل است که این تفاوت‌ها را تشخیص می‌دهد و تعداد زیادی از گویندگان نمی‌توانند او را فریب دهند.
تمام کسانی که بر مردم قدرت و نفوذ دارند، مانند رهبران، پادشاهان و ثروتمندان، می‌توانند برای یک اندیشه طرفداران بسیاری دست و پا کنند، حتی اگر آن اندیشه به شدت اشتباه باشد و ما مشاهده می‌کنیم که در هر کشوری، اندیشه‌ای که بزرگان آن می‌خواهند رواج پیدا می‌کند و بیشتر مردم تنها پیروانی بیش نیستند.
شناخت صحیح ارزش موجودات و تمییز آنان از یکدیگر تنها زمانی امکان‌پذیر است که سه عنصر اساسی از تأثیر هرگونه عامل خارجی محفوظ بمانند:
اول: سلامت بصیرت که باید از هرگونه اختلال غیرطبیعی دور باشد، مانند بدنی که به تب دچار شده و قدرت تشخیص درست سرما و گرما را از دست داده است، در این مثال، مشکل از بدن است نه از هوا، کسی که در کنار آتش گرم نشسته، حتی اگر همگان سرمای هوا را تأیید کنند، تشخیص درستی نخواهد داشت و برعکس، هر دو نفر تحت تأثیر شرایط خاص خود هستند در حالی که هوا بی‌تغییر است. عوامل تأثیرگذار بر عقل انسان، مانند بیماری‌ها و سایر علل، بسیار فراتر از عوامل تأثیرگذار بر بدن هستند، چرا که تأثیرات ذهنی مانند چشم برهم زدنی سریع و مداوم بر ذهن انسان وارد می‌شوند و به نظر بی‌پایان هستند، اکثر این تأثیرات مکرر هستند و برخی از آن‌ها نسبت به تأثیرات جسمی، مانند موی سفید بر بدن یک گاو سیاه، کوچک به نظر می‌رسند. اغلب اوقات، قضاوت عقل تحت تأثیر علل و بیماری‌های آن قرار می‌گیرد؛ به عنوان مثال، کسی که با بصیرت و درک خود در محیطی بی‌بندوبار و مفرط در گناه زندگی کرده، بدون شک اعتدال را تندروی و افراط خواهد دانست و برعکس، به همان اندازه که این فرد به سمت راست منحرف شده باشد، در توصیف میانه‌روی نیز به همان اندازه دچار اجحاف می‌شود و خود را دارای دقت و درایت و ترازوی عادل می‌پندارد، او ممکن است حقیقت را بگوید؛ اما ترازو باید بر روی سطحی صاف قرار گیرد تا بتواند نتیجه‌ای عادلانه در مورد وزن اشیاء ارائه دهد، چرا که میل و انحراف سطح می‌تواند بر دقت ترازو تأثیر بگزارد، حال آنکه ترازو همان ترازو است و موزون همان موزون.
دوم: سلامت مبنایی که برای شناخت ارزش‌ها و مقادیر اشیاء، از معارف گرفته تا سایر موضوعات، به آن تکیه می‌شود ضروری است کسی که معیار شناختش بر دین استوار است، به نصوص و وحی الهی بازمی‌گردد که مرجع و محکمه‌ی قاطعیت دارد؛ اما کسی که ارزش‌گذاری‌های خود را بر پایه‌ی ذوق شخصی، سلیقه و رأی بدون دلیل استوار می‌کند، همچون کسی است که طلا و نقره را تنها بر اساس رنگ و درخشش تشخیص دهد و دیگر معیارها را نادیده بگیرد، که این خود نقصی در اساس سنجش است.
بسیاری از مردم برای تشخیص مواضع افراط و تفریط در دین، به ذوق، حس و نظر اکثریت متوسل می‌شوند. این معیارها هرچند در جای خود معتبراند؛ اما برای سنجش موضوعی به کار رفته‌اند که برای آن ساخته نشده‌اند، ذوق و سلیقه می‌توانند معیارهایی برای انتخاب لباس، نوشیدنی، غذا، خانه و وسیله نقلیه باشند، همچنین حس و تأیید اکثریت می‌توانند در مواردی خاص کاربرد داشته باشند؛ اما وقتی این ترازوهای واقعی به درستی به کار گرفته نشوند، می‌توانند به انحراف کشیده شوند. خداوند متعال توصیف این وضعیت را در قرآن کریم اینگونه بیان می‌کند: “لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ” ترجمه: «آنان دل‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند و چشم‌هایی دارند که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند، آنان همچون چهارپایان‌اند، بلکه گمراه‌تر؛ آنان همان بی‌خبران‌اند.»[3]
در این آیه، وجود قلب، چشم و گوش برای افراد تأیید شده است، چرا که این‌ها حقایق غیرقابل انکاری هستند. با این حال، قدرت فهم، دیدن و شنیدن از آن‌ها سلب شده چون به نتایج نادرستی رسیده‌اند، در حالی که توانایی دستیابی به نتایج صحیح را داشته‌اند؛ بنابراین، وجود یا عدم وجودشان تفاوتی نمی‌کند. کسی که ترازو دارد اما نمی‌تواند وزن حقیقی را مشخص کند، با کسی که بدون ترازو تنها بر اساس حدس و گمان وزنی را اعلام می‌کند، فرقی ندارد. در واقع، ممکن است اولی بیشتر مستحق نکوهش باشد؛ زیرا او ابزار رسیدن به حقیقت را در اختیار داشته ولی از آن به درستی استفاده نکرده و به نتیجه‌ی صحیح نرسیده است: “أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ” ترجمه: «آنان مانند چهارپایان‌اند، بلکه گمراه‌تر؛ آنان همان بی‌خبران‌اند.» [4]
سوم: سلامت اطلاعات از جهل حیاتی است؛ زیرا ناآگاهی در یک زمینه می‌تواند بر درک ما در زمینه‌های دیگر تأثیر بگذارد، کسی که می‌خواهد راه میانه را بیابد، باید همچنین راه‌های افراط و تفریط را نیز بشناسد تا بداند مسیری که در پیش گرفته، واقعاً میانه است، ما سه مسیر داریم: افراط، تفریط و میانه‌روی.
 ناآگاهی نسبت به هر یک از این سه مسیر می‌تواند درک ما را نسبت به دیگری مختل کند، اگر فقط دو مسیر را بشناسیم، مثلاً میانه‌روی و تفریط، ممکن است میانه‌روی را به اشتباه افراط تلقی کنیم و اگر فقط افراط و میانه‌روی را بشناسیم، ممکن است میانه‌روی را به اشتباه تفریط بدانیم؛ پس ضروری است که هنگام قضاوت در مورد هر مسیری، تفکر و عقل را با دقت و اندیشه‌ورزی به کار گیریم، همانطور که خداوند متعال دستور داده است، برای رسیدن به نتیجه‌ای صحیح و دقیق در مورد شرایط دیگران و مقایسه‌ی آن با وضعیت خودمان، باید خود و قدم‌هایمان را به زحمت بیندازیم تا به قضاوتی عادلانه دست یابیم، الله متعال می‌فرماید: “أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ” ترجمه: «آیا در زمین نگشته‌اند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بوده است؟ آنان به مراتب بیشتر و قوی‌تر بودند و آثار بیشتری در زمین داشتند؛ اما آنچه کسب می‌کردند به کارشان نیامد.» [5]
و می‌فرماید: “أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ” ترجمه: «آیا در زمین نگشته‌اند تا دل‌هایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوش‌هایی که با آن بشنوند؟ چرا که چشم‌ها کور نمی‌شوند، بلکه دل‌هایی که در سینه‌ها هستند کور می‌شوند.» [6]
و می‌فرماید: “قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ” ترجمه: «بگو در زمین بگردید و بنگرید که چگونه خلقت را آغاز کرده است، سپس خداوند پیدایش بازپسین را به وجود می‌آورد، بی‌تردید خداوند بر هر چیزی توانایی دارد».[7]
و می‌­فرماید: “قُلْ سِيرُوا فِي الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ” ترجمه: «بگو در زمین بگردید آنگاه بنگرید که عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بوده است.»[8]
چه بسیار است که انسان به سبب جهل نسبت به حالاتی دیگر، درباره یک حال دچار خطا می‌شود، در صورتی که اگر اندیشه کرده بود و بر آن اطلاع یافته بود، حکمش نیز دچار تغییر می‌شد؛ اما توجه به فرجام کار و نتیجه‌گیری زودهنگام و عجله باعث شده از دقت در مورد «سرآغازهای تأثیرگذار در نتیجه» غفلت کند، سرآغازهایی که نیاز به تأمل دارد.
مشرکان نیز هنگامی که بدون دلیل ملائکه [العیاذ بالله]  را دختران الله متعال  دانستند، خداوند آنان را به سمتی دیگر ارجاع داد که اگر تأمل می‌کردند، چنین نمی‌گفتند. آن اینکه: چطور برای خود دختر نمی‌پسندند و آنان را از روی شرم و حیا زنده به گور می‌کنند و سپس همین مسئله را برای خداوند می‌پسندند؟!
الله متعال می‌فرماید: “فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ ﴿۱۴۹﴾ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ ﴿۱۵۰﴾ أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ ﴿۱۵۱﴾ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ﴿۱۵۲﴾ أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ ﴿۱۵۳﴾ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴿۱۵۴﴾” ترجمه: «پس از آنان جویا شو آیا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟ یا فرشتگان را مادینه آفریدیم و آنان شاهد بودند؟ هشدار که اینان از دروغ پردازی خود قطعاً خواهند گفت (که) الله فرزند آورده در حالی که آن‌ها قطعاً دروغ‌گواند. آیا (الله) دختران را بر پسران برگزیده؟ شما را چه شده؟ چگونه داوری می‌کنید؟»[9]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] ـ مستردک حاکم،  ج ۱،  ص ۷۳۰.
[2] ـ مسند امام احمد،  ۳۲۷،  دارالرسالة.
[3] ـ سوره اعراف،  آیه: ۱۷۹.
[4] ـ سوره اعراف،  آیه: ۱۷۹.
[5] ـ سوره غافر،  آیه: ۸۲.
[6] ـ سوره حج،  آیه: ۴۶.
[7] ـ سوره عنکبوت،  آیه: ۲۰ .
[8] ـ سوره انعام،  آیه: ۱۱.
[9] ـ سوره صافات،  آیه: ۱۴۹ ـ ۱۵۴.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version