چنانکه گذشت بانیان دارالعلوم دیوبند از نظر اعتقادی و کلامی پیرو امام ابوالحسن اشعری و امام ابومنصور ماتریدی رحمهماالله بودند. امام ابوالحسن علی بن اسماعيل الاشعری رحمهالله از اعقاب حضرت ابوموسی اشعری رحمهالله سال ۲٦٠ هجری در بصره متولد شد و حدود سال ۳۳۰ هجری در بغداد از دنیا رفت. ایشان در محیطی به دنیا آمد که هیاهوی عقلگرایی معتزله آنرا فرا گرفته بود. مذهب اعتزال که تفاسیر مختلفی از نامگذاری آن بیان نمودهاند، در ابتدا کوششی برای تبیین دین اسلام و اصول اساسی آن از طریق استدلال و تعقل بود؛ ولی پس از ترجمۀ آثار طبیعیون و فلاسفۀ یونان، معتزله سعی نمودند تا روشهای فلسفۀ یونانی را بر اصول اسلام، اعمال و ساحت دین و فلسفه را یکی کنند که این امر باعث شد تا برخی از اعتقادات اسلامی را انکار و بعضی دیگر را با توجیه عقلی از مفهوم اصلیاش منحرف سازند؛ اما چنین وضعی نمیتوانست دوام یابد و از آنجایی که اسلام یک دین جهانی و زنده بود و میبایست خود را با احوال و اوضاع جدید فکری وفق میداد و باید کسانی از میان مسلمانان بر میخواستند تا به ضرورت احیای اسلام بر بنیادی مستحکم از طریق اقامۀ دلایل عقلی برای عقاید و زدودن همۀ عناصر غیر اسلامی از ساحت دین، به دفاع در مقابل حملات داخلی و خارجی بپردازند که آغازگر این نهضت، امام ابوالحسن اشعری بود.
ایشان در جوانی به معتزله پیوست و به شاگردی ابوعلی جبایی درآمد و حتی عهدهدار مناظرههای اعتقادی استادش گشت، او پس از آنکه نسبت به آرای فقیهان و محدثان اشتیاق نشان داد، مدتها به بررسی ادلۀ دو مذهب فکری مشغول شد و سرانجام پس از ارزیابی و سنجش فراوان، بر منبر مسجد جامع بصره اعلام کرد که از معتزله و عقایدش دست کشیده و از این به بعد به مقابله با جریان اعتزال خواهد پرداخت.
امام ابومنصور ماتریدی رحمهالله
تقریباً در همان زمان که امام ابوالحسن اشعری در عراق عقاید کلامی را طبق عقاید سُنَّت و حدیث تدوین و تحلیل میکرد. ابو منصور محمّدبن محمد محمود ماتريدی سمرقندی ۳۳۳هـ.ق در ماوراءالنهر به فعالیت و تبلیغ مسایل کلامی میپرداخت. ایشان در فقه و اصول پیرو امام ابوحنیفه رحمهالله بود. از زندگانی وی اطلاع زیادی در دست نیست، احتمالا در دوران خلافت متوکل خلیفۀ عباسی که مخالف معتزله و حامی اهلسنت و حدیث بود، به دنیا آمده و در عصر فرمانروایی سامانیان رشد یافته است، او تحت سرپرستی چهار تن از دانشمندان برجسته از جمله شیخ ابوبکر احمدبن اسحاق، ابونصر احمدبن عباس معروف به فقیه سمرقندی، نصير بن يحيى بلخی و محمّد بن مقاتل رازی تربیت شد که همۀ اینها از شاگردان امام ابوحنیفه ۱۵۰ هـ.ق بودند.
امام ماتریدی در زمینۀ تفسیر، کلام و اصول آثار بسیاری نگاشته است که مهمترین آنها کتاب تأويلات القرآن، کتاب التوحيد و كتاب المقالات است که صاحبنظران آنها را بسیار ستودهاند. او در کتاب تأويلات القرآن کوشیده تا کلام اهلسنت را به روش عقلی و نقلی اثبات کند و مبنای صحیحی برای آن فراهم کند و در این راه بسیار موفق بوده است، ایشان نخستین متکلمی بود که نظریۀ مآخذ و منابع علم انسان را در یک کتاب کلامی مانند کتاب التوحید مطرح کرد و سعی نمود تا نظام خود را بر یک بنیاد صحیح فلسفی استوار نماید.[1]
وی آثار منسوب به امام ابوحنیفه چون: الفقه الاكبر، الفقه الأوسط و وصیتنامه را مورد توجه قرار داد و عقاید کلامی او را با ادلۀ کلامی و عقلی ثابت کرد. نتایج کار ایشان با نتایج کار ابوالحسن اشعری چندان اختلافی ندارد، بهترین تعبیری که دربارۀ کارهای این دو تن شده این است که امام اشعری، راه میانۀ معتزله و اهل حدیث را برگزید و امام ماتریدی راه میانۀ اشعری و معتزله را برگزید، به پاس خدمات او در اصول عقاید و تنظیم مباحث کلامی به شیوۀ اهل سنت و جماعت، پیروان بعدی مذهب اشعری، ماتریدی را امام الهدى و دافع ضلالت و مُصلح ایمان لقب دادند و به خاطر اینکه وی در مناطق شرقی کشورهای اسلامی پیش از ابوالحسن اشعری به دفاع از اصول عقاید اهل سنت و حدیث در برابر معتزله برخاسته بود و اگرچه عموم مردم در فقه تابع امام ابو حنینه رحمهالله بودند؛ اما در اصول عقاید تابع امام ماتریدی شدند، ولی در جاهای دیگر بسیاری از حنفیان در اصول از اشعری پیروی کردند.[2]
شیخ احمد سرهندی رحمهالله
شیخ احمد بن عبدالاحد سرهندی ١٠٣٤هـ ١٦٢٤م. و شاه ولی الله احمد بن عبدالرحيم ١١٧٦هـ ١٧٦٢م. از دیگر اندیشمندانی بودند که بنیانگذاران دارالعلوم دیوبند تحت تاثیر افکار آنان قرار داشتند.[3]
احمد بن عبد الاحد فاروقی سرهندی در سال ٩٧١هـ/١٥٦٤م. در شهر سرهَند واقع در ایالت پنجاب کنونی هند متولد شد، او از چهار سالگی تحصیلاتش را با حفظ قرآن مجید آغاز کرد و علوم اولیه را نزد پدرش آموخت و سپس در سیالکوت در محضر مولانا عبدالكريم سيالكوتى منطق، فلسفه، علم کلام و اصول فقه را فراگرفت، وی علم حدیث را نزد شیخ یعقوب صیرفی و قاضی بهلول بدخشی خواند و در سن هفده سالگی فارغ التحصیل شد.[4]
پس از به تخت نشستن سلیم با لقب نورالدین محمّد جهانگیر در مکتوبی به شیخ فرید بخاری حامی اصلی جهانگیر مینویسد «امروز که نوید زوال مانع دولت اسلام و بشارت جلوس بادشاه اسلام به گوش خاص و عام رسیده، اهل اسلام برخود لازم دانستند که مُمد و معاون بادشاه باشند و ترویج شریعت و تقویت ملت دلالت نمایند».[5] اورنگزیب عالمگیر نوه جهانگیر که با خاندان شیخ احمد سرهندی ارتباط فکری داشت، تحت تاثیر اندیشههای وی قرار گرفت و به ترویج اندیشۀ اصلاحی وی همت گماشت. شیخ احمد سرهندی وابسته به طریقت نقشبندیه بود، این طریقت به دلیل قابلیتفکری و پرتوی که از هند به دنیای اسلام افکند از برجستهترین سلسلههای صوفیه هند به شمار میآید. سلسلۀ نقشبندیه از آسیای مرکزی نشأت گرفت، بنیانگذاری این فرقه به احمد عطاى يسوى ٥١٠هـ/١١١٦م. نسبت داده شده و توسط بهاءالدین نقشبند رواج پیدا یافته است، عمدهترین اعتقاد این سلسله وحدت شهود است. این وحدت با خدا، جمع و به اتحاد منتهی میگردد که شیخ وحدت در ذات نیست؛ بلکه از طریق فعل ایمان و عشق صورت میگیرد. این نظریه را علاء الدوله سمنانی ٧٣٦هـ/١٣٣٦م. در آسیای مرکزی به کمال رساند و به وسیلۀ احمد سرهندی كاملاً بسط یافت.[6]