
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
سیرت ابو حامد امام محمد غزالی رحمهالله
بخش بیستوششم
تمایل فطری انسان به کمال و تسلط
راز گرایش انسان به ربوبیت
مولانا جلالالدین رومی در بیان حقیقت نفس انسان میگوید:
نفس ما را کمتر از فرعون نیست لیک او را عون و ما را عون نیست
این حقیقت، بیانگر آن است که گرایش به ربوبیت و برتریجویی، در نهاد هر انسانی وجود دارد. عبودیت برای نفس سخت است، اما ربوبیت برایش آسان و دلپذیر. این همان حقیقتی است که در آیۀ «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»[1] بدان اشاره شده است.
کمالگرایی؛ تمایل طبیعی یا میل بیپایان؟
انسان به طور فطری کمال را دوست دارد، اما چون از رسیدن به کمال مطلق عاجز است، این میل در او خاموش نمیشود. او همچنان خواهان کمال است و از آن لذت میبرد، زیرا کمال به خودی خود مطلوب است، نه به عنوان وسیلهای برای هدفی دیگر.
هر موجودی، وجود و کمال خویش را دوست دارد و از نابودی گریزان است. زیرا نابودی را مساوی با از دست رفتن کمال خود میداند. برترین کمال آن است که فرد یکتا باشد و بر همۀ موجودات غلبه کند، یا حداقل بر آنان تسلط داشته باشد. ازاینرو، انسان به طور طبیعی دوست دارد بر دیگران غلبه کند، زیرا این نیز یکی از جلوههای کمال است.
علم؛ وسیلهای برای تسلط بر جهان
موجودات را میتوان از نظر میزان تأثیرپذیری و تسلطپذیری به سه دسته تقسیم کرد:
۱. موجوداتی که تغییرناپذیرند، مانند ذات و صفات الهی؛
۲. موجوداتی که تغییرپذیرند اما فراتر از دسترس بشراند، مانند افلاک، کواکب، و ملکوت؛
۳. موجوداتی که انسان میتواند در آنها تصرف کند، مانند زمین، نباتات، حیوانات، و قلوب انسانها.
وقتی انسان متوجه شد که توان تسلط بر برخی موجودات را ندارد، بهدنبال کسب علم دربارۀ آنها میرود؛ زیرا «علم، خود نوعی تسلط است.» ازاینرو، او به مطالعه دربارۀ خداوند، فرشتگان، آسمانها، و اسرار طبیعت علاقهمند میشود. این میل به دانستن، ناشی از همان حس تسلططلبی و کمالگرایی انسان است.
تسلط بر اجسام و اموال؛ جلوهای از قدرت
انسان بهطور طبیعی دوست دارد بر اجسام مسلط شود و در آنها تصرف کند. این تسلط، خود، بر دو نوع است:
۱. تسلط بر اجسام و اموال: انسان میخواهد بر ثروت، وسایل، و امکاناتی که در اختیار دارد، تسلط داشته باشد؛ حتی اگر از آنها استفاده نکند، باز هم از داشتنشان لذت میبرد، زیرا مالکیت نوعی قدرت است و قدرت یکی از جلوههای کمال است.
۲. تسلط بر قلوب انسانها: ارزشمندترین و مهمترین دارایی در دنیا، قلوب انسانهاست.
انسان میخواهد که دیگران از او فرمان ببرند و تسلیم او باشند، زیرا این نیز شکلی از قدرت و کمال است.
تسخیر قلوب تنها از طریق محبت امکانپذیر است و محبت زمانی ایجاد میشود که فردی در چشم دیگران، دارای کمال باشد.
چرا انسان به جاه و مقام علاقهمند است؟
جاه و مقام به این دلیل مطلوب است که وسیلهای برای تسخیر قلوب و سلطه بر دیگران است. از آنجا که قدرت، کمال محسوب میشود و کمال محبوب است، پس انسان به جاه و مقام علاقهمند میشود.
علم و قدرت، هر دو بینهایتاند و به همین دلیل، هیچگاه انسان از آنها سیر نمیشود. ازاینرو، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: «مَنْهُومانِ لَا يَشْبَعَانِ: مَنْهُومٌ فِي عِلْمٍ لَا يَشْبَعُ، وَمَنْهُومٌ فِي دُنْيَا لَا يَشْبَعُ.»[2] یعنی: «دو حریص هیچگاه سیر نمیشوند: یکی حریص در علم که هرگز سیر نمیشود؛ و دیگری حریص در دنیا که هرگز سیر نمیشود.»
خلاصۀ کلام!
عشق به کمال و میل به تسلط بر دیگران، ریشه در ذات انسان دارد. از همین رو، انسان به مال، قدرت، و جاه علاقهمند است، زیرا همۀ اینها وسیلهای برای رسیدن به کمال بهشمار میروند. این تمایل طبیعی، هرچند در ذات انسان قرار داده شده، اما اگر بهدرستی مهار نشود، میتواند به انحراف و طغیان منجر شود. بنابراین، شناخت این گرایشهای فطری و هدایت آنها در مسیر صحیح، اهمیت بسیاری دارد.[3]
محاسبۀ نفس؛ روشی برای تربیت و اصلاح خود
سخن امام غزالی دربارۀ تربیت نفس و توجه به آخرت:
امام غزالی در بخشهای مهمی از کتاب خود به پند و اندرز، ترغیب و ترهیب میپردازد. او در این بخشها عظمت آخرت، نیاز به ایمان و اعمال صالح، اهمیت اصلاح و تربیت نفس، و ضررهای امراض قلبی و معنوی را با بیانی شیوا میآورد. در اینجا، او همزمان در نقشهای مختلفی ظاهر میشود؛ گاهی خطیب شیرینبیان، گاهی دانشمندی نکتهسنج، و گاهی پزشکی ماهر که بر تمام حالات و ضعفهای مخاطبانش آگاه است. او با مهارت و انصاف، عذرها و توجیهات نفس را بررسی کرده و سپس با استدلالی قوی، پاسخ میدهد. در نهایت، همچون معالجی دلسوز و مربیای مهربان، نسخۀ درمانی مناسب برای اصلاح نفس ارائه میکند.
موعظههای امام غزالی نهتنها تأثیری زودگذر ندارند، بلکه مجموعهای از حکمت و بلاغت هستند. هزاران نفر از کلمات و نصایح او بهره برده و مسیر اصلاح و انقلاب درونی را پیمودهاند. در بخش چهارم و پایانی کتاب (ربع رابع)، همین مضامین بهشکلی غنی ارائه شده است. در اینجا گزیدهای از سخنان او آورده میشود که در آن نفس را سرزنش کرده و خوانندگان را به گفتوگو با خود و آمادهشدن برای منزل آخرت تشویق میکند.
سرزنش و گفتوگو با نفس؛ شیوهای برای بیداری معنوی
امام غزالی در بخشی از کتاب خود با عنوان المرابطة السادسة في توبيخ النفس ومعاقبتها، خطاب به نفس چنین میگوید:
«ای نفس! کمی انصاف داشته باش! اگر یک یهودی به تو بگوید که فلان غذا برایت مضر است، صبر کرده و از آن پرهیز میکنی. آیا سخنان انبیا، که با معجزات تأیید شدهاند و فرمانهای الهی، در نظر تو کمارزشتر از گفتۀ یک یهودی است؟»
او با مثالی دیگر ادامه میدهد:
«اگر طفلی به تو بگوید که در لباسهایت عقربی پنهان شده، بدون تأمل و تردید، آن را از تن بیرون میآوری. آیا سخنان انبیا، علما، اولیا و حکما در نظر تو کمتر از گفتۀ یک کودک است؟ آیا آتش جهنم، زنجیرهای آن، گرزهای سوزان، غذای زقوم، و سایر عذابهای آن، در نظر تو از نیش یک عقرب خفیفتر است؟ درحالیکه نیش یک عقرب تنها یک روز اثر دارد، اما عذاب آخرت همیشگی است! این رفتار تو عاقلانه نیست؛ حتی اگر حیوانات از این حالت تو باخبر شوند، به تو خواهند خندید.»
امام غزالی با تاکید بر کوتاهی عمر و قطعیت مرگ، به نفس هشدار میدهد که چرا در عمل سهلانگاری کرده و کارهای مهم را به تأخیر میاندازد:
«مرگ در سنگر، انتظار میکشد و بدون مهلت، تو را خواهد ربود. فرض کن که صد سال دیگر عمر کنی، آیا میتوانی با این اهمال و غفلت از گردنۀ دنیا عبور کنی؟»
او ادامه میدهد: «گمان میکنی که فردا مخالفت با نفس برایت آسانتر خواهد شد؟ این فکری باطل است، زیرا خداوند هرگز چنین روزی را مقرر نکرده و نخواهد کرد. راه بهشت با مشکلات و سختیها احاطه شده و هیچگاه این سختیها برای نفس آسان نخواهند شد. هر بار که میگویی «فردا انجام میدهم»، بدان که همین امروز در برابر روز گذشته فردای توست! اگر امروز نمیتوانی، فردا سختتر خواهد بود. شهوت مانند درختی است که هرچه بیشتر بماند، ریشهاش محکمتر و کندن آن دشوارتر میشود.»
لزوم مبارزه با هواهای نفسانی و عبرت از گذر عمر
امام غزالی نفس را مورد پرسش قرار داده و میگوید: «ای نفس! اگر تو به حقیقت این امور ایمان داری، چرا باز هم سهلانگاری میکنی؟ آیا چیزی بالاتر از این حماقت وجود دارد؟»
او سپس علت ضعف در استقامت و صبر را دو چیز میداند:
۱. کفر خفی؛ یعنی ضعف در باور به روز حساب و جزای الهی.
۲. حماقت صریح؛ یعنی نادیدهگرفتن تدبیر الهی و اتکای بیجا به عفو و رحمت خداوند، درحالیکه انسان در کوچکترین امور دنیوی برای موفقیت، سخت تلاش میکند.
او در اینباره به حدیثی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم اشاره میکند: «الكَيِّسُ مَنْ دانَ نَفْسَهُ وعَمِلَ لما بعْدَ الموتِ، والعاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَواها، وتَمَنّى على اللَّهِ.»[4] ترجمه: «دانا کسی است که نفس خود را محاسبه کرده و برای زندگی پس از مرگ تلاش میکند؛ اما احمق کسی است که از نفس خود پیروی نموده و تنها به آرزوهایش دل خوش میسازد.»
امام غزالی سپس تأکید میکند که دنیا میدان آزمایش است و باید از فرصتهای آن بهره برد:
«عمر گرانبهایت را تلف کردی، گویی بخش عظیمی از سرمایهات را از دست دادهای. پس صحت را قبل از بیماری، فراغت را پیش از مشغله، ثروت را پیش از فقر، جوانی را پیش از پیری و زندگی را پیش از مرگ غنیمت بشمار. برای آخرت بهاندازۀ طول عمر ابدیات در آنجا آمادگی کن.»
دنیا همچون زمستان؛ آخرت همچون سرپناهی در برابر سرما
امام غزالی در ادامه، وضع انسان در دنیا را به فردی تشبیه میکند که برای زمستان آمادگی میگیرد: «آیا هنگام نزدیکشدن زمستان، برای آن آمادگی نمیگیری؟ آیا خوراک، لباس، نفت، زغال یا هیزم جمع نمیکنی؟ آیا میتوانی بدون این وسایل، سرمای زمستان را تحمل کنی؟ پس چرا برای آخرت، که سرمای جهنم بهمراتب سختتر از زمستان دنیا است، آماده نمیشوی؟»
او توضیح میدهد که خداوند راه نجات را برای بندگان روشن کرده است:
«چنانکه خداوند در دنیا زمستان را آفرید و برای گرمشدن، آتش را قرار داد، در آخرت نیز راه نجات را مشخص کرده است. اما خریدن لباسهای گرم و تهیۀ وسایل سوخت وظیفۀ توست، نه خداوند! پس همچنانکه خداوند از طاعت و عبادت بندگان بینیاز است، وظیفۀ نجات از عذاب نیز بر عهدۀ خود بندگان است.»
او سخنان خود را با یادآوری آیهای از قرآن به پایان میرساند: «هرکه نیکی کند، به نفع خودش است و هرکه بدی کند، به ضرر خودش خواهد بود. خداوند از جهانیان بینیاز است.»[5]
پردۀ غفلت را پاره کن!
امام غزالی در پایان این بخش، بار دیگر نفس را مورد خطاب قرار داده و هشدار میدهد:
«ای نفس! پردۀ جهل را پاره کن و امور آخرت را با دنیای فانی قیاس نکن. بدان که همانطور که خداوند تو را بار اول آفرید، بار دیگر نیز زنده خواهد کرد. پس امروز را غنیمت بشمار، زیرا ممکن است فردایی در کار نباشد!»[6]
ادامه دارد…
[1] . الإسراء: ۸۵.
[2] . المستدرك على الصحيحين للحاكم، حديث ٣١٦، صحيح على شرط الشيخين.
[3] . احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۴۱-۲۴۴.
[4] . الراوي: شداد بن أوس، الحاكم، المستدرك على الصحيحين (١٩٢)، صحيح على شرط البخاري.
[5] . سورۀ جاثیه، آیه ۱۵.
[6] . احیای علوم الدین، ج۴ صفحه ۳۵۶-۳۵۸.