
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
سیرت ابو حامد امام محمد غزالی رحمهالله
بخش بیستوپنجم
حب جاه و علل محبوبیت آن
امام غزالی در احیاء علوم الدین در مبحثی با عنوان «بیان سبب کون الجاه محبوباً بالطبع حتی لا یخلو عنه قلب إلا بشدید المجاهدة» به این موضوع پرداخته و چنین مینویسد:
«بدانید که همان دلایلی که سیم و زر و اموال دیگر را محبوب میسازند، جاه و مقام را نیز محبوب میکنند؛ بلکه همچنان که زر از سیم محبوبتر است، جاه نیز از مال ارزشمندتر میباشد. درهم و دینار بهخودیخود هیچگونه جذابیت و معنویتی ندارند؛ زیرا نه خوردنی هستند، نه نوشیدنی، و نه در عقد و ازدواج کاربرد دارند. بلکه محبوبیت آنها صرفاً به دلیل آن است که وسیلهای برای دستیابی به خواستهها و چیزهای محبوب میباشند.
جاه نیز همین ویژگی را دارد، زیرا جاه به معنای تسخیر قلوب است. همچنان که مالکیت مال و ثروت به انسان قدرت میدهد تا به اهداف خود برسد، تسخیر قلوب بندگان خدا نیز وسیلهای برای رسیدن به مقاصد است. ازاینرو، هر انسانی بهطور طبیعی مال و جاه را دوست دارد.
اما با وجود اشتراک این دو در محبوبیت، جاه، نسبت به مال از چند جهت برتری دارد:
۱. جاه، راهی آسانتر برای کسب مال است؛
فردی که در قلوب مردم جایگاه و محبوبیت دارد، اگر بخواهد از این موقعیت استفاده کند، بهراحتی میتواند مال و ثروت جمعآوری کند؛ زیرا داراییهای مردم تابع قلوب آنهاست و وقتی دلهایشان در اختیار فردی باشد، اموالشان نیز به تبع آن تحت تصرف او خواهد بود. در مقابل، فردی که صرفاً مال دارد اما از جایگاهی اجتماعی بیبهره است، حتی اگر ثروت هنگفتی به دست آورد، نمیتواند به مقام و اعتبار اجتماعی برسد.
۲. مال در معرض زوال است، اما جاه محفوظ میماند؛
ثروت همیشه در خطر از بین رفتن، غصب، سرقت یا مصادره توسط حکام ظالم قرار دارد و به مراقبت و محافظت نیازمند است. اما مالکیت بر قلوب دیگران هیچیک از این خطرات را ندارد. اگرچه ممکن است میزان علاقه و ارادت مردم به فردی کم شود، اما از بین بردن این علاقه بسیار دشوار است.
۳. جاه، برخلاف مال، دائماً در حال رشد است.
مالکیت مالی محدود و متوقف است؛ هر فرد به همان مقداری که دارد مالک است و برای افزایش آن باید تلاش و سختی فراوانی متحمل شود. اما جاه، بهویژه زمانیکه بر پایۀ علم یا عمل باشد، خودبهخود رشد میکند. وقتی کسی در قلوب مردم جا پیدا کرد، نامش دهان به دهان میچرخد، آوازهاش به شهرها و کشورهای دیگر میرسد، و افراد جدیدی به او جذب میشوند. به همین دلیل، انسان بهطور طبیعی شیفتۀ شهرت و نامآوری است.
در نتیجه، فردی که به جاه و مقام دست مییابد و آوازهاش عالمگیر میشود، مال و ثروت را بیارزش میبیند. این سه وجه از مهمترین دلایلی هستند که جاه را بر مال برتری میبخشند؛ و اگر در این باب تأمل بیشتری شود، دلایل متعدد دیگری نیز پدیدار خواهند شد.[1]
انگیزههای پایانناپذیر حب جاه
انسان در حب جاه به مرزی متوقف نمیشود، بلکه این علاقه حالتی شدید و جانکاه به خود میگیرد. چنانکه در حدیث آمده است: «لَوْ كانَ لِابْنِ آدَمَ وادِيانِ مِن مالٍ لابْتَغى ثالِثًا، ولا يَمْلَأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إلّا التُّرابُ، ويَتُوبُ اللَّهُ على مَن تابَ.»[2]؛ ترجمه:« اگر فرزند آدم دو درّه از مال داشته باشد، به دنبال سومی خواهد رفت، و شکم فرزند آدم را جز خاک پر نمیکند، و خداوند توبۀ هر که را که بازگردد، میپذیرد.» به همین صورت، فرد در کسب جاه همواره به فکر برتری و ترقی بیشتر است و آرزو دارد که شهرت و ناموریاش از شهر به کشور و از کشور به جهان برسد.
نکتۀ عجیب اینجاست که چنین فردی یقین دارد که هرگز فرصت سفر به تمام کشورهای جهان را ندارد و امکان دیدار با اهالی آن مناطق نیز برایش فراهم نخواهد شد. او نمیتواند مستقیماً از تعظیم و احترام آنها لذت ببرد، یا از ثروتشان بهرهمند شود، یا خدمات و نیازهایش را توسط آنها برآورده سازد؛ اما با این حال، همچنان به شهرت جهانی خود دلخوش است و از آن لذت میبرد. ظاهراً این مسئله نوعی حماقت به نظر میرسد، چرا که چنین آرزویی در دنیا و آخرت هیچ سودی ندارد.
اما پاسخ این است که حب جاه یک کیفیت عمومی و طبیعی در نفس انسانی است که ازالۀ آن ممکن نیست. این امر دو علت دارد:
۱. سبب آشکار: عدم قناعت نفس و ترس از فقدان قدرت؛
انسان ذاتاً به محبوب خود بدگمان است و همواره در اندیشۀ دفاع از آن میباشد؛ چنانکه عشق همراه با هزاران بدگمانی است. در مسئلۀ مال، اگر فرد وسایل امرار معاش خود را فراهم کند، همچنان نگران است که مبادا آنها از بین بروند؛ ازاینرو، هرگز به یک مقدار مشخص قانع نمیشود و همیشه در جستوجوی مال بیشتر است.
این نگرانی از آنجا ناشی میشود که عمر را طولانی میپندارد و تصور میکند که در آینده نیازهای تازهای برایش پدید خواهد آمد، و ممکن است خطرات و تهدیداتی او را دربرگیرد. پس برای مقابله با این تهدیدها، میکوشد تا به ثروتی دست یابد که اگر از یک سو ضرری به او رسید، از سوی دیگر آن را جبران کند. این اندیشه او را از قناعت بازمیدارد و حتی هوس تسخیر تمام جهان را در او ایجاد میکند.
چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم میفرمایند: «مَنْهومانِ لا يَشْبَعانِ: مَنْهومٌ في عِلْمٍ لا يَشْبَعُ، ومَنْهومٌ في دُنْيا لا يَشْبَعُ»[3]؛ ترجمه: «دو شخص حریص هرگز سیر نمیشوند: یکی حریص در علم که هرگز سیر نمیشود، و دیگری حریص در دنیا که هرگز سیر نمیشود.».
دقیقاً همین علت در حب جاه نیز وجود دارد. فردِ گرفتار جاهطلبی، در اندیشۀ آینده و خطرات احتمالی آن است. او تصور میکند که شاید روزی مجبور شود کشور خود را ترک کند؛ پس لازم است که در سرزمین دیگری برای خود اعتباری کسب کند. همچنین ممکن است مردمی از کشورهای دیگر به سرزمین او بیایند و او به آنها نیاز پیدا کند. این احتمالات، هرچند بعید به نظر برسند، اما چون غیرممکن نیستند، نفس او را به تکاپو برای شهرت جهانی وامیدارند، تا در هر جاییکه ممکن است محبوب و مورد احترام باشد.
۲. سبب پنهان: گرایش روح به ربوبیت و کمال.
این دلیل، از اسرار علوم مکاشفۀ الهی است و تنها اهل بصیرت میتوانند آن را درک کنند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي.»[4]
روح، امری الهی است و یکی از اسرار آفرینش محسوب میشود. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم نیز از بیان حقیقت آن خودداری فرمودند. اما بهاندازهای که برای درک این بحث نیاز است، باید دانست که در وجود انسان، گرایشهای متعددی نهفته است:
-
گرایش به صفات حیوانی مانند خوردن، نوشیدن و غریزۀ جنسی؛
-
گرایش به صفات درندگان مانند قتل، ضرب و اذیترسانی؛
-
گرایش به صفات شیطانی مانند مکر و فریب؛
-
و گرایش به صفات الهی مانند کبریا، عظمت، عزت، تجبر، برتریطلبی و یکتایی.
قلب انسان مرکب از عناصر و اصول مختلفی است و یکی از آنها، گرایش به ربوبیت است. اما ربوبیت چیست؟
«یگانگی و استقلال در کمال، بهگونهای که شخص نیازمند احسان دیگران نباشد.»
کمال، یکی از صفات الهی است و انسان ذاتاً به کمال تمایل دارد. اما کمال حقیقی در یکتایی و بیهمتایی است؛ زیرا شراکت، نوعی نقص به شمار میرود. همانگونه که خورشید، در یکتایی خود به کمال میرسد و اگر خورشید دیگری وجود داشت، از شأن و کمال آن کاسته میشد.
اما حقیقت این است که یگانگی و کمال مطلق تنها مخصوص خداوند متعال است. زیرا در برابر او، هیچ موجود حقیقی دیگری وجود ندارد. تمام موجودات جهان، تنها پرتو و فیضی از قدرت خداوندی هستند و استقلالی از خود ندارند. پس حقیقت ربوبیت در یگانگی وجود نهفته است و کمال نیز در همین معنا خلاصه میشود.
اما انسان، بهواسطۀ گرایش ذاتی خود به کمال، همواره در تلاش است که در کمال یکتا باشد. برخی از مشایخ تصوف گفتهاند که در باطن هر انسانی، همان سخنی که فرعون علناً بر زبان آورد، پنهان است: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»؛[5] اما تفاوت این است که انسانهای عادی هرگز به این مقام نمیرسند و تنها در خیال خود، این یکتایی را جستوجو میکنند.
ادامه دارد…
[1] . تاریخ دعوت و اصلاح، ج ۱، صفحه ۱۵۷.
[2] . الراوي: عبدالله بن عباس، البخاري، صحيح البخاري (٦٤٣٦)، [صحيح]، أخرجه مسلم (١٠٤٩) باختلاف يسير.
[3] . الراوي: أنس، الحاكم، المستدرك على الصحيحين (٣١٦)، صحيح على شرط الشيخين.
[4] . الإسراء: ۸۵.
[5] . النازعات: ۲۴.