فرقه قدریه از اولین گروههایی بود که در آغاز اسلام پدید آمد. این فرقه، همانند دیگر فرقهها، راهی متفاوت از مسیر پیامبر صلیاللهعلیهوسلم و صحابه کرام رضواناللهتعالیعلیهماجمعین انتخاب کرد. در نتیجه، تعداد زیادی از صحابه، برائت و انزجار خود را از این گروه ابراز داشتند و عقاید و باورهایشان را مردود اعلام کردند. نوشتن درباره فرقههایی که شالودهشان از هم گسسته و دیگر در تاریخ نام و رسمی ندارند، گرچه دشوار است، اما تحقیق در این باره و از بین رفتن این گروهها، دلیل مستحکمی بر این است که حق همواره و در همه حالتها پیروز است. این گروهها پدید آمدند و محو شدند، اما باورها و اعتقادات اهل سنت و جماعت و مذاهب حق همچنان ماندگار و پویاست. ما در این تحقیق قصد داریم درباره پیدایش این گروه و فرازوفرودهای آن در دورههای مختلف مطالبی بنویسیم.
واژگان کلیدی: قضا، قدر، اهل سنت، قدریه و مذاهب.
مقدمه
در طول تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، بهویژه پس از رحلت جانگداز رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم و بروز فتنههای گوناگون، فرقههای جدیدی پدید آمدند که با پیش گرفتن مسیری غیر از مسیر درست اهل سنت و جماعت و عدم الگوبرداری از سلف صالح، به بیراهه رفته و تعداد زیادی از انسانها را از عقیده درست و صحیح منحرف ساختند. این گروهها گرچه فراوان هستند و به وجود آمدنشان نیز علل و اسباب متعددی داشته است، اما با بررسی و مطالعه کتابهای معتبر و زندگینامه مؤسسان این فرقهها، مشخص میشود که انحراف بعضی از آنان نسبت به دیگران بسیار بیشتر، واضحتر و مبرهنتر است. فرقه قدریه از همان فرقههایی است که با پیش گرفتن مسیر انحراف و دوری از صراط مستقیم، مباحث بسیار روشن و واضح را انکار کرده و عقلهایشان را حاکم نمودند. یکی دیگر از مشکلات فرقههایی که به انحراف رفتند و مسیر حق و حقیقت را رها کردند، تقلید از کفار و همنشینی با دعوتگرانشان بوده است. مثلاً در مذهب جهمیه، دلیل روی آوردن سرکردهشان به این باورها، همنشینی با سمنیه که یک گروه دهری است، گفتهاند و در این گروه نیز چنین است که سرکرده این گروه نیز در اعتقادات، باورها و افکار از نصارا تبعیت نموده است.[1]
در این تحقیق قصد داریم گروه قدریه را بیشتر معرفی کنیم، مؤسسان و بنیانگذاران اولیه آن را شناسایی کرده و باورهایشان را بررسی کنیم. همچنین دیدگاه اهل سنت و جماعت و دلایلشان را با جزئیات مورد بررسی قرار دهیم.
پیش از پرداختن به مباحث اختلافی بین اهل سنت و جماعت و فرقه قدریه در مورد قضا و قدر و چگونگی افعال بندگان، بهتر است که قدر و قدریه را از نظر لغوی و اصطلاحی تعریف کنیم:
قدر در لغت:
ریشه «قاف، دال و راء» (قدر) به معنای پایان، کنه و نهایت چیزی است. بنابراین، قدر به معنای پایان هر چیزی است. عربها میگویند: «قدره کذا» به معنای «مبلغه» که یعنی نهایت و پایان آن چنین است. همچنین، «قدر» (با تحریک قاف و دال) همین معنا را دارد. قدر به معنای قضا و تصمیم الهی است که اشیا را به پایان و نهایتی که خداوند برایشان اراده کرده است، میرساند.[2]
قدریه در اصطلاح به گروهی گفته میشود که تقدیر از جانب خداوند متعال را انکار میکنند. جرجانی دربارۀ فرقۀ قدریه مینویسد: «قدریه به کسانی گفته میشود که میپندارند: هربنده خالق افعال خود است و آنان کفر و معصیت را به تقدیر خداوند متعال نمیدانند.»[3]
ابن منظور میگوید: «قدریه گروهی است که خداوند متعال را انکار میکنند. این گروه، چیزهایی را که خداوند متعال مقدر ساخته است، تکذیب میکنند»[4]
پیدایش فرقۀ قدریه
قدریه یکی از کهنترین فرقههای کلامی است که در جهان اسلام پدیدار گردید. تاریخ دقیق ظهور و پیدایش این گروه مشخص نیست؛ لذا اقوال و دیدگاههای نویسندگان و محققان در این باره مختلف است. تحقیقات در مورد نشأت و پیدایش فرقۀ قدریه نشان میدهد که در این باره، چهار قول وجود دارد که در زیر به آن میپردازیم:
۱. اغلب منابع به این دیدگاه اشاره دارند: اولین کسیکه در مورد قدر صحبت کرد، معبد جهنی بود. او در آخر عصر صحابه رضیاللهعنهماجمعین در بصره زندگی میکرد؛ اینکه معبد جهنی چه کسی است و از کجا بوده، در بخشهای بعدی همین تحقیق به آن خواهیم پرداخت انشاءالله.
۲. روایتها حاکی از آن است که اولین ظهور افکار این گروه از طرف اهل کتاب نصارا بود؛ همانگونه که بعضی از منابع اشاره دارد که اولین کسیکه در مورد قدر صحبت کرد، شخصی از اهل بصره و مجوسی بود که «سیسویه» و یا «سوسن» نام داشت. محمد بن شعیب رحمهالله میگوید من از امام اوزاعی رحمهالله شنیدم که میگفت: «اولین کسیکه در عراق در مورد قدر صحبت کرد سوسن بود. او در ابتدا نصرانی بود که بعدا مسلمان شد و سپس به نصرانیت گروید. معبد این باورها را از او فرا گرفت و غیلان قدری نیز از او متأثر شده و مسیر او را پیش گرفت.»
در مورد معبد مذکور است که او اولین کسی بود که در آواخر عهد صحابه، به قدر قایل شده و غیلان دمشقی این اعتقاد را از او فراگرفت. بسیاری از صحابه از این فرقه، بیزاری جستند که از آن جمله عبدالله بن عمر، ابوهریره، انس بن مالک، عبدالله بن اوفی رضیاللهعنهم و غیره.
در صحیح مسلم از یحیی بن یعمر رحمهالله روایت است که ایشان فرمودند: «اولین کسیکه در بصره به قدر قایل شد، معبد جهنی بود.» یحیی میفرماید: «من و حمید بن عبد الرحمن حمیری برای حج رفتیم و یا برای عمره و با خودمان گفتیم: “اگر یکی از یاران رسول الله صلیاللهعلیهوسلم را در مییافتیم و در مورد این گروهی که دربارۀ قدر صحبت میکند، میپرسیدیم.” در نهایت توفیق ملاقات با عبدالله بن عمر رضیاللهعنه برایمان حاصل شد و من از ایشان پرسیدم: “ای ابو عبدالرحمن در جای ما گروهی یافت شده است که قرآن را میخوانند و علم میآموزند.” ایشان احوال این گروه را یادآور شده و گفت: “این فرقه میپندارند که تقدیری وجود ندارد و کارها جدیدا به وجود میآید.” عبدالله بن عمر رضیاللهعنه فرمود: “وقتی این گروه را دیدید به آنها اطلاع بدهید که من از آنان بیزار هستم و آنان از من بیزار هستند، قسم به ذاتی که عبدالله بن عمر به آن سوگند یاد میکند که اگر هریکی از این افراد به اندازۀ کوه احد طلا داشته باشد و در راه الله متعال انفاق بکند، خداوند متعال اصلا از آنان قبول نمیکند تا به تقدیر ایمان بیاورند.”»[5]
۳. اولین کسانیکه قبل از معبد جهنی در مورد قدر صحبت کردند، اهل حجاز بودند؛ این حادثه، زمانی بود که خانۀ کعبه آتش گرفت و عبدالله بن زبیر رضیاللهعنه در آن محاصره بود، گروهی از مردم گفتند که خانۀ کعبه به تقدیر خدا سوخته است و عدهای نیز میگفتند که به تقدیر خداوند متعال نسوخته است.
۴. اولین کسیکه در شام به قدر (به انکار تقدیر) قایل شد، عمرو مقصوص بود. عمرو معلمِ معاویۀ ثانی بود و بر وی تأثیر زیادی گذاشت. معاویه اقوال و باورهای عمرو را دربارۀ قدر آموخت و فراگرفت تا جاییکه وقتی به خلافت رسید، عمرو او را تحت تأثیر قرار داده و او را گوشهنشین کرد تا اینکه مرد. بعد از آن، بنی امیه بر عمرو مقصوص حمله کردند و به او گفتند تو او را فاسد کردی و به او چنین چیزهای آموختی، سپس او را زنده دفن کردند که بر اثر آن از بین رفت.[6]
احادیث در مورد قدریه
در سنن ابی داود آمدهاست: «القدریة مجوس هذه الأمة، إن مرضوا فلا تعودهم، وإن ماتوا فلا تشهدوهم»؛[7] «قدریه، مجوس این امت هستند. هرگاه مریض شدند به عیادتشان نروید و هرگاه مردند به جنازههایشان حاضر نشوید.»
این که چرا فرقۀ قدریه در این حدیث به مجوس شباهت داده شده است، دلیل دارد. بیهقی در کتاب الاعتقاد در این باره چنین مینویسد: «قدریه را به این خاطر قدریه میگویند که آنان قدر را برای خود ثابت کرده و از خداوند متعال منتفی ساختند و همچنان خلق افعال بندگان توسط خداوند متعال را نفی کرده و برای خودشان اثبات کردند. آنان با این کارشان بعضی از خلق را به خداوند نسبت داده و بعضی را به خود نسبت دادند و از همین جهت با مجوسیها شباهت پیدا کردند؛ مجوسیها باور دارند که دو اصل [دو خدا] وجود دارد که یکی نور است و دیگری ظلمت. خیر و خوبی توسط نور آفریده شده است و شر و بدی به وسیلۀ ظلمت و تاریکی.»[8]
عمر بن الخطاب رضیاللهعنه از رسول الله صلیاللهعلیهوسلم روایت میکند که ایشان فرمودند: «لا تجالسوا أهل القدر ولا تفاتحوهم»[9]؛ «با کسانیکه در مورد تقدیر بحثومباحثه میکنند همنشینی نکنید و با آنان سخن را آغاز نکیند.»
عن ابن عباس رضیاللهعنهما قال: قال رسول الله صلیاللهعلیهوسلم: «صنفان من أمتی لیس لهم في الإسلام نصیب: المرجئة والقدریة»[10]؛ (دو گروه از امت من هستند که هیچ سهمیه و بهرهای در اسلام ندارند: فرقۀ مرجئه و فرقۀ قدریه.)
وجه تسمیۀ قدریه
فرقۀ قدریه را به این خاطر قدریه میگویند که آنان تقدیر را نفی کرده و منکر قدر شدهاند؛ لذا به چیزی نسبت داده شدهاند که آن را نفی کردهاند. قدریه را به این خاطر قدریه میگویند که خلق افعال اختیاری بندگان را از خداوند متعال نفی میکنند؛ به همین خاطر آنان را منکرین تقدیر میگویند. البته این نسبت، نسبت سلبی است؛ زیرا نسبت برای کسی است که آن را اثبات کند نه آنکه منکر باشد و آن را نفی کند… در قدریه نیز این لفظ به منکرین و کسانی اطلاق میشود که تقدیر را نفی میکنند.[11]
قاضی عیاض رحمهالله میفرماید: از امام مالک رحمهاللهتعالی در مورد قدریه پرسیده شد که این گروه چه کسانی هستند، فرمود: کسیکه ادعا کند معصیت وجود ندارد. در جایی دیگر از ایشان پرسیده شد در جواب فرمود: «کسانی هستند که میگویند استطاعت در اختیار خودشان است، اگر خواستند اطاعت میکنند و اگر خواستند نافرمانی میکنند.»[12]
امام شافعی رحمهالله میفرماید: «آیا میدانید قدریه چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که میگویند خداوند متعال چیزی را نیافریده است تا زمانیکه به آن عمل نشود و انجام نگیرد.»[13]؛ «یعنی قبل از عمل و انجام، فعل خداوند متعال نیست.»
البته علمای دیگری نیز در این باره، اقوالی دارند که به خاطر طولانی نشدن بحث از ذکر آن صرف نظر میشود.
[1] . گرچه عدهای از نویسندگان باور دارند که این دیدگاه نادرست است؛ زیرا بیشتر این گروهها سیاسی بودند و دشمنان فراوانی داشتند؛ لذا هرچه دلشان میخواست به مخالفین خود نسبت میدادند. اما چون بیشتر نویسندگان و محققان این نسبتها را ذکر کرده بودند، ما نیز بر آن شدیم تا آن را بنویسیم.
[2] . ابن فارس، أبو الحسین أحمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، ۱۳۹۹ هـ. ق، ۱۹۷۹ م، باب القدر، ج ۶، ص ۶۲.
[3] . الجرجانی، علی بن محمد بن علی، التعریفات، تحقیق: إبراهیم الأبیاری، ۱۴۰۵ هـ. ق، باب القاف، ص ۲۲۲.
[4] . ابن منظور الإفریقی المصری، محمد بن مکرم، لسان العرب، ناشر دار صادر بیروت، باب قدر ج ۵، ص ۷۴.
[5] . نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، باب المعرفة الإیمان والاسلام والقدر، جلد: ۱، ص: ۲۸، شمارۀ حدیث: ۱۰۲، دارالجیل بیروت.
[6] . المهینی، د. یوسف عبدالرحیم، الأحادیث الواردة في القدریة- دراسة حدیثیة في علل الأحادیث وأسانیدها، قسم الدراسات الإسلامیة… بدولة کویت، بیتا، ص ۶۷۵- ۶۷۶.
.[7] السجستانی، سلیمان بن أشعث، سنن ابی داود، باب القدر، جلد: ۴، ص: ۳۵۷، شماره حدیث: ۴۶۹۳، دارالکتاب العربي، بیروت.
[8] . بیهقی، أحمد بن الحسین بن علی، الاعتقاد والهدایة إلی سبیل الرشاد…، تحقیق: أحمد عصام الکاتب، ۱۴۰۱ هـ. ق، ص ۲۳۶.
[9] . السجستانی، سلیمان بن أشعث، سنن ابی داود، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، باب ذراری المشرکین، جلد: ۲، ص: ۶۴۳، شمارۀ حدیث ۴۷۲۰.
[10] . الترمذی، محمد بن عیسی بن سورة، سنن الترمذی، تحقیق و تعلیق: أحمد محمد شاکر، محمد فؤاد عبدالباقی، إبراهیم عطوة عوض، ۱۳۹۵ هـ. ق، ۱۹۷۵ م، باب ما جاء في القدریة، ج ۴، ص ۴۵۴، شمارۀ حدیث: ۲۱۴۹.
[11] . المهینی، د. یوسف عبدالرحیم، الأحادیث الواردة في القدریة- دراسة حدیثیة في علل الأحادیث وأسانیدها، قسم الدراسات الإسلامیة… بدولة کویت، بیتا، ص ۶۷۰.
[12] . الخمیس، محمد بن عبدالرحمن، أصول الدین عند الإمام أبی حنیفه رحمهالله، بیتا، ص ۲۷.