نویسنده: خالد یاغی­زهی

زاهد حقیقی (بخش پنجم)

زُهد:
همانطور که دیدید، ابن مبارک یکی از بزرگ‌ترین محدثان، دلاورترین مجاهدان و سخاوتمندترین تاجران سرمایه‌دار بود. این مزایا کمتر در یک شخص جمع می‌شوند، اما او مزیتی دیگر نیز داشت که به ندرت در یک سرمایه‌دار دیده می‌شود: زهد.
با وجود همه‌ی این‌ها، نسبت به دنیا بی‌علاقه بود و توجهی به آن نداشت و نه بر آن حرص می‌ورزید. مال را جمع می‌کرد، نه برای اینکه گنجی فراهم آورد و در صندوق‌ها انباشته کند و نه برای خرید لذت‌های ناپایدار و بخشش‌های وهمی که گرسنه‌ای را سیر نکند و سرمازده‌ای را گرم نبخشد و نه برای وارثان بگذارد که ثمره‌اش را بخورند و حسابش پای او باشد، بلکه برای اینکه با آن نیکی‌ها را بخرد و برای آخرتش پیش فرستد. بر سفره‌اش گوشت گوساله یا شتر، کباب مرغ، فالوده، گوشت گوسفند و شیرینی بود که مردم را می‌خوراند و خود روزه بود و به وقت افطار اندک چیزی میل می‌کرد. عده‌ای از مصر تا مکه با او همراه شدند، آن‌ها را حلوایی از خرما و روغن می‌خوراند و خود روزه بود. زیاد با خود خلوت می‌کرد و به تنهایی در خانه می‌نشست. به او گفتند: «آیا نمی‌ترسی؟» گفت: «چطور بترسم؛ در حالی‌که همراه پیامبر و صحابه‌ام (با کتب حدیث مشغولم).»
لذت زاهدانه:
این یکی از لذایذی است که نصیب زاهدان، پرهیزگاران و مؤمنان می‌شود. این لذت، جان را راحت‌تر و قلب را بهره‌مندتر از لذات دنیاپرستانی می‌کند که دنیا را همه چیز می‌پندارند و به حال زاهدان افسوس می‌خورند که از آن محروم‌اند. اما اگر پادشاهان لذت این زاهدان را می‌دانستند، با شمشیر به مقابله‌شان می‌رفتند.
پارسایی:
او پروایی نداشت که مال و راحتی‌اش را در دنیا از دست بدهد؛ می‌خواست آخرتش سالم بماند. باری در سرزمین شام قلمی را از کسی عاریت گرفت و فراموش کرد تا اینکه به شهرش در خراسان رسید. ترسید که خداوند او را از آن سؤال کند، لذا بار دیگر به شام رفت تا آن قلم را به مالک آن بازگرداند.
همیشه می‌گفت: «برگرداندن یک درهم از شبهه به نزد من محبوب‌تر از صدقه‌ی صد هزار درهم و صد هزار درهم و صد هزار درهم و صد هزار درهم و صد هزار درهم است.»
در جایگاه مربی:
علاوه بر این ویژگی‌ها، او یک مربی نیز بود. خوب سخنرانی می‌کرد و می‌دانست چگونه مردم را به نیکی امر کند تا امرش بر آنان سنگین نشود و از بدی باز دارد تا نهی‌اش آنان را آزرده نگرداند. باری شخصی نزد او عطسه زد و «الحمد لله» نگفت. ابن مبارک به او گفت: «عطسه‌زننده باید چه بگوید؟» گفت: «بگوید الحمد لله!» ابن مبارک گفت: «یرحمک الله!»
دانش‌اندوزی برتر از خلوت­‌گزینی است:
روزی در مجلس او از عبادتگزاران سخن به میان رفت. او گفت: «از قومی سخن گفتید که با تذکره‌شان تشفی حاصل می‌شود، اما اگر همه‌ی مردم چنین کنند، چه کسی از سنت‌های رسول خدا پیروی می‌کند؟ چه کسی به عیادت بیماران می‌رود؟ چه کسی در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌کند؟» حق همین است که ابن مبارک می‌گوید. از میان مسلمانان صدر اسلام که در بهترین قرن بودند، کسی را نمی‌شناسیم که دنیا را ترک بگوید و خود را به خاطر عبادت حبس کند، بلکه آنان با مردم در می‌آمیختند، به دنبال علم می‌رفتند و به دنیا هم مشغول می‌شدند و با وجود این، سران عبادتگزاران بودند.
به او گفتند: «گروهی از علما زکات می‌گیرند؟» گفت: «ما چکار کنیم؟ اگر آنان را باز داریم، از طلب علم می‌مانند و اگر بگذاریم، تحصیل می‌کنند و دریافت علم بالاتر است.»
جوانی از او پرسید که تلاوت قرآن بالاتر است یا دریافت فقه؟ گفت: «آیا این‌قدر قرآن بلدی که نمازت درست شود؟» گفت: «بله.» گفت: «تحصیل علم را لازم بگیر.»
حافظه‌ی شگفت‌انگیز:
وی پدیده‌ای در حفظ و نگهداری حافظه بود. باری از او پرسیدند: «آیا حدیث را چون دیگران حفظ می‌کنی؟» گفت: «هیچ حدیثی را به تکلف حفظ نکردم، بلکه کتاب را بر می‌دارم و به آن می‌نگرم و هر چه را که خواستم و به دلم نشست، حفظش می‌کنم.»
یکی از دوستانش می‌گوید: «ما بچه‌های مکتب بودیم، من و ابن مبارک از جایی گذشتیم که شخصی سخنرانی می‌کرد و سخنرانی طویلی ایراد کرد. هنگامی که فارغ شد، ابن مبارک گفت: “من این سخنرانی را حفظ کردم.” مردی از آن میان این را شنید و گفت: “بگو تا ببینیم.” ابن مبارک آن را دوباره برایشان اعاده کرد و تمامش را حفظ کرده بود.»
نعیم بن حماد روایت می‌کند که از عبدالله بن مبارک شنیدم که می‌گفت: «پدرم به من گفت اگر کتاب‌هایت را ببینم، آن‌ها را می‌سوزانم. گفتم: من کتابی ندارم، هر چه دارم در سینه دارم.»
برای وسعت حفظ حدیث‌اش یک شاهد برایتان کافی است؛ باری ابن مبارک نزد حماد بن زید آمد و بر او سلام گفت. اصحاب حدیث به حماد گفتند: «ابواسماعیل! از ابو عبدالرحمن (ابن مبارک) بخواه تا برایمان حدیث بیان کند.» حماد گفت: «ابوعبدالرحمن! از من خواستند که برایشان حدیث بیان کنی.» گفت: «سبحان الله ای ابواسماعیل! من حدیث بیان کنم و تو حاضر باشی؟» گفت: «تو را قسم می‌دهم که این کار را بکنی.»
ابن مبارک گفت: «بگیرید؛ حدثنا أبو إسماعيل حماد بن زيد…» در یک مجلس کامل برایشان تنها از حماد حدیث بیان کرد که تحسین همگان را در پی داشت.
ادامه دارد…
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version