انتشار اسلام وتعامل آن با غیر مسلمانان از نگاه خاورشناسان (بخش دوازدهم)
شبولر
بارتولد شبولر (B. Spuler)، فارغالتحصیل دانشگاه آلمان، استاد پروازی بررسیهای اسلامی به زبانهای شرقی در دانشگاه گوتینگن (۱۹۳۹) و استاد کرسی در دانشگاه مونیخ (۱۹۴۲) و همچنین استاد زائر در دو دانشگاه آنکارا و استانبول (۱۹۵۵-۱۹۵۶) بود. وی با بسیاری از زبانهای جهان آشنا بود و حتی به تدریس آنها نیز پرداخته است. شماری از متخصصان در کشورهای اسلامی از آموزشهای وی بهرهمند شدهاند.
شبولر میگوید: «مسیحیت و اسلام، در رابطه با اقلیتهای دینی دو موضع جداگانهای دارند. مسیحیت به استثنای دین یهودی، اجازه وجود هیچ دین غریبهای را در سرزمین خود نمیدهد. ولی در اسلام تبادل فرهنگی میان مسلمانان و غیر مسلمانان وجود دارد. این تفاوت اسلام با مسیحیت، بیانگر این است که مسیحیت دربارهٔ دین مخالف خود به اعتراض و قیام میپردازد، ولی اسلام از همان آغاز به ادیان مخالف خود اعتراف دارد و میتوان دید که در اقطار جهان در کنار هم زندگی میکنند. برای مثال، نقش اسلام با ادیان مخالف خود در شهرهای اندلس اسلامی نمایان است.»[1]
لورا فيشيا فاغليری
لورا فیشیا فاغلری میگوید: «تاریخ هیچگاه شاهد پدیدهای مانند فتوحات اسلامی نبوده است و برای شخص، دشوار است که سرعت این فتوحات را درک کند. دینی که ابتدا تنها چند نفر به آن ایمان آورده بودند، به دلیل صفات انسانی و اخلاقی آن، میلیونها نفر را به خود جذب کرد. عقل بشری از چنین ماجرایی مدهوش میشود، مگر اینکه به کشف یک نیروی سری که این گروه جنگجویان را بدان آراسته کرده باشد، بیندیشد. گروه جنگجویان اسلامی بر ملتهایی پیروز شدند که در تمدن، ثروت، مهارت و قدرت جنگی برتر بودند. شگفت اینجاست که چگونه آن مسلمانان توانستند تمام آن مناطق را به تصرف خود درآورند و فتوحات مادی و معنوی آنان چنان ثابت و پایدار بماند که قرنها بعد، مخالفان نتوانستند آنها را بیرون کنند. و چگونه توانستند روح پیروان خود را به زندگیای سرشار از نشاط، صلح و عدالت هدایت کنند که پس از ده قرن از وفات پیامبر اسلام، هیچ دینی چنین حماسهای را به خود ندیده باشد.»[2]
«لشکر اسلام با سرعت به پیش میرفت و نبرد پس از نبرد پیروزی را به دنبال داشت. پاهای فاتحان چون بال پرندگان به سرعت میرفت. در دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، صدای پیروزیها طنینانداز بود. این پیروزیها به تشکیل کشورها در مناطق فتح شده و استحکام سلطهی اعراب در آن سرزمینها میانجامید. تثبیت و استحکام شریعت در آن کشورها از خود فتوحات به مراتب مهمتر بود. دین جدید در برابر دیدگان جهان خودنمایی میکرد، دینی که سهل و آسان بود و قلب و عقل را همزمان مورد خطاب قرار میداد. تصویری جدید از حکومت که نمونهی آن به خاطره هیچکسی راه نیافته بود، به صحنه حیات بشریت سایه افکند. در ویژگیها و اصول اخلاقی منفرد و شناختهشدهی عصر خود بود و آن طلاهای پنهان شده در صندوقهای غارتگران، به دست فقیران و نیازمندان رسید. نظامی نویدبخش که در راستای دموکراسی و عدالتخواهی با ایجاد مردانی با فرهنگ، هوش و شجاعت، نظام و دولتی جدید را تأسیس کردند و آن را منار قسط و عدالت و بخشندگی به جهان معرفی کردند. این نظام توانست نوعی شکوفایی و رفاه اقتصادی به وجود آورد که نمونهی آن در قرنها بیبدیل بود و زندگی ملتهای مغلوب و حقوق مدنی آنان بسان فاتحین در شکوفایی و امنیت به سر میبرد.»[3]
«تحول سیاسی و دینی عمیقی که فتوحات اسلامی ایجاد کرده بود، گروهی از مردم را به شدت تحت تأثیر قرار داد و باعث شد که از خود بپرسند چه چیزی باعث این تغییرات سیاسی و دینی شده است؟ بسیاری از آنان در دیدن وقایع نابینا بودند یا چشمان خود را عمداً به خواب میزدند و از آن آشفته و سر در گم بودند. آنان نمیتوانستند دریابند که تنها نیروی الهی است که چنین جنبش وسیعی را به حرکت درآورده است. آنان نمیخواستند باور کنند که تنها حکمت و فلسفه الهی مسئولیت رسالت محمد، آخرین پیامبران را به عهده داشته است، پیامبری که با ختم سلسلهی پیامبران، حامل شرایع الهی برای همیشه شده است. و این شریعت و رسالت محمدی، یک رسالت جهانی برای تمام افراد بشر است بدون تفاوت نژادی، میهنی، و جنسی. بعضی یا نابینا هستند یا نمیخواهند که این نعمت الهی را ببینند.»[4]
«اعراب فاتح پیوسته آماده بودند، حتی در اوج قدرت و پیروزی، که به دشمنانشان بگویند: “سلاحها را بر زمین بگذارید و جزیه (مالیات) اندکی پرداخت کنید، در مقابل، ما حمایت کامل از شما خواهیم داشت. یا پذیرای دین اسلام باشید و به آیین ما درآیید، و در مقابل از حقوقی که ما برخورداریم شما را هم برخوردار خواهیم ساخت.” هرگاه ما به آنچه به سوی محمد وحی شده و یا به فتوحات نخستین اسلامی نظری بیفکنیم، بر ما آسان خواهد شد که به میزان اشتباهی که اسلام را متهم کردهاند که گویا با شمشیر پیروز شده است، آگاه شویم. انتشار سریع و وسیع اسلام جز بدین وسیله امکان تفسیر را نخواهد داشت.»[5]
«توافق مسلمانان با ملتها شاید به همین خاطر بوده است تا آنان را در آزادی عقیده بهرهمند سازند و مانع شوند از اینکه کسی از فرزندان به اجبار وارد دین جدید شود. بشارت دهندگان اسلام از امتیازاتی برخوردار نبودهاند که به سبب آن موجب انتشار عقیده و دفاع از آن باشند. بلکه مسلمانان، بر هر کسی که علاقه و اشتیاق به ورود به دین اسلام را داشت، راه و روشی را در پیش میگرفتند که بدون شک بر تسهیل انتشار اسلام کمک میکرد. چه آنان مشتاقانه برای پیوستن به دین جدید، اصرار داشتند که در برابر قاضی، مسلمان شدن خود را اعلام کنند و آن هم بدون فشار و یا ترغیب و ترهیبی و یا پیوستن به دین اسلام به هدف رسیدن به کسب دنیایی بوده باشد.»[6]
ادامه دارد…
[1] ـ الوحدة و التنوع في الحضارة الاسلامية، ص ۲۳۹.