پایداری برخی از بلاد اسلامی در برابر پیکارجویان (بخش چهارم)
اوضاع در حلب به دلیل کمبود آذوقه و شیوع بیماریها از یک سو و ناتوانی سپاهیان در جنگ به دلیل گرسنگی و بیماری از سوی دیگر، هر روز بحرانیتر میشد. ابن عدیم اوضاع نابسامان حلب در آن روزها را اینگونه به تصویر میکشد: «بیماران از شدت درد به خود میپیچیدند. وقتی صدای شیپورها، که نشانهی آغاز یورش فرنگیها بود، برمیخاست، جنگجویان بیمار بسان کسانی که تازه از بند رهایی یافته باشند، با صلابتی وصفناشدنی برمیخاستند و فرنگیها را به عقب میراندند و دوباره به بسترهای بیماریشان بازمیگشتند.»[1]
در همین حال که فشارها از بیرون ادامه داشت، برخی از امرای لشکر در داخل دست به مصادرهی اموال مردم زدند و ظلم و زورگویی سربازهایشان به وخامت اوضاع افزود و وضع را بدتر کرد.[2]
زمان به درازا کشیده شده بود و ساکنان حلب که از مساعدت حسامالدین ناامید شده بودند، نامهای به وفد در ماردین نوشتند و وضعیت رقتبار شهر را به اطلاع آنان رسانیدند. از قضا، نامه به دست حسامالدین افتاد و محتوای نامه او را نسبت به ارسال وفد از سوی بزرگان حلب دچار سوءتفاهم کرد. او ارسال وفد را به منزلهی توطئهای انگاشت و گفت: «چگونه به من وعده میدهند که چون به شهر حلب برسی سپاهی مجهز در اختیار تو قرار خواهد گرفت، در حالیکه نه سپاهی دارند و نه تجهیزاتی!»[3] بنابراین، از زیردستان خود خواست تا تحرکات وفد را زیر نظر بگیرند و به آنها اجازهی خروج از شهر را ندهند. اما وفد به هر ترتیبی توانست از ماردین خارج شود و خود را به آق سنجر بُرسقی، حاکم سلجوقی موصل برساند و خواست خود را به واسطه با او مطرح کند؛ زیرا که در این هنگام، برسقی به شدت بیمار بود و جز گروه اطباء به کسی اجازهی ملاقات با وی داده نمیشد.
در همین اثناء گروهی از گماشتگان دبیس در موصل، به حلب رفتند و او را از ورود وفد به موصل آگاه کردند. دبیس به منظور تضعیف روحیهی ساکنان حلب، به سپاهیانش دستور داد تا شایعه مرگ برسقی را در میان مردم پخش کنند و دست به تکبیر و تهلیل بزنند. متعاقب برخاستن صدای تکبیرها، عدهای از آنها رو به مسلمانان کردند و گفتند: «آن که امیدوار یاری او بودید مرده است.»
این شایعه، شرایط روحی ساکنان حلب را بغرنجتر نمود. از سوی دیگر، وقتی اعضای وفد خود را به برسقی رساندند و خطرهایی که حلب را تهدید میکرد یادآور شدند و مشکلاتی که مردم شهر با آن دست و پنجه نرم میکردند توضیح دادند و از وی تقاضای کمک نمودند، برسقی در پاسخ گفت: «چنان که میبینید، اینک در شرایط جسمی خوبی نیستم اما به پیشگاه خداوند نذر میکنم به محض این که مرا از این بیماری رهایی بخشد، همهی سعی خود را در دفاع از شما به کار بگیرم و شر دشمن را از سرتان کوتاه کنم.»
سه روز بعد، برسقی از بیماری رهایی یافت و در نخستین اقدام خود، خارج از موصل اردو زد و از نیروهایش خواست تا برای نبرد با صلیبیها و رهایی حلب از چنگال آنان مهیا شوند. در اندک زمانی لشکر آماده شد و موصل را به مقصد حلب ترک کرد. برسقی، در فاصلهی میان موصل تا حلب، در منطقهی الرحبه، هماهنگیهایی جهت پشتیبانی از لشکریانش با طغتکین، امیر دمشق، و مکاتباتی نیز به همین منظور، با خیرخان، امیر حمص انجام داد. این دو در پاسخ، سپاهیان خویش را برای کمک به برسقی که اینک با سپاه خود در ناحیهی بالس، در حدود حلب، اردو زده بود، گسیل داشتند. برسقی همچنین از مقامات حلب درخواست نمود که قلعهی این شهر را در اختیار قوای پشتیبانش قرار دهند تا در صورت برتری صلیبیها، از جانب آنها پشتیبانی شود. این خواسته نیز اجابت گردید و چون برسقی شرایط را از هر طرف مهیای حمله دید، به صفوف محاصرهکنندگان حمله کرد.[4]
نیروهای پیشتاز برسقی روز پنجشنبه ۲۲ ذیالحجه سال ۵۱۸ هجری وارد حلب شدند و چون سپاه آراستهای که خود فرماندهی آن را بر عهده داشت، به نزدیکی حلب رسید، صلیبیها تغییر تاکتیک دادند و با عقبنشینی به منطقه جبل جوشن در راه انطاکیه، از حالت تهاجمی خارج شده و حالت تدافعی به خود گرفتند.
این رویداد فرصتی را برای مردم فراهم کرد تا به خیمههای بر جای مانده از سپاه دشمن یورش ببرند و هر آنچه را که بر جا مانده بود به غنیمت بردارند. گروهی نیز به استقبال برسقی و سپاه وی رفتند. امیر برسقی از عقبنشینی صلیبیها استقبال کرد و صلاح را در آن دید که از تعقیب آنها دست بردارد. حال که دشمن عقب نشسته بود، دیگر لزومی نداشت که سپاه مسلمانان جنگ را ادامه دهد تا بر اثر یک اقدام نسنجیده یا اتفاق پیشبینی نشده، همه موفقیتها به مخاطره بیفتد. بنابراین، به سپاهیانش دستور داد تا به حلب برگردند و استحکامات دفاعی را استوار سازند. تصمیم گرفت تا به لحاظ نظامی و اقتصادی دستی به سر شهر بکشد و سپس با توکل به خدای تعالی به سوی صلیبیها برگردد.
برسقی وارد حلب شد و به رفع مشکلات مردم همت گماشت. تلاش خود را به بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی به کار گرفت و با وضع قوانین تازه، بار ظالمانه مالیاتهای سنگین را از دوش مردم برداشت. وی همچنین، قانون مصادره اموال را ملغی اعلام نمود و عدالت را در شهر جاری کرد. بدین ترتیب، ساکنان حلب توانستند بعد از یک دوره طاقتفرسای زندگی توأم با زورگویی، چپاول، مصادره اموال و محاصره نظامی و اقتصادی، نفسی به راحتی بکشند و از عدالت عمومی برخوردار شوند.
برسقی با هدف جلوگیری از افزایش تورم و گرانی بیش از اندازه، و نیز ریشهکن کردن تنگدستی که مردم با آن دست و پنجه نرم میکردند، طی یک فراخوان عمومی مردم را به حرکت واداشت و تشویق کرد تا مواد غذایی و سایر کالاهای مورد نیاز را به شهر وارد کنند. با اعمال این سیاستها، شرایط در حلب به حالت طبیعی برگشت و کشاورزی و تجارت در آن دوباره رونق گرفت.
برسقی محاصره صلیبیها را در هم شکست و حلب را از فاجعهای که در طول جنگهای صلیبی از سوی آن مورد تهدید قرار میگرفت، رهایی بخشید؛ تا این اقدام راه را برای ایجاد اتحاد میان دو شهر حلب و موصل در مقابل یک دشمن مشترک هموار کند. اتحادی که زمینهساز پیروزیهای متعدد برای این فرمانده و فرمانده بعد از او، یعنی عمادالدین زنگی در برابر صلیبیها شد. استیفان رنسیمان، مورخ انگلیسی، میگوید: «حکومتی که برسقی بنیان نهاد، به سرعت به مبنایی حایز اهمیت برای ایجاد یک دولت یکپارچه اسلامی بعد از او، در زمان اتابکیان، ایوبیان و ممالیک تبدیل شد و اقتدار صلیبیها را که تا پیش از این دارای یک نظام پادشاهی در بیتالمقدس بودند و قبل از تشکیل این دولت یکپارچه، همواره مناطقی از شام و بلاد پراکنده مسلمانان را مورد تاخت و تاز قرار میدادند، در هم شکست.»[5]