
نویسنده: رحمتالله رحمانی
وفا به عهد (بخش پنجم)
به حقیقت، پیامبران بزرگ به مردانی همچون انصار بیش از هر چیز دیگری نیاز دارند؛ مردانی که نفس، روح و مال خود را فدای وفای به عهد و سخن خود میکنند و خواستههای پیش پا افتاده دنیوی آنان را مشغول نمیدارد و به دنبال متاع پست دنیا نیستند. شیوه رفتار پیامبر (صلی الله علیه وسلم) در تقسیم غنائم بر مبنای ایمان و اخلاص آنان قرار داشت. او دل اعراب را با مالی به دست آورد که در آرزوی آن بودند تا از تکالیف دینی که پذیرفته بودند، آزرده نشوند و انصار را به یقین و باوری راستین و راسخ موکول نمود که در آنان سراغ داشت. در اینگونه موارد، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرموده است: «أنّى لأعْطِيَ الرَّجُلَ و غَيْرُه اَحَبُّ إِلى مخافة أَنْ يَكُبَّهُ اللهُ فِي النَّارِ»؛ «من به کسی مال میبخشم در حالیکه غیر او را از او بیشتر دوست دارم و این مال را بدان سبب به وی میدهم که مبادا گمراه شود و خداوند او را به دوزخ اندازد.» (یعنی بخشیدن مال به کسی دلیل این نیست که حتماً او از غیر خود محبوبتر است.)[1]
از جمله وفای نیکو به عهد این است که انسان گذشتهی پسندیدهی خویش را به یاد آورد تا در حال و آینده از آن سود برده و منتفع گردد. پس اگر دستتنگ بوده و خداوند او را بینیاز کرده یا بیمار بوده و خداوند وی را شفا داده است، نباید انسان با دیوار ستبری، گذشته و امروزش را از هم جدا کند و گمان کند که هرگز نه فقیر بوده و نه بیمار. در نتیجه، نباید شیوهای مغرورانه، خشن، تندخو و منکر در رفتارش پیش گیرد. اینگونه رفتارها نوعی خیانت است که به نفاق منجر میگردد و چه بسا از رحمت خداوند بیبهره شده و بعداً نتواند برگردد.
آوردهاند که یکی از اهالی مدینه به نام ثعلبه به یکی از مجالس انصار آمد و آنان را شاهد و گواه گرفت که: اگر خداوند با فضل و کرامت خویش به من مالی ارزانی دارد، حق هر صاحب حقی را از آن میپردازم، زکات میدهم و با خویشاوندان صلهرحم به جا میآورم. سپس پسر عمویی داشت که مُرد و مالی به ارث به وی رسید. اما او به هیچ یک از وعدههایی که داده بود وفا نکرد و چیزی به کسی نداد. در این باره، این آیه نازل گردید:
«وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَبِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۷۵﴾ فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُم مُعْرِضُونَ ﴿۷۶﴾ فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿۷۷﴾ أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ﴿۷۸﴾»؛ «در میان (منافقان) کسانی هستند که (سوگند میخورند و) با خدا پیمان میبندند که اگر از فضل خود ما را بینیاز کند (و به نعمت و نوایی برساند) بیشک صدقه و احسان میدهیم و از زمرهی شایستگان (درگاه یزدان و مردمان نیکوکار) خواهیم بود. اما هنگامی که خدا از فضل خود (ثروت و دارایی) بدانان بخشید، بخل ورزیدند (و چیزی نبخشیدند و به عهد خود وفا نکردند و هم از خدا و هم از خیرات) سرپیچی کردند و روی گرداندند. خداوند نفاق را در دلهایشان پدیدار و پایدار ساخت تا آن روزی که خدا را در آن ملاقات میکنند. این بهسبب آن است که پیمان خدا را شکستند؛ همچنین دروغ گفتند. مگر آنان نمیدانستند که خداوند راز و نجوی ایشان را میداند و خدا بس آگاه از نهانیها و پنهانیهاست؟ (لذا نقض عهد و نیرنگ ایشان درباره مؤمنان از خدا مخفی نمیماند).»[2]
از جمله داستانهای دال بر شوم بودن خیانت و ناسپاسی نعمت و به جا نیاوردن حق نعمت، داستانی است که حضرت ابوهریره (رضی الله عنه) از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) روایت کرده است. پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «سه نفر در میان بنیاسرائیل بودند که یکی بیماری برص و پیسی داشت، دومی کل و سومی کور بود. خداوند خواست آنان را امتحان کند و بیازماید، پس فرشتهای نزد آنان فرستاد. آن فرشته نخست نزد آن برص رفت و گفت: چه چیزی را بیش از هر چیزی دوست داری؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا و اینکه خداوند این بیماری مرا شفا دهد که مردم بهسبب آن مرا نجس و آلوده میدانند و از من نفرت دارند. پس آن فرشته بر وی دست مالید و این بیماری نفرتآور از میان رفت و رنگ و پوست زیبایی به وی داده شد. سپس فرشته به وی گفت: چه نوع مالی را بیش از همه چیز دوست داری؟ او گفت: شتر دوست دارم. خداوند ده نفر شتر به وی داد و فرشته به وی گفت: خدا تو را در آنها برکت دهد.
سپس نزد کل رفت و گفت: چه چیزی نزد تو محبوبترین است؟ گفت: موی زیبا و اینکه این کل بودن مرا بهبود بخشد که مردم از آن کراهیت و نفرت دارند و مرا نجس میشمارند. فرشته دست بر سر وی کشید که بهبود یافت و موی زیبایی به وی داده شد. فرشته گفت: چه مالی را بیشتر دوست داری؟ گفت: گاو دوست دارم. گاو آبستنی به وی داده شد و گفت: خدا تو را در آن برکت دهد.
سپس نزد کور رفت و به وی گفت: چه چیزی را بیش از هر چیز دوست داری؟ گفت: اینکه خداوند چشمان و بینایی را به من برگرداند. فرشته بر چهره وی دست کشید و خداوند چشمان بینا را به وی برگرداند. گفت: چه مالی را بیشتر دوست داری؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به وی داده شد.
سپس اموال این افراد فراوان گردید. اولی صاحب گلهای از شتران شد که وادی را پر کرده بودند، دومی صاحب گلهای از گاوان گردید که درهای را پر کرده بود و آن یکی هم صاحب گله بزرگی از گوسفندان شد. بعد آن فرشته در شکل و صورت انسان درویشی نزد آن مرد رفت که قبلاً برص داشت و گفت: من مردی درویش و تنگدستم و در سفر دارایی خویش را از دست دادهام و امروز جز با کمک الله و کمک شما نمیتوانم به دیار خویش برسم. من تو را بدان کس قسم میدهم که تو را رنگ و پوست زیبا بخشید، که شتری به من دهی تا به وسیله آن سفر خویش را به پایان برم. آن مرد گفت: حقوق فراوان به گردن دارم و به وی نداد. فرشته گفت: گویی تو را میشناسم، مگر تو نبودی که بیماری پیسی و لک داشتی و مردم از تو نفرت داشتند و فقیر و تنگدست بودی و خداوند تو را ثروت بخشید؟ آن مرد گفت: من این ثروت را پشت اندر پشت به ارث بردهام!! فرشته گفت: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به حال اول برگرداند.
سپس فرشته پیش شخص دوم رفت و آنچه را به «برص» گفته بود به وی نیز گفت. او نیز مانند اولی رفتار کرد و فرشته به وی نیز گفت: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به حال خود برگرداند. سپس به همان شکل و صورت نزد آن کور قبلی رفت و همان تقاضای کمک را از وی نمود. آن مرد گفت: من مرد کوری بودم و خداوند چشمان بینا به من برگرداند، بیا از ثروت و دارایی من هرچه میخواهی برای خود بردار و هرچه میخواهی برای من بگذار. به خدا قسم امروز تو هر چیزی را برداری به خاطر خدا تو را نمیآزارم و هرچه دارم از آن خداست!! فرشته به وی گفت: مالات را نگهدار، شما سه نفر آزمایش شدید. به راستی خداوند از تو خشنود و راضی گردید و از آن دو دوست شما ناخشنود و خشمگین است.
اسلام سفارش میکند که مردم عقودی را که در آنها التزامات و تعهدات مالی و غیرمالی ثبت شده است محترم بشمارند و شروطی را که ضمن آنها آمده است اجرا نموده و بدانها وفا کنند. در حدیث آمده است: «المسلمون عند شروطهم»؛ «مسلمانان به شروطی که بستهاند وفا دارند و شروط خویش را نگه میدارند و به مقتضای آنها عمل میکنند.»
ادامه دارد…
[1] ـ مسند احمد بن حنبل، جزء ۳،ص۱۴۴، مسند باقی العشرة…، مسند أبی أبی اسحاق…، رقم الحدیث: ۱۵۷۹، دارالرسالة العالمیة.
[2] ـ سوره توبه ، ۷۵ ـ ۷۸.