۳. آرزوی دیدار محبوب (صلی الله علیه وسلم) و اظهار علاقه به آن:
یکی از طبیعتهای انسانی آن است که اگر کسی را دوست بدارد، او را توصیف میکند و در خلال همین توصیف، دوست دارد او را ببیند. اگر از محبوب دور باشد، اظهار علاقه به دیدار او میکند و آرزوی دیدن او را دارد. مانند کسی که زن و فرزندان خود را دوست دارد. حال او چگونه است؟ اگر به سفر برود و از آنها دور شود، اشتیاق دیدار آنها او را به خود مشغول میکند، به آنها فکر میکند و آنها را بسیار یاد میکند. چهرههای آنها را در ذهنش به تصویر میکشد، صداهایشان را در گوشش طنینانداز میداند، همیشه برای دوری آنها آه و ناله میکند و به علت شوقی که به آنها دارد، گاهی اشک میریزد. و لحظهای که آنها را ببیند، به سویشان دویده و وقار و سنگینی را کنار میگذارد؛ آنها را به آغوش میگیرد و خوشحال میشود. این یک صورتی از صورتهای دنیوی است و بالاتر از این درجه، اشتیاق دیدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و آرزوی نشستن در مجلس او و شنیدن احادیث ایشان میباشد.
امام مسلم حدیثی را روایت میکنند که در آن پیامبر (صلی الله علیه وسلم) حال کسانی که او را دوست دارند و نهایت علاقه آنها نسبت به دیدار ایشان را بیان میفرماید: از حضرت ابوهریره روایت است که نبی اکرم (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «از شدیدترین مردم نسبت به محبت من، کسانی هستند که بعد از من میآیند؛ هر یک از آنها دوست دارد که اهل و مال خود را فدا کند و مرا ببیند.» و باز هم روایتی از حضرت ابوهریره است که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «قسم به ذاتی که نفس محمد در قبضهی قدرت اوست؛ بر شما زمانی میآید که مرا نمیبینید و دیدار من برای شما از مال و اهل شما محبوبتر است.»[1]
قاضی عیاض میگوید: «دیدار من برای او محبوبتر است ولی مرا نمیبیند یعنی دیدن مرا بالاتر و بهتر از اهل و مالش میداند.» امام نووی میفرماید: «مراد این است که زمانی بر شما میآید که برای هر یک از شما این محبوبتر از اهل و مالش است که فقط یک لحظه مرا ببیند. و مقصود حدیث برانگیختن صحابه بر مجالست با آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) و دیدن پیامبر در سفر و غیر سفر و یاد گرفتن آداب و احکام آنهاست، تا این امور را انجام بدهند. و همچنین مراد، خبر دادن آنها پشیمانی به لحظاتی که سردار دو عالم (صلی الله علیه وسلم) را ندیدند، میباشد.»[2]
بخوانید داستانی دیگر از داستانهای عمیق محبت صحابه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم)؛ داستان مؤذن محبوب پیامبر، حضرت بلال (رضی الله عنه) که به بهشت بشارت یافت. حضرت ابوهریره (رضی الله عنه) نقل میکند که یک روز پس از نماز صبح، رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) به حضرت بلال (رضی الله عنه) فرمودند: ای بلال! به من بگو کدام یک از اعمالت در اسلام را بیشترین منفعت میبینی؛ چرا که من شب گذشته صدای پای تو را در بهشت پیش از خود شنیدم. حضرت بلال (رضی الله عنه) پاسخ داد: من هیچ عملی را نمیشناسم که در اسلام از نظر منفعت برایم برتر باشد، جز اینکه هر زمان که وضو میگیرم، در هر ساعتی از شب یا روز که باشد، مگر اینکه آنچه را که خداوند بر من فرض نکرده است، میخوانم.»[3]
شما حکایت حضرت بلال را شنیدهاید که ایشان آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) را در خواب دیدند که به حضرت بلال میفرمودند: ای بلال! این دوری شما چیست؟ آیا وقت آن نرسیده که مرا ملاقات کنی؟ حضرت بلال با ناراحتی از خواب بیدار شد و سوار بر مرکب خود شده و راهی مدینه منوره شد؛ بر آرامگاه آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) وارد شده و شروع به گریه نمود و صورتش را بر قبر میمالید. به حضرت حسن و حضرت حسین رو کرد و آنها را در آغوش گرفته و بوسید.
دو نوه بزرگوار پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وسلم) به حضرت بلال گفتند: «ای بلال! دوست داریم اذانی را که در سحر برای آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) میدادی بشنویم.» حضرت بلال بالای مسجد رفت و در جای همیشگی که در آن اذان میگفت، ایستاد. وقتی «الله اکبر؛ الله اکبر» گفت، اهل مدینه تکان خوردند. وقتی که به جمله «اشهد أن لا اله الا الله» رسید، تکان خوردن مردم بیشتر شد. وقتی که مردم صدای «اشهد أن محمداً رسول الله» را شنیدند، از خانهها خارج شدند و گفتند: «آیا رسول الله (صلی الله علیه وسلم) (از آرامگاه خویش) خارج شدهاند؟» دیگر بعد از وفات آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) روزی دیده نشد که مردم بیشتر از آن روز گریه کنند.[4]
محبت شعار آشکاری بود و صفتی عمومی برای مسلمانان قلمداد میشد. یک صورت زنده دیگر از آن را حضرت انس (رضی الله عنه) روایت میکنند که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «پیش شما اقوامی میآیند که قلبهایشان از شما نرمتر است.» حضرت انس میگوید: «اشعریها که از آنها یکی حضرت ابو موسی (رضی الله عنه) بود، وقتی که به مدینه منوره آمدند، شعری را زمزمه میکردند که: فردا که محبوبترین فرد، یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) و یاران او را میبینیم.»[5]
حضرت سعد (رضی الله عنه) روایت میکنند که از حضرت عمار بن یاسر (رضی الله عنه) شنیدم که روز صفین (همان روزی که در آن به شهادت رسید) میفرمود: «من خداوند با قدرت را دیدم و با حور عین ازدواج کردم. امروز محبوبترین فرد، حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) و گروه او را ملاقات میکنم.»[6]