
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
علامه سید ابوالحسن ندوی رحمهاللهتعالی (بخش شصتوسوم)
در محضر دکتر محمد اقبال روشنضمیر
دکتر محمد اقبال لاهوری، یکی از شخصیتهای فرهیخته، بیدارگر و دلسوز عصر خویش بود که با اشعار و سخنان گیرا و دلنشین خود، روح بیداری دینی و ایمانی را در انسانها برمیانگیخت. او با بیان حقایق جهان معاصر، بهویژه فرهنگ غرب و تمدن اروپا، با شیوهای شیوا و اثرگذار، واقعیتها را آشکار میساخت. اشعار او را میتوان به تیرهایی تشبیه کرد که از معنویت و روحانیت سرشار بوده و قلب انسانها را نشانه گرفته، جوششی ایمانی در آنها پدید میآورد.
محبت امام ندوی به اقبال، انگیزههای گوناگونی داشت که بهتر است از زبان خود او بشنویم. امام ندوی دراینباره مینویسد:
بزرگترین عاملی که مرا شیفتۀ شعر اقبال گردانید، همانا بلندپروازی، عشق و ایمان وی بود. این ترکیب زیبا در شعر و رسالت اقبال، بیش از اشعار معاصران او متجلی و آشکار است. من دریافتم که طبیعت من نیز با بلندپروازی، عشق و ایمان آمیخته است و بیتابانه بهسوی ادبیاتی که پیامآور بلندپروازی، اعتمادبهنفس، دوراندیشی و دعوت به حاکمیت و گسترش اسلام باشد، سوق داده میشود؛ ادبیاتی که انسانها را به تسخیر انفس و آفاق دعوت میکند و جذبۀ عشق، عاطفه و ایمان به خدا و رسالت جاویدان محمد مصطفی صلىاللهعليهوسلم و سیرۀ الگوی او را برمیانگیزد. محمد اقبال به این دلیل مورد توجه و علاقۀ من است که شاعری بلندپرواز، عاشقی مؤمن و دارای عقیده و پیامی متمایز است. او بزرگترین منتقد و مخالف تمدن غرب بوده و مسلمانان را بهسوی عظمت دیرینۀ اسلام و حاکمیت و سیادت مسلمین فراخوانده است. او سرسختترین مخالف قومیت و تبعیض نژادی و بزرگترین دعوتگر انسانیت و وحدت جامعۀ اسلامی است.[1]
امام ندوی از همان دوران کودکی، با اشعار دکتر محمد اقبال آشنا شد و با روح پاکیزهاش، زیباییها و عمق معانی اشعار او را درک کرد. به همین دلیل، برخی از اشعار اقبال را به زبان عربی ترجمه کرد. در سال ۱۹۲۹ میلادی، در ۱۶ سالگی، همراه دکتر عبدالله چغتانی به دیدار اقبال نائل شد. دکتر محمد اقبال با گرمی و صمیمیت از او استقبال کرد. همچنین در ۲۲ نوامبر ۱۹۳۷، امام ندوی بار دیگر به دیدار اقبال رفت؛ این بار درحالیکه اقبال به شدت بیمار بود. بااینوجود، این دو شخصیت سه ساعت به گفتوگو و تبادل نظر پرداختند.
امام ندوی همواره از اشعار اقبال بهرهمند میشد و آنها را به کشورهای عربی منتقل میکرد. او در مجامع علمی و ادبی متعدد دربارۀ اقبال سخن گفت و مقالاتی در این زمینه نگاشت. امام ندوی در نشستی که با اقبال داشت، به این نتیجه رسید که اندیشههای او و اقبال، در بسیاری از موارد، همسو و همجهت هستند. او همان دردی را که باید در یک متفکر اسلامی احساس میشد، در وجود اقبال یافت.
به همین منظور، امام ندوی اشعار اقبال را به قالب نشر عربی درآورد و آن را به جهان عرب تقدیم کرد. این اقدام او، شاهکاری ادبی و علمی بود که هدیهای ارزشمند برای اسلام، مسلمانان و بهویژه جهان عرب محسوب میشود.
سید شرافت علی ندوی مینویسد: «مولانا ندوی احساس کرد که محمد اقبال نه تنها پیامرسان خاورمیانه، بلکه شاعر و سفیر همۀ جهان اسلام است. او به این باور رسید که آگاهسازی جهان اسلام از مقام و پیام اقبال امری ضروری است.»[2]
مولانا ندوی میگوید: یکی از دلایل شیفتگی و دلدادگی من به اقبال این بود که من تا حدی با منابع و مآخذ نوشتهها و تحقیقات اهل قلم و نویسندگان معاصر آشنا بودم و علیرغم سن کم و دانش محدود، اندکی در این زمینه مطالعاتی داشتم؛ اما سوز و ساز چشمۀ اندیشهها و افکار محمد اقبال از دسترس ما فراتر بود. با خواندن و شنیدن اشعارش، احساس میکردم در جهانی دیگر سیر میکنم. این ویژگی به میزان دانش و مطالعه وابسته نیست، بلکه از منبعی فیاض و الهی سرچشمه میگیرد:
این سعادت به زور بازو نیست تا نبخشد خدای بخشنده[3]
خلاصه آنکه اشعار جاندار محمد اقبال تأثیری سحرانگیز و روحبخش بر اندیشه و جان امام ندوی داشت. این اشعار همچون کلام عارفی دلسوخته، قلب و روان او را جلا و اعتلا میبخشید. با این وجود، امام ندوی هرگز خویشتن را اسیر افکار و نظریات اقبال نکرد و با صراحت نوشت: لازم به ذکر است که اینجانب دکتر محمد اقبال را شخصیتی معصوم، مقدس یا مجتهد و پیشوای دینی نمیدانم. در بزرگداشت او و استناد به گفتههایش، مانند بسیاری از نویسندگان معاصر، افراط نمیکنم. من معتقدم که جایگاه حکیم سنایی، فریدالدین عطار و عارف رومی بسیار بالاتر از اقبال است. آنان در تخلق به آداب شریعت و جمع میان ظاهر و باطنِ دعوت و عمل، پیشگامتر بودند. با این حال، باز هم میگویم که اقبال را شاعری بلندپرواز، عاشق و مؤمن میدانم. در مورد خود گواهی میدهم که هر بار شعر او را خواندم، در وجودم حماسهای اسلامی و احساسات و عواطف دینی برانگیخته شد و طنین معانی را با گوش جان حس کردم. به نظر من، ارزش شعر اقبال در همین ویژگیها نهفته است.[4]
به هر حال دکتر محمد اقبال لاهوری شاعری دلسوخته، بیداردل، پرنشاط و مملو از درد و غم امت اسلام بود. او از میان تحصیلکردگان کشورهای غربی، یکی از سالمترین و برترین شخصیتها بهشمار میرفت. همواره کاستیها، بدبختیها و وحشیگریهای تمدن غرب و اروپا را به مسلمانان گوشزد میکرد و آنان را از تقلید کورکورانه برحذر میداشت. اقبال همواره مسلمانان را به چنگ زدن به اسلام راستین دعوت میکرد و نسبت به حضرت محمد مصطفی صلىاللهعليهوسلم عشق و محبتی کمنظیر داشت.
امام ندوی نیز در بررسی فرهنگ غرب سهمی بسزا داشت و بیتردید، اندیشههای والای اقبال در شکلگیری این دیدگاهها بیتأثیر نبود. او در این زمینه سرمایهای عظیم بهدست آورد که در آثار و تصنیفاتش بهوضوح قابل مشاهده است.
اقبال میگوید:
سرود رفته باز آید که ناید نسیمی از حجاز آید که ناید
سر آمد روزگار این فقیری دگر دانای راز آید که ناید
ادامه دارد…
[1]. شگفتیهای اندیشۀ اقبال، صفحۀ ۱۰-۱۱.
[2]. نذرانۀ عقیدت، صفحۀ ۲۰۶.
[3]. کاروان زندگی، صفحۀ ۱۷۵/۱.
[4]. شگفتیهای اندیشۀ اقبال، صفحۀ ۱۸-۱۹.