نویسنده: ابوعائشه
نشنالیزم (بخش نوزدهم)
پیشدرآمد
معمولاً در هر گوشهای از این گیتی که مفکورۀ ملیگرایی رونق یافته است، احزاب، انجمنها، سازمانها و شخصیتهای مشهوری در پی آن بودهاند. این مجموعهها توانستهاند در گسترش این فرایند نقشی مهم ایفا نمایند. ملیگرایی در ترکیه نیز همین روند را طی کرده است و مراحل آن نیز به همین منوال پیش رفتهاند. در این بخش از تحقیق میخواهیم سران ملیگرایی در ترکیه و احزاب و انجمنهایی را که برای گسترش آن تلاش میکردند، معرفی کنیم.
سران پانترکیزم
دادهها نشان میدهد که افراد زیادی در گسترش پانترکیزم نقش داشته و برای به ثمر رساندن آن تلاش کردهاند. امروزه نیز، با گذشت سالیان زیاد، این پدیده در میان ترکها به وضوح دیده میشود. در این مقاله، تصمیم داریم مشهورترین این افراد را معرفی کنیم.
ضیاء گوک آلپ
یکی از کسانیکه در پی احیای ملیگرایی ترکی و تورانی بود، ضیاء گوک آلپ است. او برای گسترش این پدیده تلاش فراوانی کرد، کتاب نوشت و در گوشهوکنار به تبلیغ پرداخت. ضیاء گوک آلپ میخواست ترکیهای جدید به وجود بیاورد که پیوندی میان ترکهای عثمانی و تورانیان گذشته باشد.
ضیاء گوک آلپ (۱۸۷۴ تا ۱۹۲۴ میلادی) در شهری با جمعیت عمدتاً کرد در جنوب شرقی آناتولی -دیاربکر- متولد شد. او اساساً فردی خودآموخته بود که در اوایل قرن بیستم به یکی از شخصیتهای برجستۀ جنبش پانترکیزم تبدیل شد. در واقع، نمیتوان به رشد نشنالیزم در ترکیه و شکلگیری پانترکیزم اشاره کرد، بدون اینکه از ضیاء گوک آلپ، یکی از بنیانگذاران و مبتکران آن، نام برد.
وی به عنوان پدر نشنالیزم جدید ترک و یکی از متفکران برجستۀ آن سرزمین شناخته میشود. او نزدیک به ۳۰۰ مقاله نگاشته است که در سالهای پرآشوب ۱۹۰۸ تا ۱۹۲۱ میلادی در نشریات مختلف به چاپ رسیدند.[1]
ضیاء گوک آلپ روشنفکر واپسین سالهای امپراتوری عثمانی در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم بود.[2]
ضیاء گوک آلپ (۱۲۹۱ تا ۱۳۴۳ هجری قمری/۱۸۷۴ تا ۱۹۲۴ میلادی) بزرگترین اندیشمند و نظریهپرداز غربگرای ترکیه در این دوره محسوب میشود. او در مقابل «پاناسلامیسم»، ناسیونالیسم ترک و اقتباس تمامعیار تمدن غربی را برای شکستن زنجیرهای جور و جهل ملت ترک ضروری میدانست. ضیاء گوک آلپ، همانند طه حسین، مدعی بود که ملت او به اروپا وابسته است، نه به جهان اسلام. به همین دلیل، ترکیه باید همۀ پیوندهای فرهنگی، فکری و اجتماعی خویش را از شرق قطع کرده و به غرب متصل شود. گوک آلپ اصرار داشت که نه تنها تکنولوژی و فرآوردههای صنعتی، بلکه روح، نظام و ارزشهای غرب نیز باید بهطور کامل اقتباس شوند. او معتقد بود که ارزشهای کهنه و سنتی باید کنار گذاشته شوند و در عین حال، «ملیت» ترک، «پانترکیسم» و اساطیر و افسانههای باستانی قوم ترک احیا گردند.[3]
علامه سید ابوالحسن ندوی در کتاب «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» به نقل از شکیب ارسلان چنین مینویسد: «در ترکیه گروه دومی وجود دارد که برخلاف گروه اول که بر قومیت ترکان عثمانی تأکید دارند، ادعای تورانی بودن میکنند. از مشهورترین چهرههای این گروه میتوان به ضیاء گوک آلپ، احمد آغایف و یوسف آقشورا اشاره کرد؛ این دو نفر اخیر از روسیه به ترکیه آمدهاند. علاوه بر آنها، افرادی چون جلال ساهر، یحیی کمال، حمدالله صبحی رئیس تورک بوردی، محمدامین بگ (شاعر مردمی) و بسیاری از ادیبان، اندیشمندان، دانشجویان و نسل جدید نیز از این گروه حمایت میکنند. اینان مدعیاند که ترکان از باسابقهترین، اصیلترین و پیشروترین مردمان در تمدن هستند و در اصل با قوم مغول یکیاند. به باور آنها، ترکان باید به اصل خود بازگردند که آن را جامعۀ تورانی مینامند. برخلاف گفتههای قدما، این گروه معتقدند: “ترکان ابتدا ترکاند و سپس مسلمان.” شعار این گروه بیدینی، بیبندوباری و زیر پا گذاشتن جامعۀ اسلامی است، مگر آنکه جامعۀ اسلامی در خدمت گسترش ملیگرایی تورانی قرار گیرد؛ در این صورت، اسلام تنها وسیلهای خواهد بود، نه هدفی غایی.»[4]
مصطفی کمال آتاترک
با پایان جنگ جهانی اول و آغاز اختلافات بین ملیگرایان و دولت، فصل جدیدی در تاریخ ترکیه گشوده شد. مصطفی کمال رهبری ملیگرایانی را که در تلاش برای حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی بودند، به عهده گرفت. پس از جنگ استقلال و امضای معاهدۀ صلح لوزان، او به نماد مقاومت ملی ترک تبدیل شد.[5]
آتاترک ابزاری در دست دشمنان اسلام شد و مبارزۀ شدیدی را علیه اسلام آغاز کرد. برای اجرای نقشههای غرب، آتاترک قرآن را به زبان ترکی ترجمه کرد و در سال ۱۹۳۲ میلادی قرآن ترجمهشده را در میان مردم توزیع نمود. او همچنین اذان را به زبان ترکی تغییر داد.[6]
با پایان جنگ و فرار پاشاهای کمیتۀ اتحاد و ترقی، که پایان کار ترکهای جوان را رقم زد، فرصتی برای شخصیت جدیدی فراهم شد تا وارد صحنۀ قدرت شود. این شخصیت که مقدر بود پایان امپراتوری عثمانی و تولد جمهوری ترکیه را اعلام کند و به عمر خلافت نیز پایان دهد، کسی نبود جز مصطفی کمال که بعدها به «آتاترک» مشهور شد.[7]
اما اربابان غربی که او را به قدرت رسانده بودند، به این مقدار قانع نشدند. آنها خواستار نابودی کامل اسلام در این سرزمین شدند و دستورات بسیاری به او ابلاغ کردند که هر یک مؤید ملیگرایی و در تضاد کامل با اسلام بود.
نویسندۀ کتاب «ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام» دربارۀ مصطفی کمال آتاترک و بحرانهایی که او با از میان بردن خلافت اسلامی برای ترکیه ایجاد کرد، چنین مینویسد: «آنچه روی داد، نتیجۀ اقدامات شخصی است که در ظاهر مسلمان بود، اما در باطن دنبالهرو شیطان و مطیع بیچونوچرای آمریکا و غرب. او ناسیونالیستی بود که احساسات ملی را بر باورهای مذهبی ترجیح داد؛ ملیگرایی واقعی. از دیدگاه ملیگرایان، آتاترک یک قهرمان است، زیرا توانست اسلام را بهطور کامل از ملیت ترک جدا سازد.»[8]
او پس از تسلط بر حکومت، معاهدهای به نام «لوزان» با استعمارگران انگلیس و فرانسه امضا کرد. بریتانیا شرط کرده بود که نیروهای خود را تنها در صورتی از ترکیه خارج میکند که شروط زیر برآورده شوند:
-
الغای خلافت اسلامی، طرد خلیفه از ترکیه و مصادرۀ اموال او؛
-
تعهد ترکیه به سرکوب هر حرکت و نهضتی که در حمایت از خلافت اسلامی باشد؛
-
قطع کامل ارتباط ترکیه با اسلام؛
-
جایگزینی قانون مدنی جدید به جای قوانین اسلامی.
آتاترک با پذیرش این شروط، مسیر نابودی خلافت اسلامی و سلطۀ کامل ملیگرایی سکولار را هموار کرد.[9]
او که به معنای واقعی شیفته و فریفتۀ غرب، قوانین و برنامههایشان بود، به این مقدار بسنده نکرد و پا را فراتر گذاشت. او بسیاری از احکام شرعی و اسلامی را در ترکیه ممنوع اعلام کرد. در ادامه، به برخی از این موارد اشاره میکنیم:
-
لغو عید قربان و عید فطر و تعطیلی روز جمعه (به جای آن، روز یکشنبه را تعطیل کرد)؛
-
جلوگیری از رفتن به مراسم حج برای چندین سال؛
-
ممنوعیت حجاب؛
-
منع اذان به زبان عربی و رواج آن به زبان ترکی؛
-
تبدیل مسجد آیاصوفیا به موزه و مسجد الفاتح به ایستگاه؛
-
تعطیل کردن کتابخانههای اسلامی و مراکز و مدارس دینی؛
-
قطع رابطه با کشورهای اسلامی؛
-
تغییر دادن الفبای عربی به حروف لاتین؛
-
رسمیت دادن به تقویم میلادی به جای تقویم هجری.