نویسنده: سید مصلح الدین
دروغگویی (بخش دوم)
دروغگویی، فطریست یا اکتسابی؟
هیچ انسانی فطرتاً دروغگو نیست. او دروغگویی را از محیط خود (خانواده، مدرسه و بهطور کلی، اجتماعی که در آن زندگی میکند) یاد میگیرد. تحقیقات نشان میدهد که کودکان ابتدا این عمل را از والدین و اطرافیان خود که با آنها زندگی میکنند و سپس از دوستان و دیگر افراد اجتماع که با آنها برخورد دارند، یاد میگیرند. دروغ بذری است که در این زمین حاصلخیز توسط اطرافیان کاشته میشود و با آبیاری و پرورش مناسب رشد میکند تا حدی که گاهی به صورت یک درخت تنومند درمیآید و از بین بردن آن زحمتهای زیادی میطلبد. بنابراین، دروغگویی امری فطری نیست.[1]
زمان شروع دروغگویی
یافتههای روانشناسان بر این نکته تأکید دارد که گفتههای کودکان زیر پنج یا شش سال بیشتر جنبۀ خیالبافی دارد. آنها اغلب احساسات و تخیلات خود را دربارۀ پدیدههای اطرافشان بیان میکنند؛ زیرا کودکان در این سنین در دنیای تصور و خیال زندگی میکنند و بدینسان اندیشهها، رؤیاها و افکار خود را شکل میدهند و حتی اشیاء بیجان را جاندار میپندارند. برای مثال، کودک سوار بر تکۀ چوب چنین وانمود میکند که مشغول اسبسواری است. این کودکان حوادثی را که با آن مواجه شدهاند، بسیار بزرگتر از حد و اندازۀ خود بیان میکنند. همچنین باید توجه داشت که کودک زیر پنج سال از چیزها یا کارهای خوب و بد درک بالایی ندارد؛ بهطوری که نمیتواند به آسانی بین آنها فرق بگذارد.
دروغگویی در کودکان
دروغگویی در کودکان از پنج یا شش سالگی به بعد شروع میشود؛ زیرا از نظر ذهنی به مرحلهای میرسند که بهتدریج میتوانند سخن راست را از دروغ تشخیص دهند. از این سن، صفت دروغگویی در بعضی از کودکان بهتدریج شکل میگیرد و گاهی آنقدر تشدید میشود که به صورت مرض درآمده و بعدها جزئی از شخصیت بزرگسالی آنان محسوب میشود. در واقع، دروغگویی از کودکی بهتدریج در نهاد کودک رسوخ کرده و در صورت تداوم و عدم وجود مانع، به شکل یک صفت در بزرگسالی نمود پیدا میکند.[2]
علل دروغگویی
-
حسد
برادران حضرت یوسف علیهالسلام به خاطر حسادتی که با یوسف داشتند به پدرشان گفتند: «فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازى كند و ما به خوبى نگهبان او خواهيم بود.»[3]
-
شیطان
از مصادیق بارز دروغگویان در فرهنگ قرآن، شیطان است. آنجا که خداوند میفرماید: «آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ آنها بر هر دروغگوی گنهکار نازل میشوند.»[4]
-
گناه
از دیگر عواملی که سبب دروغگویی میشود، گناه و معصیت است. در قرآن کریم میخوانیم: «اینها آیات خداوند است که ما آن را به حق به تو تلاوت میکنیم. اگر آنها به این آیات ایمان نیاورند، به کدام سخن بعد از سخن خدا و آیاتش ایمان میآورند؟ وای بر هر دروغگوی گنهکار.»[5]
-
مکر زنانه
از دیگر مصادیق علل دروغگویی، مکر زنانه است که در سورۀ یوسف از زلیخا سخن به میان آمده است: «و هر دو بهسوی در دویدند و پیراهن او (یوسف) را از پشت پاره کرد و در این هنگام، شوهر آن زن را کنار در یافتند. آن زن گفت: کیفر کسیکه بخواهد به اهل تو خیانت کند جز زندان یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟ یوسف گفت: او بود که مرا به اصرار بهسوی خود دعوت کرد. در این هنگام، شاهدی از خانوادۀ آن زن شهادت داد که اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن زن راست میگوید و او از دروغگویان است.»[6]
-
حفظ موقعیت اجتماعی
گاهی انسان از یک مقام خاص اجتماعی برخوردار است و در اجرای امور محوله و مسئولیتی که به عهده گرفته است، کوتاهی میکند. به دلایلی از جمله ضعف یا سوء مدیریت، موفقیت حاصل نمیشود. لذا وقتی از طرف مقام بالاتر مورد سؤال قرار میگیرد، برای حفظ منصب و عنوان اجتماعی و پوشاندن عیوب و لغزشهای خود، متوسل به دروغ میشود و حفظ موقعیت خود را در گفتن مطالب خلاف واقع میبیند.
-
جلب منافع و دفع مضرات
گاهی انسان مشاهده میکند که ضرری متوجه او و منفعتی متوجه دیگری شده است. برای اینکه این زیان را از خود دور و متوجه دیگری سازد و یا منفعتی را که متوجه دیگری شده بهسوی خود جلب نماید، به دروغ متوسل میشود. به لحاظ اینکه طبیعت انسان جلب منفعت و دفع ضرر خویش است، این حالت انگیزهای بسیار قوی در جهت گفتن دروغ بهشمار میرود.[7]
آثار دروغ
دروغگویی مانند سایر بیماریهای روانی و عاطفی، ابتدا از یک مسألۀ کوچک و ساده آغاز میشود. چنانچه به موقع درمان نشود به یک بیماری روحی تبدیل میشود. دروغگویی عامل اصلی فسادهای دیگر است، طوری که شاید بتوان گفت کلید ورود به سایر فسادهاست. برخی از عوارض و پیامدهای دروغگویی عبارتند از:
-
بیاعتباری دروغگو
زندگی در اجتماع بر اساس نوعی اعتماد نسبی دو جانبه استوار است. دروغ به این اعتماد لطمه میزند و موجب اختلال در روابط بین افراد شده و بدبینی را بین آنان پدید میآورد. همچنین فاش شدن دروغ شخص مبتلا، باعث میشود تا آبروی او بریزد و ارزش و اعتبارش نیز از بین رود.[8]
-
از بین رفتن ایمان
کسانیکه به گفتههای یک دروغگو اعتماد میکنند و آن را میپذیرند، به گمراهی کشیده خواهند شد. این امر در مسائل فکری و اعتقادی موجب تباهی ایمان و عقیدۀ افراد میگردد. همچنین دروغگو برای رسیدن به هدف و مطلوب خویش، دروغ را ابراز مؤثر در نتیجۀ کار میداند و این نشانگر ضعف ایمان دروغگو نسبت به تأثیر خداوند متعال بر امور است.[9]
-
بیآبرویی
از دیگر زیانهای اجتماعی دروغ، بیآبرویی است. وقتی دروغهای زیادی از دروغگو کشف میشود و رسوایی او تکرار میگردد، بیآبرویی نصیبش میشود. رسوایی دروغگو، کشف دروغهای اوست و بیآبرویی او به معنای بیحیثیت و بیارج شدن است. عقلا و خردمندان، همیشه به دنبال حیثیت و آبرو هستند. ثروتمند، ثروت خود را برای خریدن حیثیت و آبرو صرف میکند. قدرتمند، قدرت خود را برای رسیدن به این موقعیت به کار میگیرد. دانشمند، از دانش خود برای جلب افکار عمومی بهرهبرداری میکند. محبوبترین چیزها نزد عقلا حیثیت و آبرومندی است و آخرین هدف آنها همین خواهد بود؛ چراکه تمام دارایی خود را فدای آن میکنند. اما دروغگو، با دست خود این موقعیت را از بین میبرد.[10]
-
بدبینی مردم
دروغگو، مورد سوء ظن و بدبینی مردم است و گاهی کار او از این هم بالاتر میرود و بر اثر دروغ مورد تنفر قرار میگیرد.[11]
-
فقر
راستی و درستی، ثروت را میافزاید؛ زیرا دارندۀ آن اعتبار ایجاد میکند. دروغگویی سرمایه را راکد نگاه میدارد؛ زیرا نه تنها از پیدایش اعتبار جلوگیری میکند، بلکه اعتبار موجود را نیز از بین میبرد. کسی با وعدههای دروغگو معامله نمیکند، چون او اعتبار ندارد. به وعدههای دروغگو اعتماد نمیشود؛ زیرا اعتماد کردن به او بر خلاف عقل است.[12]
-
پردهدری و بیشرمی
اگر کشف دروغ، روحیۀ دروغگو را متزلزل نکند و او همچنان به دروغگویی ادامه دهد، کشفهای پیدرپی، شرم را از او میبرد و او را به دروغگوی حرفهای تبدیل میکند. دیگر از آشکار شدن عیبهایش ابایی ندارد و با خود میگوید: «همۀ مردم مرا شناختهاند؛ پنهان ساختن دیگر چه سودی دارد؟» به همین دلیل، نه از ارتکاب گناه ابایی دارد و نه از فاش شدن آن.[13]
درمان دروغ
بهترین راهی که انسان را از دروغ گفتن باز میدارد، این است که توجه داشته باشد که دروغ گفتن از مذمومترین صفات است. با دروغ گفتن، انسان مورد قهر و غضب الهی قرار میگیرد و در آخرت به آتش دوزخ گرفتار خواهد شد. در دنیا نیز، دیر یا زود دروغ او فاش شده و حقیقت امر آشکار میگردد. در نتیجه، او بین مردم رسوا، طرد و منزوی خواهد شد و دیگر کسی برای سخنان او ارزش و اعتباری قائل نخواهد بود؛ در واقع، او مردهای در میان زندگان خواهد بود.
از طرفی، انسان با شناخت ریشههای دروغ و قطع آنها میتواند خود را از آلودگی به دروغ و ابتلاء به این آفت خطرناک مصون نگه دارد.
تا نیک ندانی که سخن عینِ صواب است |
باید که به گفتن دَهَن از هم نگشایی |
|
گَر راست سخن گویی و در بند بمانی |
به زآن که دروغت دهد از بند رهایی |