نویسنده: عبیدالله نیمروزی
دیدار با فیصل بن عبدالعزیز و فهد
در سال ۱۹۶۳ میلادی، علامه سید ابوالحسن ندوی رحمهاللهتعالی در کاخ شاهی با امیر فیصل بن عبدالعزیز دیدار کرد. در این ملاقات، ایشان دربارهٔ خطراتی که متوجه عربستان سعودی و سرزمین حجاز بود، به بحث و تبادلنظر پرداخت. وی با صراحت بیان کرد که این سرزمین گامهای بلندی در مسیر غربگرایی برداشته و بیم آن میرود که قداست و پاکی حرمین شریفین تحت تأثیر قرار گیرد و رنگ دیگری به خود بگیرد. امیر فیصل با دقت و توجه به این اندرزهای مشفقانه گوش سپرد و اطمینان داد که چنین اتفاقی رخ نخواهد داد.
پس از اینکه ملک فیصل زمام امور را به دست گرفت، نامهای مفصل از جانب امام ندوی به ایشان ارسال شد. در این نامه، بر جایگاه ویژه و رسالت عظیم سرزمین حجاز تأکید شده بود و این امر تصریح گردیده بود که این سرزمین باید در هر عصری جایگاه خاص خود را حفظ کند. ملک فیصل در پاسخ به این نامه نوشت: «با تقدیر و تشکر از احساسات پاک و روح اسلامی غیرت دینی شما، اطمینان میدهیم که هرگز اجازه نخواهیم داد امور معارض با دین حنیف و تعلیمات زیبای آن به وقوع بپیوندد.»
امام ندوی به این اقدامات بسنده نکرد و بار دیگر طی نامهای، از عواقب ناگوار رفاهطلبی، عیشپرستی، هوسرانی و پیروی از هوا و خرافات سخن گفت. وی به امراض مهلک جامعه اشاره کرد و بر خطرات ایمانسوز آن انگشت گذاشت. ملک فیصل نیز پاسخی روشنگرانه و قانعکننده ارائه کرد.
دیدار با ملک خالد و فهد بن عبدالعزیز
در راستای همین اندیشهٔ پاک، امام ندوی دیدارهای متعددی با ملک خالد بن عبدالعزیز و فهد بن عبدالعزیز داشت. او همواره از مسیر ناسالم و پیروی از فرهنگ غرب در عربستان اظهار تأسف میکرد و نسبت به خطرات پیش روی دین و ایمان هشدار میداد. امام ندوی در نامههایی به ملک فهد، او را به جایگاه رهبری و شخصیت اسلامیاش متوجه ساخت و از پیامدهای احتمالی انحراف از هویت اسلامی سخن گفت.
ایشان در این نامهها، به شیوههای تربیتی، تأثیرات سوء صداوسیما، افزایش مال و ثروت و نقش روزنامهها و مجلات مروج فساد و داستانهای اغواگر اشاره کرده و آثار مخرب این عوامل را برشمرد.
نصیحت مولانا و اشک شاه فیصل
اگرچه پادشاهان و حکمرانان کمتر از نصیحت اندیشمندان اسلامی تأثیر میپذیرند، اما سخنان پرشور و سحرآمیز امام ندوی حتی بر صاحبان قدرت نیز اثر میگذاشت. روایت شده است که شاه فیصل با شنیدن نصایح مولانا ندوی چنان متأثر شد که نتوانست اشکهای خود را کنترل کند.
خورشید ندیم مینویسد: «مولانا با فصاحت و بلاغت سخن میگفت و شاه فیصل سراپا گوش ایستاده بود. مولانا در سخنانش به پادشاهان مسلمان گذشته اشاره کرد؛ پادشاهانی که قدرتشان سراسر سرزمینهای اسلامی را در بر میگرفت، اما زندگی سادهای داشتند و شبها در بارگاه پروردگار اشک میریختند. او این شرایط را با وضعیت کنونی مقایسه کرد و از حال زار مسلمانان فلسطین، کشمیر و دیگر مناطق سخن گفت.»
وقتی سخنان مولانا به پایان رسید، اشک از چشمان شاه فیصل جاری شد و او با صدای بلند گریست. این تأثر چنان بود که نگهبانان وارد اتاق شدند، اما شاه با اشاره دست آنان را بیرون فرستاد. سپس رو به مولانا کرد و گفت: «پادشاهان گذشته به این دلیل چنین اوصافی داشتند که ناصحانی چون شما در کنارشان بودند. شما همواره تشریف آورید و ما را از نصایح خود بهرهمند کنید.»
شاه فیصل برای ندوه العلماء مبلغ قابلتوجهی در نظر گرفت، اما مولانا از پذیرفتن آن امتناع ورزید و فرمود: «معاملات ندوه با عنایت خداوند به بهترین شکل پیش میروند.»
سالها گوش جهان زمزمه را خواهد شد زین نواها که درین گنبد گردون زدهام
این حکایات، همچون ورقی از تاریخ درخشان اسلام، ما را به یاد بزرگمردان روحانی قرون گذشته میاندازد. حقیقت این است که در هر دورهای، مردانی از جنس حکمت و اندرز وجود داشتهاند و زندگی و گفتارشان سرشار از الهام و هدایت بوده است. بیتردید، علامه سید ابوالحسن ندوی رحمهاللهتعالی یکی از این بزرگان در عصر حاضر است.
ادامه دارد…