نویسنده: عبیدالله نیمروزی
روح زندگی عمر بن عبدالعزیز رحمهالله
روح زندگی عمر بن عبدالعزیز و انگیزۀ همۀ فعالیتهایش و نیروی محرکهاش ایمان قوی، یقین به آخرت و علاقهاش به بهشت بود. هر کاری که میکرد جهت خوف خدا یا عشق به خدا بود و این نیرویی است که بزرگترین حاکم نیرومند روی زمین را در مقابل لذایذ سلطنتی و وسایل فریبندۀ جهان ثبات قدم میبخشد. اگر کسی به او برخلاف روشش پند میداد و به تمتع و بهرهبرداری از لذایذ جهان تشویق میکرد؛ وی در جوابش این آیه را تلاوت میکرد: «إني اخاف إن عصيت ربي عذاب يوم عظيم»؛ «اگر از احکام پروردگارم سرپیچی کنم، از عذاب سخت میترسم.»
وی یکبار به خدمتگزارش گفت و این جملهاش واقعاً تعریف کنندۀ شخصیت نیک وی است. میگفت: «خداوند متعال به ما یک طبع بلندی عطا فرموده است، من به هر مقام والایی که میرسیدم آرزوی مقام برتری را داشتم و حالا به مقامی رسیدهام که از این بالاتر مقامی نیست و اکنون این طبع بلندپرواز من فقط اشتیاق و آرزوی بهشت را دارد.»
حالِ وی در وقت رقت قلب و خوف از خدا این بود که روزی از شخصی تقاضا کرد که به من پندی بده؛ آن شخص گفت: اگر خداوند متعال تو را به جهنم انداخت و همۀ مردم جهان به بهشت رفتند به تو چه نفعی میرسد و اگر همۀ مردم جهان به جهنم رفتند و تو به بهشت رفتی به تو چه ضرر میرسد. بهمحض شنیدن این سخن، بهقدری گریست که آتش منقلی که جلوش گذاشته شده بود از اشک چشمان وی خاموش شد.
يزيد بن حوشب میگوید: «از این قضیه معلوم میشود که جهنم و بهشت فقط برای عمر بن عبدالعزيز و حسن بصری خلق شدهاند.»
وفات عمر بن عبدالعزیز رحمهالله
اگر مشیت خداوند بیشتر شامل حال مردم میشد و عمر بن عبدالعزیز را فرصتی بهاندازۀ سلاطین گذشته فراهم میگردید، پس در کل کشور اسلامی انقلابی عمیق به وجود میآمد که اثرش تا مدتی طولانیتر باقی میماند و تاریخ بعدی مسلمانان بهصورت دیگری رقم میخورد؛ اما بنی امیه از خلافت این فرد خانوادۀشان چیزهایی را که از دست دادند، همیشه در مجالس خودمانی به وصلت خانوادۀ عمر حسرت میبردند. بیشتر از این، روش زاهدانه را نمیتوانستند تحمل کنند و بهزودی از آن خلاصی یافته، مسلمانان را از این نعمت خداوندی محروم کردند. سیدنا عمر بن عبدالعزیز جمعاً پس از دو سال و پنج ماه خلافت، سال ۱۰۱ هـ. ق، جهان فانی را وداع گفت. از آثار و شواهد تاریخی ثابت میشود که افراد خانوادهاش وی را مسموم کردند.
حقا که در سیرت مبارک سیدنا عمر بن عبدالعزیز رحمهالله، دریایی از درسها و عبرتها نهفته است؛ میبایست هر یک از آحاد جامعه، بالأخص، زمامداران حکومت و قدرت، از سیرت وی تأسی گرفته و او را الگوی و سرلوحۀ زندگی قرار بدهند؛ چرا که وی از فیض یافتگان و تربیت شدگان، مکتب اسلامی بود.
این حاکم عادل مسلمان، توانست به جهان نحوۀ حکومتداری و سیاستداری را بیاموزاند. او با خلافت خویش خاطرنشان ساخت که سعادت و خوشبختی بشریت، در گرو نظام واقعی اسلامی میباشد.
در زمان خلافت وی، هیچیک از سازمانهای پوشالی امروزی «حقوق بشر، حقوق زن، حقوق حیوانات، حقوق کودکان و…» نبود؛ اما عدالت، امنیت، دیانت، برابری، دلسوزی، رفاه و اقتصاد حقیقی وجود داشت، موارد فوق را نهتنها انسانها بلکه حیوانات نیز حس میکردند؛ که نمونههایشان در کتب تاریخ، اعم از مسلمان و غیرمسلمان ثبت و ضبط گردیده است.
وی با نحوۀ حکومتداری خود، ثابت کرد که یک انسان خیرخواه و دلسوز میتواند شرایط را فراهم کرده و امتی را از گمراهی و ضلالت نجات ببخشد.
دیگر اینکه انسان در اوج قدرت و سلطنت، خدا و بندگان خدا را از یاد نبرد و خویشتن را گم نکند؛ خدا را ناراض نکند، آخرت را به برباد ندهد و از جلوس و همنشینی با فقرا و مستمندان که موجب جلب رحمت خداوندی است، محروم نشود. شب و روزها در حال گذراند، حکومتها میآیند و از بین میروند، اما اصالت و نجابت باقی خواهد ماند. تاریخ! پیوسته در حال تکرار است، انسان میبایست از خودش نام نیکی بجا بگذارد.
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خوشنود باشی و ما رستگار