نویسنده: عبیدالله نیمروزی

صفات مردانگی سلطان

صبر و استقامتِ سلطان به‌حدی بود که قاضی ابن شداد بیان نموده که یک‌بار از کمر تا زانو در بدن سلطان به‌قدری زخم و دانه به وجود آمده بود که از نشستن معذور بود. سفره پهن شد، اما سلطان نمی‌توانست بنشیند و غذا بخورد، با توجه به این ناراحتی در مقابل دشمن در جبهۀ نبرد صف آراسته بود. دیده‌ام که از صبح تا غروب بر اسب‌سوار بود و از این سر صف ارتش تا صف دیگر دور می‌زد و دسته‌های ارتش را مرتب نموده و دستور جنگ می‌داد. درد دانه‌های بدن و زخم‌هایش را باکمال بردباری تحمل می‌کرد. هرگاه من اظهار تعجب می‌کردم، می‌فرمود: بعد از سوار شدن به اسب، درد را احساس نمی‌کنم.
در یکی از جنگ‌ها در حالت مریضی پی‌درپی دشمن را تعقیب می‌کرد. در یک‌شب من و پزشک معالج سلطان در خدمتش بودیم و می‌خواستیم او را سرگرم نگه داریم، سلطان گاهی به‌خواب می‌رفت و گاهی بیدار بود؛ به همین صورت شب به پایان رسید و به‌محض اینکه روز شد، ایشان سوار اسب شده و به پسرانش دستور داد از همه افراد ارتش جلوتر باشند و همه را به خدا می‌سپرد، هریکی را به‌جای خود تعیین نموده می‌فرستاد و من و پزشکش در خدمتش بودیم. سلطان از صبح تا غروب سر پا ایستاده و جنگ را نظارت می‌کرد تا اینکه شب شد، دستور داد شب را به حالت آماده‌باش بگذرانند؛ چنانچه ما و سلطان به چادر وی برگشتیم.
سلطان صلاح‌الدین در شجاعت نیز ضرب‌المثل بود. قاضی ابن شداد گفته است که سلطان در روز یک تا دو بار اطراف اردوگاه دشمن گشت می‌زد و در حال جنگ تن‌به‌تن و به‌تنهایی سوار اسب شده و صفوف و سنگرهای ارتش را مشاهده و بازدید می‌نمود. یک اسب مجهز در دست مربی اسب آماده بود، سلطان از چادر تا میسرهٔ ارتش (دستۀ دست چپ) از وسط صف‌ها رد می‌شد و هر دستۀ ارتش را در محل‌های مناسبی برای سنگر گرفتن و یا پیشروی، فرمان می‌داد. اطمینان از پیروزی و شجاعتِ سلطان را از واقعۀ زیر می‌توان پی برد. یک‌مرتبه به سلطان گفتم که شما در جاهای مختلفی علاقه‌ای به شنیدن حدیث داشته‌اید، اما من ندیده‌ام که در حین جنگ جلسه استماع حدیث داشته باشید؛ اگر این جلسه تشکیل شود، به این شرف نیز مشرف خواهیم شد. چنانچه سلطان، دستور داد در وسط دو صف، صف خودی و صف دشمن، جلسۀ استماع حدیث تشکیل داده شود.
سلطان صلاح‌الدین هرگز در دوران مبارزات خود اعتنا و باکی نسبت به تعداد دشمن نداشت و گاه پانصد تا شش‌صد هزار نفر در مقابل ایشان قرار می‌گرفت؛ اما خداوند متعال ایشان را به فتح و پیروزی می‌رسانید و جمع کثیری از دشمن کشته و اسیر می‌شدند.
یک‌بار بیش از هفتاد کشتی دشمن به بندر «عکه» هجوم آورند و من از عصر تا غروب آن‌ها را می‌شمردم؛ اما خم به ابروی سلطان به وجود نیامد. در بزرگ‌ترین جنگ «عکه» در وسط و میان ارتش مسلمانان، کشتی دشمن لنگر انداخت؛ حتی لشکر دشمن به قلب ارتش مسلمانان رسید، پرچم و شعارنوشته‌های مسلمین به زمین افتاد؛ اما خود سلطان به همراهی چند نفر از دوستانش بر جای خود ثابت‌قدم ماندند و پشت را به کوه نموده و جای خود را محکم کردند. سپس همۀ سربازان فراری را صدا کردند و آن‌ها را به حرکت درآورده و تشویق به ادامۀ پیکار نمودند. در اثر این عمل، سربازان فراری دوباره به میدان نبرد برگشته به دشمن حمله کردند؛ بالاخره پس از کشتن هفتاد هزار نفر از دشمن، مسلمانان پیروز گشتند. در مورد همت بلند و حوصلۀ عالی سلطان، قاضی ابن شداد می‌گوید: یک روز سلطان فرمود من به شما تصمیم قلبی خودم را می‌گویم، تصمیم دارم که پس از پاک‌سازی ساحل از وجود صلیبیان، کشور را تقسیم کنم و سپس رهنمودهای لازم و ضروری را گفته و مرخص شوم و از راه سفر دریا به جزایر اروپا برسم و غربیان را تا آخرین نقطه تعقیب کنم و نگذارم یک نفر کافر روی زمین باقی بماند و یا اینکه من در همین راه بمیرم.

علم و فضیلت

سلطان صلاح‌الدین در بخش علوم نیز فاضل برجسته‌ای بود. در معلومات عمومی نه‌تنها شجرۀ انساب و قبایل عرب را می‌دانست؛ بلکه سلسله نسب اسب‌های معروف را نیز حفظ داشت. از تاریخ و واقعات معروف عرب اطلاع کامل داشت. شگفتی‌ها و نوادر جهان را می‌دانست. دوستان نزدیک و هم‌نشینان سلطان از معلومات عمومی او بهرۀ وافری می‌بردند. بعض مورخین گفته‌اند: «سلطان حماسه‌ها را در ذهن خود حفظ داشت.»
لین پول در مورد حالات ابتدائی زندگی سلطان صلاح‌الدین نوشته است: گرایش اصلی وی به کارهای مذهبی بیشتر بود. از علماء وقت حدیث می‌شنید و در مورد دلایل و سلسلۀ راویان‌شان تحقیق می‌کرد. پیرامون مسائل فقهی بحث می‌کرد و به تفسیر آیات قرآنی علاقۀ زیادی داشت و بیشتر توجه او به این موضوع بود که موقف اهل سنت و جماعت با دلایل قوی اثبات و تائید گردد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version