بیگمان اختلاف و تفرقه ملتهای قوی را ضعیف و سست و ملتهای ضعیف را محو و نابود میکند. لذا خداوند بعد از پیروزی در پیکار بدر، نخستین پندی که به مسلمانان داد این بود که صفوف خود را به هم پیوسته کنند و با هم اتفاق و اتحاد داشته باشند. وقتی مسلمین به غنائم چشم دوختند و آرزوی آن را کردند و بر تقسیم آن به نزاع و رقابت پرداختند، سخن خداوند بدینگونه بر آنان فرود آمد: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنفَالِ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»؛ «از تو درباره غنائم میپرسند (و میگویند که غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم میگردد و به چه کسانی تعلق میگیرد؟) بگو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است (و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن را به عهده میگیرد) پس از خدا بترسید و (اختلاف را کنار بگذارید و) در میان خود صلح و صفا داشته باشید، اگر مسلمانید، از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کنید.»
و به آنان فهماند که بیشک اتحاد و به هم پیوستگی در کار برای رضای خدای یگانه، راهی محقق برای پیروزی و قدرت و قوتی است که دشمنان از آن میترسند. خداوند متعال فرمود: «وَأَطِيعُوا الله وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ»؛ «و از خدا و پیامبرش اطاعت نمایید و در میان خود اختلاف و کشمکش نکنید، که اگر کشمکش کنید، درمانده و ناتوان میشوید و شکوه و هیبت شما از میان میرود و ترسی از شما نخواهد بود.»
و آنان را برحذر داشت از این که در حب دنیا مستغرق شوند و بر حطام آن حریص گردند، همانند کسانی که به ثواب و پاداش خداوندی امیدی ندارند. این خوی دنیاپرستان و هوسجویان است. خداوند متعال فرمود: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِثَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ الله»؛ «و مانند کسانی نباشید که مغرورانه و خودپسندانه برای خودنمایی در برابر مردم از دیار خود بیرون آمدند و با نمایش مال و منال و قدرت خود، مردم را از راه خدا باز میداشتند و از پیوستن آنان به دین اسلام جلوگیری میکردند.»
مسلمانان در احد چنان لطمه بزرگی خوردند که هفتاد نفر از دلاوران و قهرمانان خود را از دست دادند و در حالی به مدینه بازگشتند که از دو رویداد تلخِ رسوایی شکست و شادی دشمنان کافر رنج میبردند. چرا چنین شد؟ با این که ایمان به خداوند و دفاع از حق میبایست سبب پیروزی آشکارشان گردد، اما شکست خوردند؛ زیرا اختلاف کردند، از هم جدا شدند و از امر خدا و رسول سرپیچی کردند.
خداوند متعال میفرماید: «وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ الله وَعْدَهُ إِذْ تَحْشُونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ»؛ «و در آن هنگام که آنان را (در آغاز جنگ احد) با کمک و یاری او از پای در میآورید، خداوند به وعده خود (که پیروزی بود و بر زبان پیغمبر جاری شده بود) با شما وفا کرد، تا آنگاه که سستی کردید و در امر (ماندن در سنگرها و رها کردن آن) به کشمکش پرداختید و اختلاف ورزیدید و پس از آن که آنچه را دوست میداشتید به شما نشان داد (که غلبه بر دشمن بود) نافرمانی کردید (و دو دسته شدید): دستهای از شما خواهان کالای دنیا (یعنی غنائم جنگ) شد و دستهای خواستار آخرت (یعنی رضایت الله و پاداش اخروی) گردید. پس (بر اثر این رفتار) شما را از آنان باز داشت و از ایشان منصرفتان گردانید (و بدین وسیله پیروزی شما به شکست انجامید) تا شما را بیازماید و مؤمنان مخلص از دیگران ممتاز و جدا شوند.»
اگر مسلمانان در این برههی از تاریخ به خوبی از اوضاع خود آگاهی داشتند، درمییافتند که شکست و ننگی که به آنها روی آورده، نتیجهی تفرقه و از هم گسیختگی وحدت در میانشان بوده است. بیشک، هجمههای صلیبیان معاصر به جهان اسلام و یورشهای پیروان صهیونیسم که در پی آنها آمدند، نمیتوانستند در تزلزل دولتهای اسلامی موفق شوند و ثروتهای آنها را غارت کنند، مگر پس از آنکه با تقسیم مسلمانان به فرقهها و گروههای مختلف و ایجاد دولتهای کوچک متخاصم، آتش اختلاف و تفرقه را در میانشان برافروختند و بدین وسیله زمینهی مناسب برای تحقق اهداف خود را فراهم آوردند. سیاست استعماری غرب در اشغال شرق بر اصل معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن» استوار بود.
اسلام با قاطعیت بر حفظ سلامت، کیان و هستی امت خود پافشاری میکند و بنابراین، با قدرت و ارادهای محکم، خواهان خاموش کردن آتش اختلاف و ریشهکن کردن زمینههای آن است و تمام امت را به همکاری و همراهی فرا میخواند تا آنها را از دام اختلاف و تفرقه و سرنوشتی ناگوار نجات دهد. همانطور که حدیثی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) نقل شده است: «يَدُ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ مَنْ شَذَّ شُذَّ فِي النَّار»؛ یعنی «دست خدا با جماعت است و هرکس از جمع جدا شود، مسیرش به سوی آتش است.»
دشمنان اسلام علاقهمندند که روی یکی از افراد امت دست بگذارند و او را به عنوان الگویی برجسته جلوه دهند تا به بهانهی او بتوانند تمام امت را به سمت خود بکشانند. بنابراین، مسلمانان باید با هوشیاری این تاکتیکهای دشمنانه را شناسایی کنند و از ایجاد چنین شکافهایی جلوگیری نمایند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) میفرمایند: «سَتَكُونُ هَنَاتٌ وَ هَنَّاتٌ، فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يُفَرِّقَ أَمْرَ هَذِهِ الأُمَّةِ وَهِيَ جَمِيعٌ، فَاضْرِبُوهُ بِالسَّيْفِ كَائِناً مَنْ كَانَ»؛ یعنی: «زمانهای سخت و فتنهها فرا خواهند رسید. پس هر کس بخواهد وحدت این امت را که متحد است بر هم زند، باید با او مقابله کرد، هر که باشد.»
و بیرون آمدن از اجماع تودهی امت که این عقاب و مکافات دنیوی وی است، پس از آن مصداق قول خداوند متعال قرار دارد که: «وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا»؛ «کسی که با پیغمبر دشمنی کند، بعد از آن که هدایت برای او روشن شده است و راهی جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که دوست داشته است رهنمود میگردانیم و به دوزخش میاندازیم و با آن میسوزانیم. و دوزخ بد جایگاهی است.»
از این تهدید بزرگ تعجب نکنید؛ زیرا تا زمانی که چیزی که عاقبت امت را به تباهی و فساد تهدید میکند پدید نیاید، جرثومه و اصل نزاع و اختلاف و تفرقه به وجود نمیآید. در نهاد مردم طبیعتهای بدی وجود دارد که گاهی در سایه وحدت کامل میمیرد و نابود میگردد. هرگاه علائم و نشانههای تفرقه پدیدار شود، میبینید که فرصتطلبان پیرامون نخستین شورشگر جمع میشوند و به ظاهر پیرامون یک مبدأ و هدف جمع شدهاند، ولی در باطن خلاف آن است. لذا پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) میفرماید: «مَنْ خَرَجَ عَنِ الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الجماعَةَ فَمَاتَ، ماتَ مِيْتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ «هرکس از طاعت ولی امر بیرون آید و از جماعت متحد کناره بگیرد و در آن حال بمیرد، مثل مردم جاهلیت میمیرد.»
در حدیث دیگری آمده است: «مَنْ خَرَجَ عَلَى أُمَّتِي يَضْرِبُ بِرَّها وَفَاجِرَهَا، لَا يَتَحَاشَىٰ مِنْ مُؤْمِنِهَا وَلا يَفِي بِعَهْدِ ذِي عَهْدِهَا، فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَسْتُ مِنْهُ»؛ «هرکس علیه امت من قیام کند و بیگناه و گناهکار را بزند و از مؤمنان امت من پروا نکند و به عهد صاحب عهد امت وفا نکند، او از من نیست و من از او نیستم.»
حق صاحب فضل و بافضیلت آن است که مقدم داشته شود و حق صاحب کفایت و کاردان این است که امت از کفایت و کاردانی وی استفاده نماید. به علاوه، باید دانست که صاحب فضیلت و کفایت هر اندازه از این دو خصلت برخوردار باشد، هرگاه مبتلا به بیماری ریاستطلبی و خودخواهی باشد، هرگز نمیتواند برای خود مفید باشد و هرگز امت نیز از او بهرهمند نمیشود. زیرا کسی که طالب زعامت و رهبری باشد، توفیق خدا با وی یار نیست و کسی که توفیق خدا با وی یار نباشد، شوم و نحس است، حتی اگر نابغه و برجسته هم باشد. لذا اسلام، طالبان ریاست را از مناصبی که عاشق آن هستند، محروم کرده است. در روایتی از ابوموسی آمده است که گفت: «من با دو نفر از پسرعموهایم به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) رسیدیم. یکی از آن دو گفت: “ای رسول خدا، مرا بر یکی از ولایتهایی که خداوند در اختیار شما قرار داده است، امیر گردان.” دومی نیز چنین گفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: “به خدای سوگند! ما امارت را به کسی که خواهان آن است و بر آن حریص میباشد، نمیدهیم.”»
جای شگفتیست که شکاف عمیق و زشتی که موجب ویرانی ارکان اسلام و امت آن گردیده است، شروع شده و تکرار گردیده است؛ و همچنان شروع میشود و تکرار میگردد. این شکاف از طرف افرادی و خانوادههایی که به بیماری حب ریاست و سلطهطلبی مبتلا و گرفتارند، آغاز گردیده است. حتی اگر این ریاستطلبی و سلطهجویی ناشی از تفوق و برتری فوقالعاده در مزایا و ویژگیها باشد، باز هم بنا به فرمایش حضرت رسول (صلیاللهعلیهوسلم)، بدانان حق تقدم نمیدهد، چه رسد به این پادشاهان و حکام و امرایی که اراذل و اوباشاند و از نظر اخلاقی پستترین میباشند!