نویسنده: عبدالحمید گرگیج
اتحاد وهمبستگی
برای این که مسلمان با جامعهای که در آن زندگی میکند امتزاج و اختلاط داشته باشد، خداوند برای ادای نمازهای روزانه، ادای آن را به صورت جماعت تشویق و ترغیب نموده و کثرت گامهایی که برای انجام آن برداشته میشود را موجب اجر و ثواب بیشتر قرار داده است. همچنین، مردم شهر و روستا را ملزم کرده است که هفتهای یک روز برای ادای نماز جمعه یکدیگر را ملاقات کنند. سپس مردم را برای اجتماع بزرگتری در مصلای بیرون شهر برای ادای نماز عیدین فراخوانده است و به مردان و زنان دستور داده است که برای نفع و خیر بیشتر در مصلا جمع شوند.
بعد از آن، مردم شرق و غرب جهان را برای اجتماع عظیمتر و باشکوهتر در مکان و روزهای خاص دعوت کرده و مراسم حج را فرض نموده است تا در آن مردمان مختلف و نژادهای مختلف از کشورهای مختلف دور هم گرد آیند و این فرضیهی الهی را به صورت جمعی به جا آورند. پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) مردم را سخت از عواقب گوشهنشینی برحذر میداشت و همواره در حضر و سفر مردم را به تجمع و اتحاد دعوت میکرد. به روایت از سعید بن المسیب آمده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: «الشَّيطانُ يَهُمُّ بِالْوَاحِدِ وَ الْاِثْنَيْنِ فَإِذَا كَانُوا ثَلَاثَةٌ لَمْ يَهُمَّ بِهِمْ»؛ «شیطان یک نفر و دو نفر را قصد میکند تا فریبشان دهد و چون سه نفر شدند دیگر از فریب آنان نومید میشود و قصد آنان را نمیکند.»
یک بار در سفر، پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) دید که کاروان و قافله هنگام استراحت اینجا و آنجا پراکندهاند، گویی که با هم پیوندی ندارند. این منظر او را ناخوشایند کرد و مردم را از آن بیم داد. در روایتی از ابو ثعلبه آمده است: هنگامی که مردم در منزلی فرود میآمدند و در درهها و وادیها پراکنده میشدند، پیامبر فرمود: «این پراکندگی شما از شیطان است.» از آن به بعد، هر وقت که فرود میآمدند، آنقدر به هم پیوسته و نزدیک مینشستند که اگر جامهای بر آنان میانداختی، همه را در بر میگرفت. این تجمع حاصل و اثر آمیزش عواطف، تبادل محبت، و انجام صفوف به هم پیوسته آنان بود.
بیگمان اگر مردم را حق فراهم نیاورد، باطل پراکندهشان میکند. هرگاه عبادت خداوند رحمان صفوف مردم را متحد نسازد، عبادت شیطان صفوف به هم پیوستهشان را از هم میگسلاند. هرگاه نعمت آخرت به هم متمایلشان ننماید، متاع دنیا به خصومتشان میکشاند. لذا میبینیم که کشمکشهای سخت و تلخ از خصایص و ویژگیهای جاهلیت تیره و تاریک و عادت کسانی است که ایمان در دلشان نیست.
پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) فرموده است: «لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِى كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ»؛ «بعد از مرگ من دوباره به کفر برنگردید که بعضی از شما گردن بعضی دیگر را بزند.» یعنی این مبارزات خونین شایسته مسلمانان نیست بلکه شایسته کافران است که به دستههای مختلف و مخالف و دشمن با هم تقسیم شدهاند.
اسلام در برابر اختلاف عقول در فهم و اختلاف آرای سازنده، موضعگیری بسیار نرمی دارد. به مخطیء یک اجر و به مُصیب دو اجر داده میشود. مخالفان در آرا و اندیشه، مادام که در طلب حق مخلص باشند و بر معرفت آن و عمل بدان حریص، همه را یکسان در پناه و حمایت خود میگیرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) فرموده است: «إِذَا اجْتَهَدَ الْحَاكِمُ فَأَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ وَ إِنِ اجْتَهَدَ فَأَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ»؛ «هرگاه حاکم مخلصانه اجتهاد کند و رأی خویش را به کار گیرد، اگر گفته و رأیش درست باشد دو پاداش دارد و اگر در اجتهادش به خطا رود، یک اجر دارد.»
به راستی که رحمت خداوند با نتایج فکر و اندیشه مرتبط است. هر چه نیت پاکتر باشد، ثواب بیشتری دارد، حتی اگر به نتیجهای نرسد. پس چرا با وجود گستردگی دین خدا، دست و بال انسان محدود میشود؟ و چرا به جای همدلی و مهربانی، رفتارهای ناجور و سختدلانه را انتخاب میکنیم؟
زمانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) به مجاهدانی که از مدینه خارج شده بودند دستور داد که نماز عصر را تنها در بنیقریظه بخوانند، یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) به دو دسته تقسیم شدند. گروهی تأویل کردند و گفتند که مقصود از این دستور این است که نماز عصر را باید در زمان خود، ولی در محل بنیقریظه اقامه کنند، و با گذشت زمان نماز را در راه خواندند. گروه دیگر به ظاهر سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) عمل کردند و نماز عصر را تا رسیدن به بنیقریظه به تأخیر انداختند، حتی اگر زمان آن گذشته باشد. پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) نظر و فهم هر دو گروه را پذیرفت و هر دو گروه را در برابر دشمن به صورت یک صف واحد قرار داد.
این است روح اسلام در برخورد با اختلاف نظرهای علمی. تا زمانی که نیتها و افکار صادق و صحیح باشند، اختلاف نظر اجتنابناپذیر است. اما زمانی که اختلافها به دام دنیا تبدیل شوند و به عناد و دشمنی بینجامند، اول دین و سپس دنیا را تباه میکنند. به یکی از شیوخ گفته شد که مردم در مسجد در حال اختلاف بر سر تعداد رکعات نماز تراویح هستند. شیخ پرسید که موضوع اختلاف چیست و پس از شنیدن که برخی میخواهند آن را هشت رکعت و برخی بیست رکعت بخوانند، و در انتظار فتوای او هستند، پاسخ داد که فتوای او این است که مسجد بسته شود و تراویحی در آن خوانده نشود. زیرا نماز تراویح سنت است ولی وحدت مسلمانان واجب و فرض است، و سنتی که به تخریب فرض میانجامد، نباید اجرا شود. کسانی که در این موارد با یکدیگر اختلاف میکنند نه خالصانه به خدا و نه خیرخواه دین و مردم هستند.
دانشمندان برای همگامی با تعالیم اسلامی و حفظ امت از پیامدهای ناگوار اختلاف و تفرقه، فتوا دادهاند که اگر تغییر در منکر و نهی از آن به فساد بزرگتری بینجامد، از آن اجتناب شود؛ زیرا حفظ منکر کوچکتر در مقابل ضرر بزرگتر، مورد نیاز است. آیا نمیبینی که پزشک تنها زمانی جراحی را انجام میدهد که بدن توانایی تحمل آن را داشته باشد؟ اگر جراحی به حیات بیمار آسیب برساند، عمل را متوقف میکند، حتی اگر بیماری باقی بماند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) از انصار بیعت میگرفت که در شادی و سختی، گشایش و تنگدستی، به سخنان او گوش دهند و اطاعت کنند و به مهاجرین پناه دهند.
یعنی یک انسان صالح و شایسته نباید به از دست دادن منافع دنیوی خود اهمیت زیادی بدهد. بنابراین، اگر در تخصیص شغل یا منصبی نادیده گرفته شود، یا اگر در حقوق و مزایای او کاهشی صورت گیرد، نباید دنیا را به هم بریزد و جنجال به پا کند. زیرا خشمگین شدن برای مسائل دنیوی به این شکل ناپسند، خصلت منافقان است. خداوند در قرآن درباره چنین افرادی میفرماید: «وَمِنْهُم مَّن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَّمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ»؛ که معنای آن است: «در میان آنها کسانی هستند که در تقسیم صدقات به تو ایراد میگیرند، اگر از آنها چیزی به آنها داده شود راضی میشوند و اگر چیزی به آنها داده نشود، بلافاصله خشمگین میشوند». این آیه بیان میکند که چنین افرادی تنها به دنبال منافع مادی خود هستند و در صورت عدم دریافت آنها، رفتار ناپسندی از خود نشان میدهند.
دقت در اختلافات میان مردم نشان میدهد که بسیاری از این منازعات ریشه در دوستی و علاقه به دنیا و مادیات دارند. خودخواهی بیپروا نیز در پس زمینه این دشمنیها و کینهها نهفته و آماده ظهور است. اتحاد و همبستگی نه تنها به استحکام و قدرت اعمال انسانها کمک میکند، بلکه یکی از قوانین اساسی جهان هستی به شمار میرود. به عنوان مثال، یک تار نازک و ضعیف وقتی به تارهای دیگر اضافه میشود، تبدیل به طناب یا ریسمانی میگردد که قادر است اشیاء سنگین را بکشد. این جهان عظیم خود نیز جز از ذرات به هم پیوسته نیست. یک حکیم هنگام مرگ، این درس وحدت و اتحاد را به فرزندانش آموخت، وقتی که به آنها دستهای از شاخههای نازک و به هم بسته داد و همه آنها از شکستنش ناتوان ماندند. اما وقتی بند آنها را باز کرد، به راحتی توانستند هر یک را به تنهایی بشکنند. شاعر عرب میگوید:
تأبى الرِّماحُ إِذَا اجْتَمَعْنَ تَكْسراً وَإِذَا افْتَرقُنَ تَكرَتْ آحاداً
«نیزهها وقتی کنار هم هستند، شکستنی نیستند، اما وقتی از هم جدا میشوند، به راحتی یکی پس از دیگری میشکنند.»
و سعدی به زیبایی میگوید:
مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را بدرانند پوست