ترجمه: کی است که در راه خدا نیکویی کند و مایهگذارد تا خدا در عوض، چند چند آن را به وی برگرداند؟ خداوند تعالی است که روزی میگشاید و روزی میبندد و به سوی او بازخواهید گشت [و محاسبه خواهید شد]
حدیث:
«من توضأ فأحسن الوضوء ثم قال: «أشهد أن لا إله إلا اللَّه وحده لاشریک له و أن محمداً عبده و رسوله، اللهم اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین، فتحت له أبواب الجنة الثمانیة، یدخل من أیها شاء»
ترجمه: هرکس وضوء گیرد و در وضوء گرفتن نیک دقت کند و در آخر این کلمه را بخواند: «أشهد أن لا إله إلا الله وحده لاشریک له و أن محمدا عبده و رسوله؛ اللهم اجعلني من التوابین و اجعلني من المتطهرین» دروازههای هشت بهشت بر روی وی گشوده خواهد شد که از هرکدام که بخواهد، میتواند وارد بهشت شود. (صحیح جامع الصغیر و زیاداتش)
داستان:
بود نبود، یک کشاورزی بود، آن کشاورز در کار کشت زمین خیلی موفق بود و همانطور با کلی جدیت و پویندگی بر زمیناش کار میکرد تا به سن پیری رسید… روزی، شنید که مردم در جستجوی الماس سفر میکنند و هر کس آن را پیدا کند سرمایهی هنگفتی به دست خواهد آورد. این فکر، کشاورز را به هیجان انداخت و کشتزارش را فروخت و در جستجوی الماس راهی سفر شد. سیزده سال در جستجوی الماس گذراند و آخر کار نومید و فرسوده از پا نشست بیآنکه کمترین چیزی به دست آورد؛ سرانجام تصمیم گرفت خودش را به دریا اندازد تا خوراک ماهیان دریا شود. اما آن شخصی که زمیناش را خریده بود، با کلی سرزندگی و پویندگی به کار زمین پرداخت: شروع کرد به هرس کردنِ علفهای هرز و کاشتن نهالهای نو. طولی نکشید که مزرعه و باغستان وی از حاصلخیزترین مزرعههای منطقه شد. یک روز، که داشت در مزرعه کار میکرد، چشماش به قطعهای درخشان افتاد. رفت و آن را برداشت، که دید تکهی کوچکی از الماس است. هیجاناش گرفت و شروع کرد به کندن و کاویدن زمین، که دومین و سومین تکه الماس را نیز یافت. چه شانسی! یکباره به گنجی از الماس در شکم زمین، برخورد.
پیام این داستان این است که: خوشبختی در همین نزدیکی توست: خوشبختی در اعماق جانت نهفته است که اگر به آن همت گماری و مراقباش باشی و هماره آن را بپایی، نه چندان دیر، به خوشبختی (الماس) خواهی رسید؛ اما اگر به مزرعهات رسیدگی نکنی و بر روی آن با پویندگی کار نکنی، دیری نمیگذرد که دستخوش علفهای هرز (اندیشهها و عادتهای سیاه) شود و تمامی مزرعه را آفت زند.
حکمت:
اگر دستت در بخشایش کوتاه است (لا اقل) زبانت در سپاس دراز باشد!
دعاء:
«رب اجعلني مقیم الصلاة و من ذریتي؛ ربنا و تقبل دعاء».
ترجمه: پروردگارا! مرا توفیق ده تا مدام برگزارندهی نماز باشم و [همچنین] نسلام را. پروردگار! دعای مرا بپذیر!
درس:
حالا باید حساب خود با رمضان و عبادت، را بررسی کنیم، که این ماه فرخنده دارد به نیمه میرسد. [باید خود را محاسبه کنیم که] آیا با سرعت بایسته، همچنان بر مسیر درست روان ایم یا نه؟