سالهاست که نواندیشان دینی با مسلمانان بر سر قرآن و سنت در مبارزه هستند، مبارزهای که ناشی از شکست سکولارها در رویارویی مستقیم با اسلام و مسلمانان بود، زمانیکه شوروی در افغانستان شکست خورد، سکولارها دوباره این پرسش را مطرح کردند که آیا نابودی مستقیم اسلام و کشتار مسلمانان گزینهای راهبردی و «عقلانی» در جهت محو اسلامگرایی است یا خیر؟
در جواب این چالش، سکولارها کما فی السابق دو دسته میشوند: گروه اول همچنان بر ادامهی قتل عام و لشکرکشی و اشغال پافشاری میکنند، اما گروه دوم رویارویی مستقیم را غیرعقلانی و سبب تحریک و انسجام مسلمانان قلمداد کرده و در مقابل، «نواندیشی دینی» را برای مهار و فرسایش تدریجی اسلام پیشنهاد میکنند. بعدها با شکست آمریکا و پایان اشغال، این نظریه تقویت شد. جریان نواندیشی دینی معتقد است که برای ایجاد سیاهی لشکر، جهت قوت بخشیدن به گفتمان خود، باید جمع کثیری از جوانان را به طرف خود جلب کند تا بلندگوی کافی برای فرسایش تدریجی گفتمان اسلامی را داشته باشد. امّا چالش اصلی «نواندیشی دینی» عقلانیت است. با توجه به جایگاه مهم عقلانیت در اسلام، نواندیشان چگونه میتوانند مسلمانان را برای قبول گفتمانی که در تضاد با آموزههای عقلانی است متقاعد کنند؟
مسلمانان و نواندیشان ادعای واحدی دارند، هر دو مدعی عقلمندیاند، آیات قرآن با عقل فهمیده میشوند و قرآن، یکی از وجوه تمایز میان مؤمنان و کفار را کاربرد و عدم کاربرد عقلانیت معرفی میکند؛ پس پرسش اساسی این نیست که آیا عقل کاربردی دارد یا خیر؟ بلکه سؤالی که باید مطرح شود این است که آیا عقل باید در جهت «فهم و تنفیذ» قرآن به کار گرفته شود یا در جهت بازاندیشی و تأویل آن؟ زیرا ما چه بخواهیم به قرآن ایمان بیاوریم و چه بخواهیم آن را از معنای آن تحریف کنیم، نیازمند اندیشه و خلاقیت هستیم که ما را ملزم به استفاده از عقل میکند.
مسلمانان در برخورد با نواندیشی دینی، با این دست پرسشها روبهرو میشوند که آیا اساساً، خارج کردن قرآن از معنای خود کاری عقلانی است؟ آیا پیروی از قرآنی تحریف شده میتواند ما را از جهنم ابدی نجات دهد؟ آیا خداوند ما را در آخرت به خاطر ایمان نیاوردن به قرآنی بازاندیشی شده مؤاخذه خواهد کرد؟
تصور کنید ما معنای خدا را از ذات واحد قهار به یک مفهوم انتزاعی مثل «محبت» یا «عشق» بازاندیشی کردیم، آیا روز قیامت اگر مثلاً زید بگوید من به خدا باور ندارم، بلکه معبود من عشق است و من به الوهیت عشق معترفم، خداوند از به جهنم واصل کردن او پشیمان خواهد شد؟ این گزارههای متناقض را چگونه عقلانیسازی کنیم؟
بنابراین، نواندیشان میدانستند که ناگزیر «باور به آخرت» مانعی قطعی در برابر تشویق مسلمانان به تغییر کلام خدا است؛ لذا برای حل این چالش «تحریف تدریجی از فرع به اصل» را پیشنهاد کردند؛ آنها معتقدند که اگر تحریف تدریجی، از فروعاتی مثل حرمت موسیقی توسعه یابد و تدریجاً به اصول دین بسط داده شود، میتوان در نهایت معانی نبوت، معاد و حتی چیستی خداوند را بازاندیشی کرد و یک درک مدرن از آن ارائه داد. آن وقت است که اذهان بعد از ترک اسلام، آمادهی پذیرش یک نسخۀ فرهنگی از اسلام خواهند بود، که در آن «خداوند» میتواند به مفهومی انتزاعی مانند عشق، تقلیل یابد، نه آن ذاتی که باید به او محبت داشت و از عذابش ترسید! آخرت هم میتواند به شکستها و پیروزیها در همین دنیا تعبیر شود.
بدین ترتیب، نواندیشان تدریجاً قادر به خلق موجوداتی خواهند بود که نه از جهنم میترسد و نه امیدی به بهشت ابدی دارد. طبیعی است که موجودی که نه از خداوند میترسد و نه به وجود جهنم ایمان دارد، از تحریف قرآن و سنّت هم ابایی ندارد؛ زیرا بزرگترین جهنم او زندگی در میان مسلمانان و بزرگترین بهشت او، بورسیههای تحصیلی و أخذ پناهندگی به کشورهایی که نواندیشانه کفر میورزند میباشد.
امّا چالش عقلانیت همچنان باقی است. آیا تحریف اسلام براستی ارزش دوزخ ابدی را دارد؟ آیا ترجیح دنیا بر آخرت واقعاً کاری عقلانی است؟ آیا میشود بین کفر و عقلانیت جمع کرد؟ نواندیشی در جواب اینگونه پرسشها حرفی به جز بورسیههای تحصیلی، شهرت دادن به شخصیتها و اعطای پناهندگی ندارد.
امّا چالش پیشروی ما مسلمانان این است که چگونه میتوان نواندیشان را به عقلانیت بازگرداند؟ آیا نواندیشی با توجه به سابقهی فعال در زمینۀ تعطیل جهاد و شریعت و نیز تئوریزه کردن اشغال نظامی و فرهنگی غرب تهدیدی برای ما مسلمانان نیست؟ چگونه میتوان نواندیشان را شناسایی و آنها را از جامعهی اسلامی و به خصوص نظام آموزشی پاکسازی کرد؟
یقیناً تنها راه توسعهی اسلامی و حذف موانع توسعه، پاسخ به این دست پرسشهاست که عقلانیت مسلمانان را به تکاپو و چارهاندیشی وا میدارد.