کسانی که در عرصه تربیت و پرورش مشغول خدمت هستند به وضوح به این امر اعتراف میکنند که معلم باید فلسفه و نگرشی در بارهی زندگی و حیات داشته باشد که به او امکان بدهد که بتواند کار تربیتی خود را به بهترین وجه انجام دهد. آموزش نیز باید دارای فلسفهای روشن باشد که از میراث انسانی، ارزشها، الگوهای والا، و خواستههای آن نشأت بگیرد. فلفسهای که هم در اهداف روند تربیتی، و هم در روشها، سبکها، راههای مختلف، معیارها، و هر یک از امور مربوط به آن انعکاس پیدا کند. با این حال، با وجود این امر، با تتبع در امور تربیت دیده میشود که تربیت به طور عام به صورت سکولاریستی، لائیک، عاری از هر گونه ارتباط با عقیده، اخلاق، و ارزشها است و معلمان امروزین به طور کلی، دارای فلسفهی تربیتی مشخص، یا حتی فلسفهای واضح برای حیات خویش نیستند. تعداد بسیار اندکی از آنها نیز که فلسفهای دارند، غالباً فلسفههای مادی انکارگری را به کار بستهاند که فلسفههایی ناقصاند؛ زیرا فقط در چارچوب ماده میچرخد و همهی ماورای ماده را انکار میکنند.
بناء در پروسه تعلیم و تربیت میبایست استاد و راهنما برای خود یک فلسفه مشخصی در زندگی داشته باشد تا بتواند بر اساس همان شناخت و درک دیگران یعنی محصلان خود را به سوی تربیتی سالم و صحیح به حرکت در آورد.
در حقیقت استاد نخست باید سوالات مربوط به زندگی و درک درست آن را دانسته و پاسخی دلچسپ به آن در ذهن داشته باشد که بتواند بر اساس همان پاسخها شاگردان خود را بر آن تربیت کند، سوالات از این دسته میباشد؛
1ـ من کیستم؟
2ـ از کجا آمدهام؟
3ـ چه کسی مرا به وجود آورده است؟
4ـ رسالت من در هستی چیست؟
5ـ سرنوشت من بعد از این زندگی چیست؟
در واقع درک درست پاسخ این پنج سوال انسان را در پروسه تعلیم و تربیت همکاری خواهد نمود تا این آبستن علم عقیم نگردد.
میلیت نوشتهای از نوشتههای خود چنین مینگارد: «آیا رابطهی انسان با حیات، به نیکی فهم شده است؟ آیا حیات تنها برای لذت بری همراه با حساس پیشرفت مادی و مکانیکی است؟ آیا اینکه انسان باید از حیات ترس و بیم داشته باشد و از مشارکت در آن عقب نشینی کند؟ آیا واجب است که انسان زندگی را آرامشی ممهور به مُهر فضیلت و اخلاق در مواجهه با همهی حوادث تحمل کند؟ یا اینکه باید پذیرفته شود که زندگی، رازی است فراتر ازآنکه هر انسان بتواند آن را فهم کند؟»
هدف دانش آموز فقط کسب مدرک
وقتی که روند آموزشی نقش تربیتی خود را از دست دهد، و برای محصل و متعلم معنایی برای حیات ارائه ندهد هدف آموزش را به کسب مدرک تبدیل کرده است.
و به همین دلیل روند آموزشی، نقش اصلی خود را از دست داده است.
در حقیقت وقتی که سیستم آموزشی عاری از معنویت و مسائل روحی گردد، و تربیت در آن به راهی بی راه برود، دانش آموز هدفی جز کسب مدرک نخواهد داشت.
مارتن در این باره گفته است: «تاکید برموفقیت، با قیاس با این چارچوبهای کمی و مدارک دانشگاهی که ابزارهایی هستند که به هدف تبدیل شدهاند به شکست آشکار روند آموزش منجر شده است.
در سیستم معاصر چون رقابت بر اساس معلومات و دادههای فوری برای دانش آموز مد نظر است، بناء محصلین و متعلمین نیز براین اساس اهداف خود را چیدمان نموده و به درستی که برایند این نوع چیدمان چیزی جز کسب مدرک و رقابت بر مدارک نخواهد بود.
عدم موجودیت الگوی حسنه در آموزش
این مطلب پر واضح است که انسان در هر سطحی از دانش و زندگی قرار داشته باشد، باید در زندگی خود، خود را به الگویی نیک و شخصی شایسته منتصب نماید که با رنگ و بوی گرفتن از او زندگی علمی و اجتماعی خود را سامان دهد.
انسان باید به وسیله شخص و یا گروهی برگزیده و خاص که از ویژگیهای حکمت، علم، بصیرت، صلاح و استقامت بر خوردار باشند الگوی حسنه بگیرد.
وگرنه انسان به وسیله انسانهای نادانِ سلطه جویی اداره خواهند شد که به بدی حکم میرانند و از این رهگذر جوامع خود را به سوی تباهی پیش میبرند. دلیل این امر آن است که آموزش به واسطهی پیشاهنگان نیکو، خواه در مراکز علم یا جوامع انسانی از گذشته تا کنون، به طور اطلاق، از جمله موفقیت آمیزترین ابزارهای پرورشی بودهاست. با این حال تأمل در چهرههای حاکم در روزگار کنونی، مایهی غافلگیری خواهد شد که جوامع انسانی غالبا تحت حکومت افرادی است که از کمترین حکمت، علم و صلاح برخوردارند، و این افراد نزد غالبا تراوش نظامهای آموزشیای هستند که به فلسفهای فراگیر در بارهی انسان، جهان، و حیات نیاز دارند؛ زیرا اینگونه نظامهای آموزشی آنان را در چارچوب صرف مادی، در باره هستی مدیریت کرده و به چرخش و گردش درآورده و لذا آن را از انسانیت خویش خارج ساخته است و به موجوداتی خود پسند و سنگدل تبدیل کرده که جز به دستیابی به قدرت و حفظ صندلی های خود اهمیت نمی دهند. از این گذشته، این افراد به دلیل جایگاه خود در تعیین ابزارها، و اهداف روند آموزشی دست بالا و تعیین کننده دارند. لذا همان گونه که این روند آنان را تباه ساخت، آنها نیز این روند آموزشی را تباه می گردانند و از این طریق، یکی از علل و عوامل اصلی بحرانی را تشکیل میدهند که ما در صدد بررسی آن هستم.
آنچه بر فقدان الگوی نیکو کمک کرده، قید و بندهای پیدا و پنهانی است که از جانب حکومتهای مستبد بر دانش آموختگان تحمیل میشود که با آنکه از دیاری به دیار دیگر متفاوت است، به صورت نشانههای بارز این عصر در آمدهاند. یکی دیگر از این عوامل، آثار و پیامدهای ناگوار ناشی از تشکیلهای سیاسی، عقیدتی، و مذهبیِ نابالغ، و تشکّلهای اقلیتهای خود پسند پیدا و پنهانی است که اکثرا به محدود کردن گروه الگو راهبری، و قرار گرفتن افراد مقام طلب، فرصت طلب، و منفعت طلب به جای آنان، که خطری پیش رونده بر کار تربیت به شمار میروند می انجامد؛ زیرا چیزی خطرناک تر از معلمی وجود ندارد که شایسته نیست که الگوی نیکویی برای دانش آموزان خود باد.
بناء نقش الگوی نیک برای تربیت نسل جدید و دانش آنها بسیار موثر بوده و نبود این الگو یکی از عوامل بزرگ بروز مشکلات در سیستم آموزشی جهان معاصر شده است.
رسول الله چه زیبا و چه راهگشا فرموده است: «إِذَا وُسِّدَ الأَمرُ إِلَی غَیرِ أَهلِهِ فَانتَظِرُوا السَّاعَةَ» (بخاری 1.33، ح ش 59)
هرگاه که کار به افراد غیر شایسته سپرده شود، منتظر قیامت باشید.
متاسفانه در اکثر کشورهای جهان درمراکز آموزشی کار به افراد ناپخته و ناشایست سپرده شده است و این خود باعث بروز مشکلات در آموزش نوین گشته است.
عدم موجودیت تربیت دینی در سیستم آموزشی و یا کم رنگ بودن آن
در حقیقت فقدان و عدم موجودیت تربیت دینی در سیستم آموزشی کنونی باعث گشته است که از جنبه های مختلفی این سیستم به رکود و به بحران مواجه گردد.
برای تبیین این قضیه شایسته است که نخست به طور خلاصه دین را تعریف نموده و به این پرسش جواب بدهیم که آیا آموزش دینی در رسالت خود شکست خورده است؟ یا خیر؟
معمولا دین را اینگونه تعریف می کنند که؛ مجموعه ای ازعقاید و عباداتی است که برخی از مردم به آنها ایمان می آورند و علم می کنند، دارای فلسفه ی خاصی در باره ی زندگی هستند که غالبا بستر و خاستگاه آن، نگرش عقاید آنها نسبت به انسان، جهان، و خدا هست.
با این حال، باید گفت که دین به معنای قرآنی آن، نظام آسمانی ای است که همه ی حیات بشر (اعم از عقیده، اخلاق، عبادات، و معاملات) در سطح افراد، جوامع، امت ها، ملت ها، و انگیزه ها را در دوران های مختلف، و در طول قرون و اعصار، در بر می گیرد. (چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: ) «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسلَامُ وَ مَا اختَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ إِلَّا مِن بَعدِ مَا جَآءَهُم العِلمُ بَغیًا بَینَهُم وَ مَن یَکفُر بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ». [آل عمران: 19]
دین خدا پسند همانا اسلام است و اهل کتاب پس از آنکه علم یافتند، از رشک و رقابتی که با هم داشتند، اختلاف پیشه کردند و هر کس که آیات الهی را انکار کند (بداند که) خداوند زود شمار است.
این شمول و فراگیری چنان است که همه ی بشر، از احاطه بر آن ناتوان اند؛ زیرا ناظم فراگیر حیات، شایسته برای هر زمان و مکان، امکان ندارد که صنع آفریدگار بس عظیم نباشد که حد و مرزهای نهفته نمی ماند، و علم وی همه چیز را در بر گرفته است!! بنابر این نمی توان هیچ یک از نظام های مربوط به عقاید و عبادات، یا ایده ئولوژی ها و ایده آل های آرمانی را دین نامید؛ مرگ اینکه صُنع آفریدگار پاک و پیراسته باشد، و از هر ذره ی اندکی از بیهوده کاری های انسانی نیز عاری و خالی باشد.
برای این دین آسمانی که قرآن کریم برای ما با نام اسلام معرفی می کند، رسولان فراوانی فرستاده شده است. از آدم گرفته که پروردگارش به وی علم آموخت و مرحله آموختن آدم را در سوره بقره آیات 31 و 32 بیان داشته است.
به طوری که از همان لحظه ای که آدم آفریده شد، خداوند پاک و والا به وی آموخت که اسلام، همان نظام ربانی فراگیری است که کل حیات را در بر می گیرد. تا آنکه خداوند آخرین پیامبران را برای بشریت فرستاد که اسلام در رسالت وی کامل شد و خداوند پاک و والا، حفظ آن رسالت را تضمین نموده؛ و حفظ هم شد. خداوند تبارک و تعالی می فرماید: إِنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ـ همانا ما قرآن را نازل کردیم و ما خود نگهبان آنیم.
در حقیقت با درک درست معنا و مفهوم اسلام و خواستگاه های آن می توانیم خواستار بازگرداندن عقل و هوش به جامعه ی انسانی سرگشته ی کنونی باشیم، اگر در پی این مأمول هستیم باید که همه ی بشر، و به ویژه مسلمانان را دعوت کنیم که به دین خداوند متعال به اسلام واقعی آن گونه که در قرآن کریم و در رسالت آخرین پیامبران به کمال رسیده است باز گردند.
و مراد از آموزش دینی مطمئنا مراد این نیست که در اغلب مراکز آموزشی معاصر، مقداری از دروس دین، تاریخ دین، فلسفه ی دین، با مقداری افزایش و کاهش اضافه گردد. بلکه مراد این است که همه معارف را بر اساس نگرش صحیح اسلامی مجددا ساختار دهی ماییم و به این صورت بُعدی را به آموزش می دهیم که امروزه به آن نیازمند است.
نتیجه
در وقع اگر سیستم آموزشی امروزه (آموزش سکولاریستی، لادینی و …) در پی ایجاد شهروند خوب است باید این را بدانید که هدف تربیت اسلامی، ایجاد انسان صالح است، از این رو، این دو هدف تفاوت فراوانی دارد، و انسانی که به درک این قضیه رسیده باشد و تفاوت این دو بارو را احساس نماید به خوبی قدمی بسیار بلند و محکم در عرصه حل بحران کنونی در سیستم آموزشی جهان معاصر برداشته است.
در نظام سکولاریستی محدوده خود را در چارچوب ملی گرایی تنگ و محدود می سازد ولی هدف تربیت اسلامی بستر گسترهی انسانیت جاری میگردد.
رسول الله میفرماید: «کلکم لآدم و آدم من تراب همه ی شما از آدم هستید و آدم ازخاک بوده است. این سیستم آموزشی بر اخوت مردم توجه می کند، بلکه سیستم آموزشی سکولاریستی نه تنها در این میدان خوب نقش ایفاء ننمود بلکه در این پروسه کاملا شکست خورده است.
بناء اسلام برای این بحران کنونی راه حلهای بسیار مناسبی در نظر دارد که انسان با بررسی و تفحص دقیق در آن میتواند مشکل عقیم بودن آموزش کنونی را حلاجی نموده و راه مناسبی در آن ایجاد نماید.