هنگام شهادت حضرت عثمان (رضیاللهعنه)، محمد بنابى حذيفه، عبداللّه بنسعد بنأبى سرح را از استاندارى مصر برکنار كرده خودش به جاى وى قرار گرفته بود.
حضرت على (رضیاللهعنه) بعد از اينكه زمام خلافت را به دست گرفت قيس بن سعد را اول صفر 36 هجرى كارگزار مصر تعيين كرد. قيس به اتفاق هفت نفر راهی مصر شد، وقتى به مصر رسيد محمد بن ابى حذيفه را بركنار كرد و اداره امور را به دست گرفت.
در مصر يزيد بن حارث مدلجى و مسلمه بن مخلد با ده هزار نفر در منطقه «خِرِبْتَا» كه از سادات و بزرگان قوم بودند، از جمله كسانى بودند كه قصاص قاتلان حضرت عثمان را لازم مىدانستند. اين دسته از بيعت كردن با قيس بن سعد خوددارى كردند، آنها گفتند ما منتظر هستيم تا ببينيم مسئله خون حضرت عثمان چگونه حل مىشود، هر گاه اين مسئله حل شد، ما بيعت خواهيم كرد، امّا تا آن وقت نه بيعت مىكنيم و نه مخالفت، حضرت قيس بن سعد با توجّه به اخلاق و حسن تدبيرش بر اوضاع مصر كاملاً مسلط شد.
بعد از اينكه جنگ جمل به پايان رسيد و حضرت على (رضىاللهعنه) در كوفه مستقر شد، حضرت امير معاويه رضىاللهعنه به اين فكر افتاد كه حتماً حضرت على به سرزمين شام حمله خواهد كرد و به قيس بنسعد نيز دستور حمله خواهد داد. بدين طريق براى وى مقابله با تمام اين نيروها مشكل خواهد بود.
اقدام حضرت معاویه (رضیاللهعنه) جهت تقویت نیروهایش
حضرت امير معاويه رضىاللهعنه در سرزمين شام فرصت خوبى براى تقويت نيروهايش پيدا كرده بود. هنگاميكه پيراهن خون آلود حضرت عثمان رضىاللهعنه و انگشتان قطع شده همسرش نزد امير معاويه رضىاللهعنه برده شد، ايشان دستور داد آنها را روى منبر مسجد دمشق بگذارند. مردم وقتى به پيراهن خونآلود حضرت عثمان نگاه مىكردند، سخت دچار احساسات شده و ناله و گريه سر مىدادند. مردم قسم خوردند: تا زمانيكه خون عثمان را نگرفتهاند بر بسترها نخوابند و آب سرد ننوشند، امير معاويه در جمع كردن افراد رزمنده و معروف هيچگونه دريغ نمىكرد، در سرزمين شام از قبل به خاطر دفع خطرات احتمالى قيصر روم ارتش نيرومندى وجود داشت.
حضرت معاويه نزد مردم ثابت مىكرد كه وارث مظلوم خون عثمان است، و براى منطقى بودن خواستهاش مبنى بر خونخواهى حضرت عثمان، دليل مىآورد.
بههر حال در فرصت يكسال ايشان از هر لحاظ خود را آماده و مجهّز نمود. امّا حضرت على رضىاللهعنه در تمام اين مدت با مشكلات روبرو بود، حكومت حضرت على گر چه به جز شام بر تمام مناطق جهان اسلام گسترش داشت؛ امّا متأسفانه اين حكومت مانند حكومت فاروق اعظم از تسلط و اقتدار كافى برخوردار نبود زيرا در حجاز، يمن، مصر، ايران و مناطق ديگر افرادى بودند كه بر نحوه عمل حضرت اميرالمؤمنين على رضىاللهعنه ايراد مىگرفتند، از اين جهت حضرت على رضىاللهعنه نتوانست نيروهاى كافى از مناطق ديگر جمعآورى نمايد. امّا موقعيت حضرت معاويه در سرزمين شام كاملاً برعكس بود. تمام مردم با وى همفكر و همدرد بودند. او در سرزمين شام از محبوبيّت خاصى برخوردار بود و قطعاً مىدانست كه با حمله حضرت على مواجه خواهد شد. به همين دليل تلاش كرد تا خطر حمله مصر به شام را دفع نمايد.
حضرت امير معاويه از نيرو و صلاحيت قيس بن سعد بن عباده انصارى بسيار مرعوب بود. او در نامهاش به قيس بن سعد نوشت: حضرت عثمان ذىالنورين مظلومانه به شهادت رسيده است، شما در مسئله خونخواهى وى با من همكارى نماييد. قيس در جواب نوشت: تا جایيكه من اطلاع دارم حضرت على رضىاللهعنه در قتل حضرت عثمان هيچگونه نقشى نداشته است. حال كه مردم با وى بيعت كردهاند و او خليفه شده است، شما نبايد با وى مخالفت نماييد. حضرت امير معاويه از يك طرف لازم مىديد كه با حمله به مصر خطر قيس بن سعد را دفع نمايد امّا اين اقدام خالى از خطر نبود. زيرا در اين صورت حضرت على سرزمين شام را تسخير مىكرد. قيس بن سعد نيز دوست نداشت قبل از یورش حضرت على به شام حمله نمايد.
در همين دوران نامه قيس بن سعد به دست حضرت على كرّماللّهوجهه رسيد كه در آن نوشته بود: در مصر تعدادى از مردم هنوز بيعت نكردهاند، من هم با آنها با خشونت رفتار نكردهام. حضرت عبداللّه بن جعفر به حضرت على كرّماللّهوجهه پيشنهاد كرد كه به قيس بن سعد دستور بدهد كه با افرادى كه بيعت نكردهاند باخشونت رفتار نمايد و آنها را وادار به بيعت كند.
وقتى اين دستور حضرت على به قيس رسيد، قيس بن سعد اجراى آن را واجب و ضرورى تصور نكرد. قيس در جواب نامه حضرت على رضىاللهعنه چنين نوشت: اينها براى شما ضررى ندارند، ولى اگر عليه اينها وارد جنگ شويم و با آنها برخورد نماييم، همه آنها با دشمنان شما ملحق خواهند شد. آنگاه ضررشان بسيار زياد خواهد بود. پس بهتر اين است كه آنها را به حال خود بگذاريم، وقتى اين نامه به حضرت على كرّماللّهوجهه رسيد، مشاوران حضرت على رضىاللهعنه به او گفتند كه قيس بن سعد قطعاً با امير معاويه سازش كرده است. امّا حضرت على كرّماللّهوجهه در اين باره ترديد داشت، او وجود قيس بن سعد را براى مصر لازم مىدانست. اتفاقاً حضرت امير معاويه از جريان قيس مطلع شد؛ به او خبر رسيد كه دربار حضرت على نسبت به قيس اظهار بىاطمينانى مىشود، او اين فرصت را غنيمت شمرد، لذا علناً درباره قيس بن سعد سخنان تقديرآميز بيان مىكرد. به مردم مىگفت كه قيس بن سعد، طرفدار ما است ما با وى در ارتباط هستيم؛ گاهى مىگفت: قيس بن سعد، در مصر نسبت به خونخواهان حضرت عثمان موضع خوبى اتخاذ كرده و با آنها به نيكى رفتار مىنمايد، و آنها را خيلى گرامى مىدارد، گزارشگران حضرت على كرّماللّهوجهه فورا اين اظهارات حضرت امير معاويه را درباره قيس به دربار حضرت على كرّماللّهوجهه منعكس كردند. نتيجه اين امر اين شد كه حضرت على كرّماللّهوجهه فورا قيس بن سعد را از مصر طلب نمود و به جاى او محمد بن ابى بكر را منصوب كرد. وقتى محمد بن ابى بكر به مصر رسيد و حكم حضرت على كرّماللّهوجهه را مبنى بر نصب خود و عزل قيس به او نشان داد، قيس بسيار افسرده خاطر شد و مصر را به مقصد مدينه ترك كرد.
در مدينه منوره بعد از تشريف بردن حضرت على حكومت هيچ كسى برقرار نبود، برخى از مردم حضرت على كرّماللّهوجهه را خليفه برحق و واجب الاطاعة تصور مىكردند، برخى ديگر طرز عمل وى درباره قاتلان حضرت عثمان و عدم قصاص آنان را مورد انتقاد قرار مىدادند. وقتى قيس بن سعد به مدينه رسيد حضرت معاويه، متعاقباً مروان بن حكم را به مدينه فرستاد تا به هر طريق ممكن قيس را به شام بياورد، مروان نخست با قيس بن سعد گفتگو كرد امّا وقتى ديد كه او قبول نمىكند، به اذيت و آزار او پرداخت. قيس بن سعد ناچار شده نزد حضرت على رضىاللهعنه به كوفه رفت. گزارش تمام اوضاع را در محضر حضرت على تقديم نمود. حضرت على رضىاللهعنه نسبت به وى مطمئن شد و او را در مصاحبت خود قرار داد. وقتى حضرت معاويه از اين جريان باخبر شد به مروان پيام فرستاد: «اگر تو به جاى فرستادن قيس بن سعد نزد حضرت على؛ با صد هزار رزمنده حضرت على را كمك مىكردى براى من آسانتر بود».
محمد بنابى بكر همينكه به مصر رسيد، اعلام كرد، هر كسى از اطاعت ما سرپيچى كرده و با اميرالمؤمنين على كرّماللّهوجهه بيعت نكند، از مصر خارج شود.
خونخواهان حضرت عثمان گفتند: شما عليه ما وارد خشونت نشويد و در تصميم گيرى عجله نكنيد، بلكه به ما فرصت بدهيد تا بيشتر درباره عاقبت كارمان فكر كنيم. محمد بن ابى بكر گفت: به شما هيچ گونه مهلت داده نمىشود، آنها وقتى اين جواب كارگزار جديد را شنيدند، به دفاع از خود مشغول شدند، نتيجه اين شد كه محمد بن ابى بكر تا پايان جنگ صفين با همين گروه درگير بود، از آن طرف حضرت امير معاويه از ناحيه مصر مطمئن گرديد، و براى جنگ صفين خود را آماده كرد.